«ظاهر و تیپ، مهم است حتی در اعتراض!» این را مرد جوانی که روبروی دانشگاه تهران ایستاده به دوستش می گوید. جمله نابی است، آنقدر که پا از رفتن میگیری و میمانی، شاید ناگفته های جذاب دیگری را هم بشنوی!
لباس با نوشته: گروه ضدجامعه!
لباس، بازتاب درون ماست...
کمی مکث میکنی و اجازه میگیری برای شنیدن ادامه حرف های او و دوستش که تکیه دادهاند به دیوار نیمه سیمانی و نیمه نرده ای محوطه بیرونی دانشگاه تهران. «امیررضا» و «حامد» دست به سینه به دیوار دانشگاه، تکیه داده اند و منتظر آمدن یک دوست مشترک هستند. دیدن دختران و پسران جوان با ظاهرهای خاص توجهشان را به خود جلب کرده و دربارهاش صحبت میکنند. به نظر میرسد «حامد»، اطلاعات عمومی خوبی دارد اما ماجرا عمیقتر از صرفاً داشتن اطلاعات عمومی کمی بیشتر از بقیه است و به تحصیلات او بر میگردد. با پرس و جویی ساده معلوم میشود مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی و علائق ویژه ای برای شناخت اجتماعی دارد: «یکی از کنجکاویهایم، اصلاً همین است. گاهی یک گوشه میایستم، به پوشش رهگذرها به خصوص جوان ها دقت میکنم. لباس، نه به گفته من که نظر اندیشمندان و کارشناسان مختلف علوم انسانی بازتابی از هویت فردی و جلوه ای از شخصیت افراد است و میتواند روی آن اثر هم بگذارد. یک استادمان میگفت، تکرار یک نوع پوشش به مرور زمان در روحیه فردی که آن را می پوشد، اثر می گذارد. اما یک نکته خیلی جالب...»
لباس، همین قدر مهم است...
جوان بعد از این اما مکثی تعمدی میکند تا قشنگ حواست را جمع کنی و دقیق شوی که چه خواهد گفت: «استادمان حرف های جذابی هم درباره پوشش گروههای معترض اجتماعی و سیاسی در کشورهای مختلف به خصوص کشورهای غربی میزد. اینکه با ترفندها و ابزارهایی مثل مُد، فشن و تبلیغات، مسئولان بعضی کشورها توانسته اند جریان برخی جنبش و اعتراضهای جوانان را تغییر دهند و از مقصد اصلی منحرف کنند.» نکته ای که میگوید، از آن دست جمله هایی نیست که بتوان به راحتی از کنارش عبور کرد؛ عمیق و قابل تأمل است. در دوره ای که عده ای با هدف تحقیر و تخفیف شلوغی های سال قبل کشور میگویند، دعوا برسر سر کردن یا سر نکردن یک تکه پارچه یا روسری است، شنیدن این جمله تلنگری است برای واکاوی اینکه غرب چطور از «پوشاک» برای کنترل یا به راه انداختن یک جنبش استفاده کرده است؟
رونق یک پاتوق خاص در خیابان!
دانشجوی کنکوری دکترای جامعه شناسی و دوستانش مدام در این محدوده تردد دارند چون نزدیک محل کارشان در محدوده بلوار کشاورز است. درباره مشاهدات میدانی اش میگوید: «به جرئت میگویم که از پاییز سال قبل تا امروز تیپهای لش، پانک، بگ و... را در این محدوده خیلی بیشتر از چند سال قبل میبینم. عاملش را هم چیزی شبیه مدلینگ نامحسوس خیابانی میدانم. 6، 7 سال است که مدام از این محدوده پیاده عبور میکنم. مدتی است، چند گروه جوان با تیپ و ظاهرهای کاملاً متفاوت، توجه برانگیز و خاص هر شب گوشه پیاده رو پاتوق و بساط میکنند. مهمتر از حضورشان، استایل و رفتارهای خاصی است که دارند. نگاه رهگذرها و جوان ها را خیلی به خودشان جلب می کنند.»
اجناس خاص، رفتار خاص و بوی خاص...
جزئیات بیشتری درباره کسب و کار و بهانه دورهمی خیایانی جوانانی که با تیپ های خاص میبیند، میگوید: «جوان هایی که به هوای کافه های خیابانی که راه انداخته اند، بساط دستفروشی شمع، عود، انگشترهای خاص و دستمال سر با طرح های متفاوت میفروشند. دستنبد و گردنبندهای چرمی، کریستال و رزین با اشکال نجومی و طرح هایی شبیه و نزدیک به طرح های سومری و مصر باستان هم توی پیاده رو به فروش گذاشته اند. از روشن کردن ریسه، چراغ و شمع هم برای روشن کردن محدوده خودشان کمک میگیرند. بعضی هایشان توی کیفشان کتاب و فیلم هم دارند که به مشتریان خاص خودشان میدهند.» مکثی میکند و حرفش را ادامه میدهد: «دختر و پسر، روابط اجتماعی مشخص به نمایش میگذارند. خیلی سیگار میکشند تقریباً آتش به آتش. لوازمی که میفروشند هم معمولاً بو، ظاهر، رنگ و طرح های خاص دارد حتی بوم های کوچک نقاشی یا پارچه هایی که میفروشند هم. برای من که درباره تیپ های اجتماعی، علاقه و مطالعه دارم این ظاهر و رفتارها بی شباهت به «پالس اجتماعی»، تبلیغ نامحسوس و عامدانه دارند درست شبیه رفتار یک لیدر یا بازاریاب اجتماعی.»
این، بی طرفانه شنیدن خیلی مهم است!
گپ و گفت ادامه دارد، جوان خوش قریحه و تیزبین از انگیزه تقریباً هر روز پیاده روی و رصدهای میدانی خودش در این مسیر برایت میگوید: «دلم می خواهد بدانم به جز این گروه ها بقیه جوان ها چقدر درباره معنی و هویت تیپ و پوششی که انتخاب کرده اند اطلاع دارند؟ انتخاب خودشان بوده، تبلیغات مستقیم یا غیرمستقیم به انتخاب راغبشان کرده یا کاملاً تصادفی از این تیپ خوششان آمده؟ به نظرم رسیدن به پاسخ هرکدام از اینها به خودی خودش یک سرفصل مهم است برای کار جامعه شناسی و مردم شناسی. گه گداری با این جوان ها گپ و گفت هم دارم. بدون قضاوت و پیش داوری البته. این موضوع، واقعاً مهم است و کمک میکند برای درک درست و بی طرفانه. حرفشان را با آرامش و اطمینان بیشتری با تو در میان میگذارند. ابعاد مختلف ماجرا روشن میشود. اینجاست که میتوانی بررسی و دلیل را پیدا کنی. ایده بدهی یا راهکاری داشته باشی که بتوان به مفید و موثر بودن آن بیشتر، امیدوار بود.»
این کهنگی و پارگی لباس عمدی است
برای تایید گفتههای کارشناس ارشد جوان، بخت یار میشود و شاهد از غیب هم میرسد؛ دختر و پسری جوان با لباسهایی گشاد، زاپ دار یا همان پارگی های تعمدی که کلی زنجیر، سنجاق قفلی و یراق های چرمی و میخی شکل بهشان وصل است، از کنارت رد میشوند. موهای بنفش انگوری رنگ و کوتاه دختر از زیر لچکی که دور سرش بسته، به طرز مشخصی بیرون آمده است. چشمان و لبش را غلیظ و تیره، آرایش کرده است. آنچه اما بیشتر از همه به چشم میآید خط چشمی است که مثل مصریان باستان کشیده و انتهای خط هم در قالب نقطه هایی شبیه باران چکه و گونه هایش را تا نزدیکی چانه اش مصور کرده. پسرجوان هم که موهای بافته به سبک آفریقایی تا سرشانه اش را پوشانده، تمام نفس، پُکی به سیگار لای انگشتانش میزند و با صدایی بلند صحبت میکند. تیشرت توی تنش را انگار که آفتاب بور و کهنه کرده باشد. برخی نقاط لباس ژنده و نخ نما شده. روی آن و شلوارش پارگی هایی مشخص و روی کفش های کتونی اش هم عکس جمجمه خودنمایی میکند. این کهنگی، تیرگی و پارگی لباس هایشان کاملاً عمدی به نظر میرسد. میان این همه آراویرای غریب، نامتعارف و خشنی که دارند اما هنوز معصومیت چهره شرقی و لحنی وطنی شان مشهود است.
ظاهری غربی و خدایی قلبی
جوان علاقمند به جامعه شناسی خیابانی از تأخیر دوستشان کلافه به نظر میرسد، نگاهی به ساعت تلفن همراهش میاندازد و با گفتن: خب! آخه کجا مانده این حسام؟! به دوستش، جملات آخر بحث را توی ذهن جمع و جور میکند و میگوید: «نگاهشان کن! شاید خودشان هم خبر ندارند اما تیپ «پانک دارک» زده اند. خارج از کشور، گروه های شیطان پرستی و...سراغش میروند.» همان کلمه شیطان پرست، مثل سوت توی گوشت زنگ میزند و اجازه نمیدهد، بقیه کلمه هایش را بشنوی. ناگهان جملههایی که پسرجوان به دخترجوان میگفت از ذهنت عبور میکند. تکیه کلام مدامش «خدایی» بود؛ خداییش راست می گم، خدایی باور کردی؟ یا آن جمله که: «تا ته سال، کارهای مغازه ردیف میشه شایدم زودتر اگه خدا بخواد...» جمله ها گاهی عجیب دلگرمت میکنند. درست مثل همین چند کلمه ساده که ته دلت را قرص کرده که ظاهرشان شاید دارک و غربی شده باشد، دل و حرفشان اما هنوز خدا دارد.
یک جا میگویند: نپوش، یکجا میپوشانند!
دوست دو مرد جوان بالاخره از راه رسیده وباید بروند، کارشناس ارشد جامعه شناسی که میخواهد همین رشته را در مقاطع بالاتر هم ادامه دهد، میگوید: «لباس روی شخصیت آدم، اثر میگذارد. توی این یکی، دو سال گذشته ببینید چقدر این لباسها توی تن جوان های ما بیشتر شده و جوان هایی که این تیپ ها را میزنند به مرور زمان چقدر روحیه شان فرق میکند با قبل! به مرور، خیلی نرم و نامحسوس، پرخاشگر، رها، رک، جسور و خودمحورتر میشوند. حیف که وقت کم است، وگرنه کامل توضیح میدادم.» میروند تو میمانی و چند پرسش مهم؛ وقتی او از اهمیت لباس حتی در جنبشهای اجتماعی و اعتراضات حرف میزند، دقیقاً از چه چیز حرف میزند؟ یعنی این تیپ ها تصادفی به بازار پوشاک ما راه باز کرده اند و...؟ برای ما که این گوشه از عالم نشسته ایم اما مُد و پوشاک غربی، راه بازار پوشاک کشورمان را به خوبی شناخته و حتی برخی مغازهها را هم فتح کرده، پیدا کردن پاسخ این پرسش ها مهم است. لباس اگر مهم نبود، حالا بر سر داشتن یا نداشتن آن دعوا بود؟ بر سر حجاب یا بی حجابی؟ حالا که ذهن جامعه ما به چالش برای پوشاندن یا نپوشاندن موی بانوان با روسری و چادر معطوف شده پیشنهاد بدی نیست اگر نیم نگاهی هم داشته باشیم به رخت های تیره، شلخته و خشنی که در قالب مد، این روزها به تن برخی جوانان پوشانده میشود. رختی پر از نمادها، کلمات خشن، رنگ تیره، ظاهری ژنده، شلخته و نامتعارف که باید دید کِی، کجا و با چه هدفی بریده و دوخته شده اند و چرا حالا به ما رسیده اند؟
از مانتوهای گشاد تا کاملاً چسبان
در عالم محتواهای موجود درباره سبک پوشش و فرهنگ لباس معاصر ایران، چرخی زدن به خصوص دهه های بعد از 8سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، گفتنی ها برای پیداکردن سررشته زمانی تغییر تیپ و مقوله هایی مثل مد روز جامعه در صنعت پوشاک دارد. در دهه شصت تا تقریباً اواخر دهه هفتاد شاهد نمونه ای از یکدستی پوشش و مد در جامعه داریم. مدل مو، مانتو، کفش، شلوار، کت، پیراهن و خلاصه اقسام پوشش خاصی در رنگ و طرح های مختلف تولید میشد اما بیشترشان یک الگوی دوخت کاملاً مشابه داشت. برای مثال موها فوکولی و رو به بالا بود. پیراهن ها پلیسه و آزاد. مانتوها هم گشاد، دارای اپل و شلوارها هم خمره ای یا پاکتی بودند. کفش های پاشنه تخم مرغی، نوک نیز و دماغه دار یا اسپرت های ساده هم مد بود. از اواخر دهه هفتاد و دهه 80 اما ماجرا رنگ و بوی دیگری گرفت. مانتوها و لباس ها هم از عرض هم طول، آب رفتند. شلوار، پیراهن، مانتو و لباس های هرچه تنگ و چسبان به روز تر! روسری ها لغزان و کوتاه شدند. شال ها حالت نواری و توری پیدا کردند. تنوع طرح لباس ها بالا رفت اما با یک پیش شرط؛ همان کوتاهی و چسبندگی قواره لباس.
از حذف دکمه تا شال نواری و توری!
نیمه اول دهه نود اما به بهانه تغییر در مد، لباس ها از چسبان به آزاد و راحت تبدیل و دکمه ها در لباس ها نامرئی یا به عبارت بهتر، غیب شدند. مانتوهای عبایی، جلوباز و آزاد مد شد. لباس هایی که ظاهری پوشیده داشتند اما عملاً پوشیدگی نه! دهه نود، اوج جلوه نمایی لباس ها، شلوارهای پاره و زاپ دار هم بود. اگرچه عمومیت نداشت اما علاقمندان خودش را پیدا کرد و به مرور تسری یافت. نیمه دوم دهه نود به خصوص اواخر دهه اما شیوه دیگری روی کار آمد. تنوع مضاعف، ناگهانی و البته نامتعارف، بازار پوشاک را به دست گرفت به خصوص در بخش پوشاک بانوان. مانتوهای چسبان دوباره برگشتند. مانتوهای گشاد دهه هفتاد، ظاهر امروزی گرفتند بدون شلوارهای آزاد دوباره برگشتند. کت ها و سارافون ها هم به میدان آمدند. طوری که به مرور جای مانتو را تنگ کردند. مانتوها برای دوام در این بازار یا آزاد، تن نما و بدون دکمه شدند یا کوتاه، کت مانند و پُرچین با آستین های کوتاه و آزاد.
...و روسری که ناگهان حذف نشد!
دهه چهارصد اما اتفاق دیگری افتاد. فصل مد، به پادشاهی شومیزها و بلوزهای تک رسید. شلوارهای مام استایل، بگ، لش، زاپ دار و ساق کوتاه. در واقع تیپ بانوان به بلوز و شلوار گرایش داده شد. نیمه دوم سال 1401 هم که به خودی خود به دلیل اتفاقاتی که رخ داد و التهاباتی که پیش آمد، به سمت حذف روسری و پوشش سر قدم برداشته شد. همین رصد چشمی و ساده نشان می دهد که تهاجم و نفوذ فرهنگی در حوزه پوشاک برای دشمن یک حضور جدی برای فتح سنگر به سنگر بوده. در واقع آنچه اتفاق افتاده است ناگهان، حذف روسری نیست که برنامه بلندمدت در قالب همین تهاجم نرم و فرهنگی در حوزه پوشاک و اجتماعی به نظر میرسد. در واقع از نیمه دوم سال گذشته، چهره نفوذ در حوزه فرهنگ و پوشاک آشکار و مهاجم تر شده است. از حرکات خزنده ای که 4 دهه ادامه داشت، به حرکات جهنده و آشکارا در دهه پنجم انقلاب دست زد. حرکاتی که با چیدن سناریو، فرصت طلبی، جنگ شناختی و رسانه ای نقاب دیگری به چهره شان زده شده است؛ اعتراض اجتماعی، آزادیخواهی و عدالت طلبی. با این مقدمه، چرایی افزایش برخی تیپ های خاص که کارکرد و تعریف خاص و مشخصی در غرب دارند این روزها در خیابان های کشور به خصوص مناطق پرتردد پایتخت، بیشتر محل پرسش کنکاش می شود.
از خرید لاکچری تا بساط دستفروش
هیچ کس مثل فروشندگان پوشاک نمیتواند درباره اینکه تیپ های خاص تا چه حد در حال فراگیر شدن است و بیشتر مراجعه کنندگان و خواهان های این تیپ ها عموماً از کدام گروه جوانان و نوجوانان جامعه هستند، صرفاً برای تیپ زدن این مدل لباس ها را می خرند یا درباره اش دیدگاه و انگیزه ای هم دارند؟ نمیتواند پاسخ روشنی به ما بدهد. در مرکز و شمال شهر، مغازه هایی وجود دارد که از ظاهر و دکور متفاوت مغازه که پر از اجسام خاص، فلزی و نمایی خشن است گرفته تا خود لباس ها مشخص میکند که سبک کارشان متفاوت و مشخص است. در واقع از شیرمرغ تا جان آدمیزاد این استایل های مخصوص را یکجا دارند. مغازه هایی که مشتریان مخصوصی دارند. با این حال مغازه هایی هم هستند که تلفیقی کار میکنند. یعنی لباس های معمول و برخی از این نوع پوشاک را دارند.
در برخی راسته ها هم البته دستفروشانی به طور مشخص اقلامی را میفروشند که مناسب این تیپ هاست. از پیپ و کلاه هایی با ظاهر عجیب و غریب گرفته تا جوراب های راه راه بلند، خنزرپنزرهایی مثل زنجیر، دستکش های چرمی که تا نصف انگشتان را میپوشاند، اسکارف و دستمال سر، دستبند، گردنبند و انگشترهایی با ظاهر خاص و عجیب. خلاصه که برخی لوکس تیپ می زنند با خرید یکجا از یک مغازه و برخی درهم. بعضی هم به قدر بضاعت مالی با خرید از دستفروش بخشی از این تیپ و استایل را تجربه میکنند.
خرید با عکس تا مشتریان خاص
«دانیال.ه» یکی از مغازه داران راسته میدان ولیعصر(عج) که قبلاً فروشنده یکی از همین مغازه ها بوده، میگوید: «بعضی از این جوان ها حتی اسم نوع این پوشاک را نمیدانند. مثلاً یک عکس نشانت میدهند و میگویند آقا این مدل شلوار را داری یا مثلاً فلان یراق هایی که برای تزئین کیف، کفش، تیشرت و شلوار این استایل ها استفاده میشود؟ ما خودمان هم گاهی وقت ها از خریدها تعجب میکردیم. یک نفر آمده بود، نقاب چرم نشانم داد و گفت: از این چشم بندهای زورویی داری؟ و میخواست توی خیابان به چشمش بزند! بعضی هایشان هم که اصلاً از تیپ، قیافه و لحن حرف زدنی که داشتند، حتی بویی که میدادند متوجه میشدی مرید این تیپ و فلسفه پشت پرده اش هستند.»
تیپ هایی به نرخ روز دلار!
منظورش را درباره این تیپ جوانان بیشتر توضیح میدهد: «خیلی حوصله حرف زدن ندارند. شلخته طور هستند با اطوار و کلمات خاص. خیلی ببخشید! بعضی هایشان را که ببینی اصلاً بوی بدنشان آزارت میدهد، حس میکنی از حمام کردن فراری اند اما با عطرهایی با بوی خیلی عجیب و سردگم کننده دوش گرفته اند. موسیقی های خاص گوش میکنند. تیپ هایی که میزنند به دلیل وارداتی بودن، معمولاً گران هم هستند.» میپرسی که یعنی این تیپ، مخصوص طبقه خاص اجتماعی است که پاسخ منفی فروشنده سابق منفی را میشنوی: «بعضی هایشان هم به اصطلاح این تیپ را جمع میکنند. خودشان شلوارشان را زاپ میزنند. با وایتکس تیشرتشان را بور میکنند. از دستفروش و مغازه معمولی چند دستبند و لباس اجق وجق میخرند و ست میکنند. خوشبختانه اینها به قول ما فروشنده ها، «محض تیپ» همان دنباله رو مُد هستند. اهل گرایش، حلقه فکری و اینها نیستند.»
تصور میکنی، خاص و داناتر از بقیه ای
فروشنده سابق لباس های خاص، حرفش را با یک «اما» ادامه میدهد: «اما میخواهم به شما بگویم، تغییرخُلق با این سبک ها نرم اتفاق میافتد. برای تأمین شهریه دانشگاهم مدتی در پونک فروشنده یکی از همین مغازه ها بودم. میدیدم ساده بودن، رفتارم، پوشش مرتبم را نمیپسندند. به مرور، ناچار همرنگ جماعت شدم. به خودم آمدم، دیدم اگر خودم را برندارم و از آن مغازه بیرون نیاورم خدا می داند چه میشود؟ آن مدل تیپ زدن واقعاً روحیه ام را بهم ریخته بود. بعضی از مشتری ها که فیلم و کتاب هم بهت میدادند تا هم مسلک شوی و تخفیف بگیرند! به مرور که همراهشان شوی فکر میکنی به خاطر ظاهر خاصت، چند کتابی که خوانده ای، فیلم هایی که دیده ای و در بازار نمیتوان پیدایشان کرد، اندیشه خاصی پیدا کرده ای و حسابی عقل کلّی. خاص بودن به منزوی و خشن شدن میرسد. به همین راحتی اجتماع گریز میشوی!»
مدها بی دلیل به وجود نیامدند
پیش از جستجوی میدانی درباره این تیپ ها اگر در فضای مجازی درباره شان خوانده باشی، متوجه میشوی که اوج تولد این تیپ ها دهه هفتاد تا نود میلادی است و در کشورهای فرانسه، آلمان و به خصوص انگلستان. بانی هر رَسته از مد و تیپ ها هم معمولاً جوانان اهل موسیقی بوده اند که به وضع روز جامعه خودشان نقد داشته اند. سبک کار، هنر و پوشش مخصوص خودشان را طراحی و انتخاب کرده اند. دغدغه بیشتر این گروه ها نقد فقر، بی عدالتی و انتقاد از ساختار اجتماعی بوده است. حتی شعار و دیدگاهشان را در قالب کلماتی روی بدن یا لباسشان حک میکردند که این به امروز هم رسیده است. در واقع تصاویر، نماد و عکس های استفاده شده در این استایل و پوشش ابداً جنبه «زینت المجلسی» ندارد که پیام و کارکرد مخصوص دارد. کافی است کلمات نوشته شده را در اینترنت جستجو کنی تا از معنای تحت اللفظی شان هم که شده، بتوانی به اطلاعات و شناخت اولیه ای از این گروه های تیپی و فکری برسی.
نمونه ای از تهاجم فرهنگی، توکیو
دست هایی که پشت پرده کار می کنند
جوانانی که ابتدا با هدف نقد جامعه، عدالت گرایی و رفع فقر با سبک خودشان روی کار میآیند اما به مرور با ترفندهای مافیای زیرزمینی موسیقی و مد چنان غرق این ظاهر میشوند که نَفس اندیشه از یادشان میرود. در واقع این دست ها چنان مرموز جریان را منحرف و عوض میکنند که فرد به جای «معنا» درگیر «نماد و ظاهر» میشود. جایی دیگر اما همین دست ها در مملکتی دیگر، با ترویج همین «ظاهر» و پوشش به بهانه «دادخواهی اجتماعی»، جوانان را به «اغتشاش اجتماعی» میکشانند. اینجا روند عکس کشور خودشان میشود. جوان را از نماد به هدف و معنای موردنظرشان معطوف میکنند. از «لباس» به یک «اغتشاش». گاهی هم با تحریف ظرفیت های پوشش بومی و آیینی کشور موردنظر هدفشان را دنبال میکنند. مثل بخشی از آنچه درباره حجاب و زن، زندگی، آزادی در کشورمان رخ داد. مطالعه درباره پیدایش، سرگذشت و ادامه حیات یا فراموش شدن جریان های فکری و مدگرایانه غرب این نکته را به خوبی روشن میکند. منابع و اطلاعات خوبی در این باره می توان جستجو و پیدا کرد.
اول دغدغه خوش تیپی، ناگهان تغییرعقیده!
اگر دنبال مصادیق وطنی ماجرا باشی هم متوجه خواهی شد که ماجرا برای جوانان ما از یک اشتیاق برای روشنفکر و هنری به نظر رسیدن در دهه هفتاد شروع شده، منابع و تغذیه فکری خاصی به همین جوانان داده شده و حالا بعضی هایشان به جایی رسیده اند که آیین و عقاید پیشین خودشان را پشت در همان اتاق های پرو لباس جاگذاشته اند. با یکی از همین جوان ها هم اگر حرف بزنی میتوانی کمی مشخص تر متوجه ماجرا شوی. کافی است بروی جلو، بگویی که واقعاً سردرگم هستی و نمیدانی پوشش و عقیده ای که داری درست است یا تحریف؟ لحن معمولاً طوری اندیشه های آیینی را تحقیر میکند که فرصت دفاع نگذارد. از طرفی چنان تشویق میشوی که یک جهانِ ناشناخته از جنس نور، دانایی و رها شدن از ساختارهای دُگم و بی فلسفه آیینی در انتظار تویی است که شهامت در میان گذاشتن این تردید را داری که جذب شنیدن بقیه حرف ها میشوی.
کمی مرموز است؛ نیست؟!
«ساناز» یکی از همین دختران جوان با ظاهر خاص و پاسخگوی پرسش تو میگوید: «کجای قرآن گفته باید چادر مشکی کرپ بلند بپوشی؟ اصلاً معنی جلابیب این نیست!» کنجکاو باشی، هنرمندانه بپرسی که این همه زنجیر، کلید و سنجاق چیست که از کیف، کفش و لباسش آویزان شده یا آن گردن بند هرمی شکل، حتماً بی معنی نیست، ذوق میکند: «این زنجیر یعنی اتحاد و «آمادگی مبارزه» با فقر، ظلم و جهل. ما آدم ها باید هوای هم را داشته باشیم. کلید یعنی در «آگاهی» را باز می کنیم، پرچ های روی کفشم هوشیاری برای رسیدن به دانایی و...البته اینها معانی مبتدی و اولیه است، پیش که بروی خودت بیشتر آشنا میشوی...» این جمله آخر، جمله مبهم مهمی است. یعنی تو در حلقهای میافتی که به تو اعتماد ندارد. قطره چکانی و مرحله به مرحله اسرار خودش را هویدا میکند. کمی مرموز است، نیست؟! از خودت شاید بپرسی که اگر این فقط یک مد و تیپ ساده است این همه در لفافه حرف زدن با ایما و نماد جذب کردن برای چه؟ اگر قرار است با این ظاهر به دنیای آگاهی و دانایی بروم چرا لباسهای این تیپ این همه مشکی، ژنده است و به قول خودشان و پیشوند برخی از این تیپها چرا اینقدر «دارک»؛ سیاه وتیره؟
انتهای پیام/1404
منبع:فارس
دیدگاه ها