۲۶/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۶ یکشنبه

صبح قزوین ساندویچ - فوتبال - فرهنگ!
کد خبر: ۱۷۰۳۱ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

ساندویچ - فوتبال - فرهنگ!

وقتی در مقدمه (بازی های داخلی) بذر بی آرامشی را در نهاد بازیکنان آبیاری می کنیم؛ چطور ممکن است در روز نتیجه و برداشت محصول (بازی های ملی) توقع با آرامش ظاهر شدن را داشته باشیم؟...

ساندویچ - فوتبال - فرهنگ!
صبح قزوین؛ خاطرم هست چند سال پیش سر مست از چاپ اولین کتابم - در سن 17 سالگی - عجولانه و غیر پخته به دوستان، آشنایان و خانواده اطمینان خاطر داده بودم که «خیالتان راحت! در صورت اخذ مجوز، این هزار جلد هرگز خاک نخواهند خورد!» برای نخستین بار؛ پس از چاپ «اول قدم» ام بود که اوضاع کتاب و فرهنگ کتابخوانی برایم ملموس شد.
خصوصا آنجا که رئیس آموزش و پرورش استان - به عنوان یکی از متولیان ترویج علم و فرهنگ - در حضور مشاور ارشدش قول خرید 500 عدد از «اول قدم» ها را داده بود و پس از چاپ ، قول و قرارهای ابتدا همانا و نخریدن در انتها همانا! خلف وعده ای که شاید دلیلش محتوای انتقادی کتاب بود؛ انتقاداتی که آموزش و پرورش و مسئولین کاروان های حج دانش آموزی را نیز بی نصیب نگذاشته بود.
.
.
باری به این نتیجه رسیدم که با این وضع، نه تنها هزار جلد کتاب حقیر ؛ بلکه هزاران جلد کتاب دیگر هم از اقصی نقاط این کشور خاک خورده، خاک می خورند و خاک خواهند خورد.
.
.
! لازم به ذکر است که «اول قدم» پس از گذشت حدود یک سال از نگارش ابتدایی قدم به ره چندین مرتبه بازنگری گذاشت؛ بازنگری اول،بازنگری دوم، سوم و الخ! .
.
.
نهایتا توانست به ترتیب از الطاف و سانسور های اقوام صاحبنظر و ارشاد عبور و به قلب ناشری فوق العاده منفعل، بی ذوق، کاهل و سر به هوا خطور کند.
ناشری که در وصفش همین بس که بجای پی دی اف و سی دی های متن بازنگری آخر - که عاری از هرگونه کم و کاست های نگارشی - بود ، سی دی ما قبل آخر - که دارای کم و کاست های قابل توجهی بود - را تحویل چاپخانه داد! تا اینجای کار ماه ها زمان صرف شد و حدود ده میلیون ریال هزینه.
صفحه آرایی، طراحی جلد، پرینت های متعدد مرسوم جهت ویراستاری ها، هزینه چاپخانه، حق الزحمة ناشر، تعویض زینگ های معیوب و رفع دسته گل هایی که ناشر به آب داده بود؛ از جمله موارد دخیل در محاسبه ی هزینه ها است.
هفت پاراگراف از حضورتان گذشت که مقدمه ای باشد برای اینکه بگویم: چند روز پیش در ورزشگاه بودم؛ در میان خیل عظیمی از هوادران دو تیم صبای قم و پرسپولیس پایتخت نشین.
اشتباه نفرمایید! ابدا هدفم تظاهر به فوتبال دوستی و هر آنچه از این قبیل نیست؛ چرا که بدیهیست حضور در ورزشگاه هایی با وضعیت روشن و نظاره بر پیکر چهل تیکه ی لیگ مثلا برتر ایران این روزها به مثابه حضور در حاشیه یک زمین خاکی است و ایضا چشم امید بستن به شوت های «الله بختکی! » ای که گاهی گل می شود و گاهی هم طبیعتا نمی شود! اگر ادامه بحث را دنبال کنید عارض خواهم شد که چیست وجه آن هفت پاراگراف و آنچه گذشت و ربط بین این و آن و آن یکی با این یکی را.
حضور در حاشیه مستطیل سبز رنگ کچل و تماشای رزم ( بخوانید: بزم) شاگردان مایلی کهن و دایی (بخوانید: دو قطب همیشه مخالف یک آهنربا) بهانه ای شد برای معطوف شدن افکارم به سمت یک ساندیچ فروش! ساندیچ فروشی که در خلال دو نیمه و پیش تر از دو نیمه و پس تر از دو نیمه به قول حضّار: « هی می فروخت»! بنده در میان هیاهوی دستکم 15000 نفر و الطافی که در قالب الفاظی رکیک اما آهنگین رد و بدل می شد داشتم به چرایی « فوتبال ما در سطح ملی زیگزاگی پیش می رود، همان است که پیش تر بوده و هیچوقت آن نمی شود که باید بشود.
.
.
» فکر می کردم.
در اثنای اوقاتی که ذکر کردم شما فارغ از تعصبات تیمی 15000 نفر را متصور شوید که: - قریب به اتفاق در حال خوردن ساندویچ باشند.
- عده ای هم که دست از کار کشیده اند بجای حفظ آرامش برای تیم محبوب؛ ووزوولا می زنند - برخی که تعدادشان هم کم نیست شعارهای « آبدار و ک دار» سر می دهند.
- عده ای با صدایی گوش خراش موجبات القای اضطراب و استرس را نه تنها برای بازیکنان تیم حریف بلکه برای بازیکنان و کادر فنی تیم خود نیز فراهم می کنند.
- عده ای دیگر هم به محض نزدیک شدن بازیکنان به جایگاه تماشاچیان الفاظی بکار می برند که هر کدام زخم عمیقی ست بر روحیه خطاب شونده.
حالا خودمانیم! بی انصافی نیست اگر از این بیست و دو نفر حاضر در مستطیل کچل سبز رنگ توقع معجزه ی «آرامش در میادین ملی » را داشته باشیم؟.
.
.
توقعی که با توجه به استـرس و فشار های عصبی دور از دسترس است.
.
.
می‌توان گفت تقریبا هیچ بیماری یا ناتوانی یا شکستی وجود ندارد که بدون تاثیر از مشکلات روانی به ویژه استرس و اضطراب ایجاد شده باشد.
وقتی در مقدمه (بازی های داخلی) از طرفین بذر بی آرامشی را در نهاد بازیکنان آبیاری می کنیم چطور ممکن است در روز نتیجه و برداشت محصول (بازی های ملی) توقع با آرامش ظاهر شدن را داشته باشیم؟!.
.
.
22 نفر که به دلیل فشار ناهواداران با استرس و اضطراب عجین شده اند چگونه می توانند در میادین ملی با آرامش و تمرکز ظاهر شوند و دروازه حریف را با برنامه ریزی باز کنند؟!.
.
.
اینجاست که اکثریت بازیکنان به روش های غیر معقول و نازیبای «پاس های بلند دستی از اوت» ، «پاس های بلند دروازه بان»، « شوت های چشم بسته ی از راه دور» و « پنالتی های ساختگی » متمسک می شوند.
.
.
.
و متاسفانه باید گفت: اینجاست که به علل دعوت کیروش از « ایرانی الاصل های نا ملّی اما پر آرامش» پی می بریم.
بازیکنان ناملّی ای که به برکت فرهنگ بالای هواداران کشورهای میزبان ، بذر آرامش را در بطن خود پرورانده اند و اکنون نیز نسبت به بازیکنان لیگ ایران به مراتب از آمادگی روحی و روانی بیشتری برخوردارند.
بگذریم از هوای مه آلودی که حاصل تدخین سیگار ناهواداران موجود در لیگ برتر ایران است و بگذریم از تنفسی که برای بازیکنان ناممکن می شود.
.
.
بگذریم از بی احترامی های غیر انسانی به قهرامانان ملی و الفاظ رکیکی که رخت انسانیت را از تن ناقلان دریده گو بربسته است.
توپ قلم را به اصل مطلب شوت می کنم؛ اصل مطلب یعنی تامل در دو سطر زیر: - « هزاران کتاب فرهنگ ساز علی رغم صرف سالهای سال زمان جهت تدوین و نگارش ، سرانجام فروخته نشدند»! - « ساندویچ فروش ، به قول حضّار: هی می فروخت »! بحث را با عبارتی ساده به دقیقه نود می رسانم و تامل و تدبر را به خوانندگان عزیز واگذار می کنم: تا زمانی که ساندویچ (مصرف گرایی) بیشتر از کتاب (فرهنگ) خریدار داشته باشد ؛ نه تنها فوتبال ما که متاسفانه باید گفت: « ما بجایی نمی رسیم.
.
.
» منبع: خبرنو انتهای پیام/2004

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان