۱۷/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۷ جمعه

صبح قزوین چشم رنگی‌های پول ساز/ بی ارزشی‌های فرهنگی با چاشنی رقص و آواز‌ها
کد خبر: ۲۲۳۶۷۸ نویسنده: ندا حبیبی تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۱۴ ساعت: ۱۱:۵۱ ↗ لینک کوتاه

نقدی بر فیلم سینمایی" سلام بمبئی"؛

چشم رنگی‌های پول ساز/ بی ارزشی‌های فرهنگی با چاشنی رقص و آواز‌ها

فروش میلیاردی که تنها بخاطر انتخاب بازیگران چشم رنگی معروف به وجود می‌آید و چاشنی رقص و آواز‌های هندی، مزه اش را تند و شیرین می‌کند و مخاطب را به هیجان می‌اندازد.

چشم رنگی‌های پول ساز/ بی ارزشی‌های فرهنگی با چاشنی رقص و آواز‌ها
صبح قزوین ؛____ ندا حبیبی.

خلاصه داستان:
بازیگر چشم رنگی سینما قرار است، به تکرار فیلم فارسی‌های قدیم ایران، عشقی بی‌ سرانجام را تجربه کند و مخاطبان شکست خورده در راه معشوق را، دلداری دهد.
داستان از انتها شروع می‌شود، آنجاییکه علی (محمد‌رضا گلزار) با چهره ای افسرده و در جایگاه یک دکتر از خبر بیماری معشوقش باخبر می‌شود.
فلاش بَکی تکراری که به آغاز ماجرای عاشقانه علی و معشوقه اش ختم می‌شود و مخاطب را به خاطر فیلم‌نامه‌ای تکراری دلزده می‌کند.
فیلم‌نامه‌ای که کپی شده از تمام فیلم‌فارسی‌های قدیم سینما و تلویزیون ایران است و بدون کشش داستانی و نو بودن ماجرا به فروش میلیاردی دست پیدا می‌کند.

فروش میلیاردی که تنها بخاطر انتخاب بازیگران چشم رنگی معروف به وجود می‌آید و چاشنی رقص و آواز‌های هندی، مزه اش را تند و شیرین می‌کند و مخاطب را به هیجان می‌اندازد.
رقص و آوازهایی که جایگزین بخش‌های سانسوری فیلم می‌شود و به قول "دیا میرزا" بازیگر هندی این فیلم، به سکانس‌های عاطفی ساده بسنده می‌کند. وی در حالی از حذف صحنه‌های عاشقانه فیزیکی در "سلام بمبی" متعجب شده است که نمی‌داند برای چه انتخاب شده است و فلسفه حضورش در یک فیلم ایرانی-هندی چیست!
رنگ و لعابی که "دیا میرزا" به عنوان یک بازیگر آنور آبی، به فیلم داده‌ است، زنگ خطری برای دیگر بازیگران زن ایرانی است.
زیرا قبح شکنی این کارگردان نه چندان خوب سینمای ایران به اینجا ختم نمی‌شود و کارگردانان و تهیه کنندگان دیگر سینما ایران را برای سفر به کشورهای دیگر و ساخت فیلم‌های بی محتوا و در عین حال خط شکن و با فروش میلیاردی تحریک می‌کند و ادامه این مد جدید سینمایی‌ها، حذف بازیگران زن ایرانی با پوشش نه چندان خوب اسلامی است.

بازیگرانی که صرفا بخاطر نوع قوانین موجود به حجاب‌های نه چندان درست گرایش دارند، باید برای رقابت با این معضل جدید سینما ایران وارد عمل شوند و خود را در چرخه رقابت خارج از اصول اخلاقی قرار دهند.
هیجانات این رقابت نه چندان سالم قشر نوجوان جامعه را درگیر می‌کند و آنها را اسپانسرهای اصلی این فیلم سطح پایین می‌کند.
"سلام بمبی" فروش میلیاردی‌اش را مدیون مخاطبانی است که بعد از تماشای آن و خروج از سینما، به سراغ کیف و کتاب‌های مدرسه‌شان می‌روند.
مخاطبانی که قرار است در این هجمه وسیع فرهنگی از آنور آبی‌ها، آینده کشوری را بسازند که به نام اسلام و امام زمان(عج) است.
بی تردید علاقه‌مندان فیلم‌های عاشقانه با ضمیمه "محمدرضا گلزار" چنین مخاطبانی هستند و در آن زمان دوساعته، ماجراهای عاشقانه شان را برروی پرده نقره ای رنگ سینما بازبینی می‌کنند.
سینمایی که قرار است با فیلم‌هایش مملکتی را آباد و از هجوم فرهنگی دشمنان جلوگیری کند، هم اکنون هم نوای مخالفان شده است و با پنبه سر موافقان را می‌برد.
علاوه بر آن این فیلم‌ها اغلب ساختار فنی درستی ندارند و صرفا روایتگر چرخش مالی تهیه کنندگان پول دوست هستند و با استفاده از دو عنصر شهوت و شهرت ضعف فنی خود را می‌پوشانند.
از موارد ضعف فیلم در"سلام بمبی" می‌توان به سکانس‌های خارج از خلاقیت لازم و تکراری اشاره کرد و نویسنده بی حوصله آن را برای خلق سکانس‌های کپی شده بازخواست کرد.
ابتدای فیلم شاهد صحنه‌های آشنا و تکراری هستیم، صحنه تکراری قرض گرفتن جزوه از دانشجو ممتاز کلاس آغاز ماجرای عاشقانه شان می‌شود و بعد از آن دختر هندی که بخاطر ازدواج اجباری اش خودکشی می‌کند و قهرمان چشم رنگی، با ویژگی‌های خارق‌العاده ناجی وی می‌شود و در نهایت با عشقی نافرجام و مرگ معشوق به پایان می‌رسد.

در مورد پیرنگ اصلی فیلم نامه "سلام بمبی" می‌توان گفت دوره عاشقانه‌‌های نافرجام به انتها رسیده است و اصل موضوع عشق برای مخاطب خاص اهمیت چندانی ندارد و وی به دنبال ماجرایی عمیق تر در کنار یک اتفاق عاشقانه می‌گردد.
با توجه به هجوم نابهنگام رسانه و تغییر ذائقه مخاطبان نسل جوان، نگاه تک بُعدی به مسئله عشق، احمقانه ترین تاکیتک جذب مخاطب است و بی تردید اگر کارگردان سلام بمبئ از بازیگر پول ساز سینمای ایران استفاده نمی‌کرد، حتی لوکیشن متفاوتش عاملی برای جذب مخاطب نمی‌شد.
از دیگر مواردی که به خوبی در فیلم مشاهده می‌شود استفاده زائد از شخصیت‌ها است.
بنیامبین بهادری و همسرش به عنوان دو شخصیت زائد فیلم نامه، تاثیری در روند اصلی ماجرا نداشته اند و جاذبه زندگی شخصی بهادری، مخاطب را به سینما دعوت می‌کند و به تماشای شوی ایرانی_هندی"قربان محمد پور" می‌نشاند.
شوخی‌های جنسی که در مکالمات بهادری و همسرش دیده می‌‌شود، عاملی برای جذب مخاطب امروزی نمی‌شود و مخاطبان فیلم‌های پرمحتوا و پرفروش این نوع چیپ‌گری‌های فرهنگی را تحمل نمی‌کنند.
البته این بی ارزشی‌های فرهنگی، حیات سینما انقلاب ایران را به خطر نمی‌اندازد، زیرا قدرت کلان انقلابی‌ها سینمای ایران توانسته است، فیلم عمیق و پرمحتوا "یتیم‌خانه ایران" را بسازد و از هویت و حیثیت فرهنگ ایرانی اسلامی دفاع کند.
انتهای پیام/2004

دیدگاه ها

فاطمه / ۱۲ بهم ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۰

کلا اینم شده سینمای قبل انقلاب. اگه اینطور بود چرا انقلاب کردیم خب؟؟!!!
اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان