۲۱/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۱ سه شنبه

صبح قزوین بال هایت را کجا گذاشتی؟/ پرنده بر شانه های انسان نشست
کد خبر: ۱۵۲۲۳ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

سرنوشت انسان و پرنده؛

بال هایت را کجا گذاشتی؟/ پرنده بر شانه های انسان نشست

پرنده بر شانه های انسان نشست انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی.

بال هایت را کجا گذاشتی؟/ پرنده بر شانه های انسان نشست

صبح قزوین؛ پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم.
اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.

انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود.

45

پرنده گفت: راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟

انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندید.

پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است.
انسان دیگر نخندید.
انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد.

چیزی که نمی دانست چیست.
شاید یک آبی دور، یک اوج دوست داشتنی.

پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است.

1329764551_.</br>11

درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرین نکند، فراموشش می شود.

پرنده این را گفت و پر زد.
انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود

و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.

آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟

grasparkieten1

زمین و آسمان هر دو برای تو بود.
اما تو آسمان را ندیدی.
راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی؟

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.

83807136728266746177

آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست!!

انتهای پیام/3007

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان