۲۳/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۳ پنجشنبه

صبح قزوین دولت احمدی نژاد عامل پیوند علم با نیازهای جامعه شد
کد خبر: ۹۴۴۱ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

حجت الاسلام رهدار:

دولت احمدی نژاد عامل پیوند علم با نیازهای جامعه شد

حجت الاسلام رهدار: در پاسخ به این سوال که کدام دولت پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر بر این عوامل تسلط داشته و در تولید علم مبتنی بر دغدغه ها و نیازهای مردم و جامعه موفق تر عمل کرده به نظر می رسد دولت دکتر احمدی نژاد تحولات مثبتی را حداقل در تغییر ساختارهای علمی رقم زده است.

دولت احمدی نژاد عامل پیوند علم با نیازهای جامعه شد
به گزارش صبح  قزوین به نقل از هفته نامه پنجره، با حجت الاسلام رهدار گفت و گویی صورت گرفت در رابطه با  پیشرفت علم در دوران دولت نهم و دهم؛ که در ادامه می خوانید.
   یکی از اصلی ترین مباحث در میدان ارتباط علم و قدرت، این است که رابطه این دو مفهوم چگونه است؟ به بیان دیگر آیا علم، مولود و زائیده قدرت است یا خیر، این قدرت است که با علم به دست می آید؟ شما چه رابطه ای را برای علم و قدرت در نظر دارید و کدامیک را بر دیگری مقدم و اثرگذار می دانید؟   این پرسش بیشتر بعد از طرح مباحث میشل فوکو در مجامع علمی مطرح شد؛ چرا که وی می گفت این قدرت ها هستند که دانش و حقیقت را تولید می کنند و اساسا دانش و حقیقت، تابعی متغیر از قدرت هستند.
به تبع این بحث، افراد متاثر از وی در جهان اسلام نیز این سوال را در خصوص فرآیند تولید علم در تاریخ اسلام مطرح کرده و البته مویداتی نیز برای گفته های خود ارائه کردند.
به عنوان مثال در حوزه تاریخ اسلام، نویسنده ای مثل دکتر "داود فیرحی" در کتاب "دانش، قدرت، مشروعیت" درباره حکومت هایی همچون آل بویه، صفویه و .
.
.
می گوید: " در بازه هایی از تاریخ که قدرت داشتیم، علم بهتر رشد کرده است" و نتیجه می گیرد که "علم تابعی متغیر از قدرت است.
" اما در برابر این نظر، دیدگاهی مطرح شد که می گفت علم را عالم تولید می کند، نه قدرت.
البته قدرت می تواند علت موید و تسهیل کننده باشد و در این میان نقش کاتالیزور را ایفا و بستر مطلوب را برای پیشروی عالمان فراهم کند؛ چرا که علم با فرض قطع ارتباط با بیرون، منطق و فرآیندی درونی دارد که اگر آن منطق درونی رعایت نشود، حتی اگر بسترهای بیرونی نظیر قدرت فراهم باشد، محقق نمی شود.
موید این مطلب، آن است که چه بسیار قدرتمندانی که در طول تاریخ عالم نشده اند و در مقابل، عالمان فراوانی را داریم که قدرتی در اختیار نداشته اند.
باید توجه داشت که علم، ساحت و خانه واحدی ندارد، بلکه علم چند خانه دارد؛ خانه ذهن و خانه عین.
در خانه ذهن، علم بدون ارتباط با قدرت تولید می شود، یعنی کافی است که شخصی از حدت بصر و ادراک برخوردار باشد، آنگاه می تواند حتی در گوشه ای بنشیند و الزامات نظری مسئله ای خاص را پیش ببرد که در طول تاریخ علم، این اتفاق بارها و بارها رخ داده است.
اما علم در ساحت عینی به چیزی بیش از منطق درونی تحول خود، نیاز دارد در حالی که در خانه ذهن، برهان پیش برنده علم است نه جدل و مغالطه؛ یعنی شخص با ذهن برهانی قوی می تواند علم تولید کند، اما در عرصه بیرونی تنها برهان کارآمد نیست، بلکه شهرت، تبلیغات، منصب، جایگاه و .
.
.
نیز موثر است.
اگرچه این ها شرط کافی برای عالم شدن نیست و نمی توان با اتکا به اموری همچون شهرت و قدرت، پروژه علم را پیش برد.
یعنی اگر شخصی قدرت، ثروت و شهرت و .
.
.
را در اختیار داشته باشد اما عالم نباشد، نمی تواند علم تولید کند.
به عنوان مثال در دوره پهلوی اول اگرچه در برخی عرصه ها پیشرفت هایی را شاهد بودیم، اما عامل آن رضاشاه نبود.
او تنها با قدرت و ثروت در اختیار خود، بستر رشد و پیشرفت علم را فراهم کرد.
  بنابراین تا این میزان از تاثیر قدرت بر تولید و رشد علم را کسی انکار نمی کند، اما در نهایت، این پرسش مطرح می شود که کدام عامل به عنوان یک اصل اساسی در تولید علم موثر است که کدام عامل به عنوان یک اصل اساسی در تولید علم موثر است که اگر حذف شود چرخه تولید علم مختل خواهد شد؟     در پاسخ به این پرسش باید گفت که آن عامل، عالم است، یعنی اگر عالم وجود داشته باشد، بدون قدرت و شهرت نیز علم تولید می شود، اما ممکن است نشر نیابد و اجرا نشود.
بنابراین تولید علم به عالم نیاز دارد، اما در بسط و اجرای علم، قدرت موثر است.
لذا باید گفت بین قدرت و معرفت، رابطه دیالکتیکی برقرار است.
مقتضای تحقق علم، قدرت است، نه اینکه به آن معطوف باشد از سوی دیگر قدرت هم می تواند تسهیل کنند علم باشد.
قدرت به طور نسبی زمینه تولید علم را فراهم می کند و علم هم به طور نسبی قدرت زا می شود.
  همان طور که گفتید در بسط و اجرای علم به قدرت نیاز است.
البته در این میان قدرتمندان نیز برای افزایش دامنه توانایی های خود به علم نیاز دارند.
بنابراین سوالی که مطرح می شود این است که چه علمی به انسان توانایی می بخشد؟ در واقع انسان با دستیابی به چه قالب و محتوایی از علم، توانمند می شود؟
  اگر چه فرانسیس بیکن معتقد است به اینکه Knowledge is power یعنی دانش همان قدرت است و این جمله در ایران نیز به کرات بیان شده و می شود؛ اما باید گفت دانش مساوی با قدرت نیست اما دانش ها قدرت زا هستند؛ یعنی آن چه دانش یا قدرت را مثبت یا منفی می کند، جهت گیری آن هاست، وگرنه نفس قدرت چیزی نیست که نگران باشیم که اگر دانش به آن معطوف شود، تهدید کننده خواهد شد.
کسی مثل بیکن قدرت را علت غایی دانش می داند، اما ما قدرت را علت غایی نمی دانیم، یعنی علم را معطوف به قدرت تولید نمی کنیم.
این در حالی است که لازمه تحقق علم این است که برای عالم قدرت تولید می کند.
البته قدرت در تئوری های جدید در مقایسه با ادبیات وبری متفاوت است.
به عنوان مثال در گذشته وبر قدرت را فرآیندی تعریف می کرد که شخص "الف" با آن بتواند کاری کند که فرد "ب" را علی رغم میلش وادار به انجام کار مدنظر خود کند و این یعنی اعمال زور برای تحقق اهداف و نیات؛ در حالی که اکنون قدرت در تئوری های قدرت، تعاریف مختلف و مغایر با گذشته دارد.
در گذشته قدرت به یک فعل تعبیر می شد، اما اکنون قدرت، ضرورتا فعل نیست، بلکه نحوی از بودن است.
به عنوان مثال خود ما اگر در مواجهه با عالمی قرار بگیریم، بدون اینکه فعلی از سوی آن عالم صورت پذیرد، ما از انجام هر عمل لغو و بیهوده مثل غیبت و دروغ پرهیز می کنیم و این یعنی ایجاد یک میدان مغناطیسی که شخص با قرار گرفتن در آن، تغییر می کند.
این نوع دیگری از قدرت است.
بنابراین وقتی می گوییم علم می تواند قدرت زا باشد، نباید مفهوم و بری آن، به معنای زور و قدرت آشکار را درنظر بیاوریم، چرا که اولا علم مساوی با قدرت نیست، ثانیا علم در نگاه دینی معطوف به قدرت نیست و ثالثا قدرت شرط لازم برای تحقق علم است، چرا که فرد عالم، با قدرت، امکان اعمال تصرف بیشتری در محیط دارد.
به عنوان مثال تسلط بر زبان های مختلف دایره ی ارتباطی ما را افزایش می دهد و امکان برقراری ارتباط با محیط های دیگر را برای ما فراهم می کند.
از این رو ما در مقایسه با شخص دیگری که زبان نمی داند، توتنمند تر هستیم.
  با این مشخصاتی که بیان کردیم، کدام یک از دولت های روی کار آمده پس از پیرزوی انقلاب اسلامی، در فرآیند تولید علم موفق تر عمل کردند؟ درواقع ملزومات تولید علم در عمر کدامیک از این دولت ها بیشتر فراهم بوده است؟   توجه کنیم که برای تولید و رشد علم باید در چند مولفه ی اساسی دخل و تصرف شود که این مولفه ها عبارتند از: منبع، عالم، روش، ساختار و غایت که هر کدام نقش و جایگاهی خاص دارد.
در هر زمان و مکان برای تولید علم، منبع باید ظرفیت استنطاق حداکثری داشته باشد، وگرنه پاسخ حداکثری به نیازها ارائه نمی شود.
مثل انکه بخواهیم از کتاب داستان، نظرهای پیچیده مدیریت اجتماعی استخراج کنیم که هر چقدر هم عالم باشیم، این کتاب داستان تا حدی خاص می تواند به ما معرفت دهد.
اما برای تولید علم منبعی مثل قرآن را در اختیار داریم که هر چه ظرفیت استنطاقی ما بالا می رود ظواهر، بواطن و .
.
.
آن، رخ نمی نمایاند.
عنصر اثرگذار دیگر در چرخه تولید علم و بسط آن، عالم است که باید ویژگی های خاصی داشته باشد.
عالمی که فقط پیوند ذهنی با متعلق علمی خود برقرار می کند، نه پیوند وجودی، موفقیت کمتری دارد، در مقایسه با عالمی که به علم عمل می کند در مقایسه با دیگران دو مدل سهم دارد؛ هم در پیشبرد علم و هم در تکوین علم.
آنچنان که نمی توان سهم یک پزشک سیگاری و غیرسیگاری را در توسعه بهداشت و درمان یکی دانست.
در ادبیات دینی ما، اوصاف فراوانی برای عاملان ذکر شده؛ همچون اخلاص که سرچشمه های معرفت را می گشاید.
بنابراین بخشی از تولید علم به عالم باز می گردد.
عالمی که اخلاص کمتری دارد دیرتر به معرفت می رسد.
بنابراین بخشی از فرآیند تولید علم بازمی گردد به عالم و اتفاقاتی که در درون او می افتد.
عنصر دیگر اثرگذار در تولید علم مربوط به حوزه "روش" است.
اینکه ما با چه روشی با جهان، انسان، طبیعت و .
.
.
مواجهه شویم، موثر است؛ چرا که برخی از روش ها این مسیر را فراخ و هموار می کنند و برخی دیگر بالعکس مسیرها را مسدود و تنگ.
عامل تاثیرگذار دیگر در تولید علم، بحث ساختار است.
ما محدودیت های ساختاری در مراکز علمی اعم از حوزوی و دانشگاهی داریم؛ مثل ساعت زدن یا لزوم تالیف صفحات مشخص که این ها خیلی نسبتی با تولید علم ندارد؛ لذا وقتی این قیدهای ساختاری به میان می آید از یک مرحله به بعد عالم خیلی علم تولید نمی کند، بلکه صورت علم می کند و به عبارت دیگر ظاهر کلام خودش را علمی می کند.
و اما آخرین مولفه اثرگذار در تولید و بسط علم، غایت و هدف نهایی آن است.
اینکه بدانیم چه میزان از علم ما را اقناع و نیازهای ما را برطرف می کند و با آن به کجا می خواهیم برسیم در واقع علم برای پاسخ به چه حد از نیازهای خود مطالبه می کنیم؟ زمانی منظومه علم برای رفع نیازهای مادی؛ است و زمانی دیگر در کنار رفع همه نیازهای مادی مطالبات فرامادی نیز مطرح می شود.
این نحوه استنطاق متفاوتی از علم است.
در پاسخ به این سوال که کدام دولت پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر بر این عوامل تسلط داشته و در تولید علم مبتنی بر دغدغه ها و نیازهای مردم و جامعه موفق تر عمل کرده به نظر می رسد دولت دکتر احمدی نژاد تحولات مثبتی را حداقل در تغییر ساختارهای علمی رقم زده است.
  با توجه به آنکه علم برای رفع نیاز –چه مادی و چه فرامادی- مورد توجه قرار می گیرد، کدام یک از دولت های پس از انقلاب اسلامی در تطبیق فرآیند تولید علم با نیازها و دغدغه های جامعه و مردم موثرتر عمل کرده و این چرخه را با موفقیت بیشتری پیش برده است؟   با قطعیت می گویم دولت دکتر احمدی نژاد چرا که این دولت را نزدیک تر به انقلاب اسلامی می دانم و انقلاب ما برآمده از نیازهای حقیقی مردم بوده است.
دولتی مثل دولت دوم خرداد به دلیل همسویی با عالم غرب، نیازهای علمی و فرهنگی خود را از غرب می گرفت.
آن نیازها، نیازهای واقعی ما نبود.
پروژه هایی نیز که در دانشگاه ها برای پاسخ دادن به آن نیازها طراحی می شد، نسبتی با نیازهای جامعه ما برقرار نمی کرد.
بنابراین می توان نتیجه گرفت هر دولتی که پیوند وثیق تری با انقلاب برقرار می کند به دلیل آنکه انقلاب اسلامی پیند وثیق تری با نیازهای واقعی مردم دارد و بر همان اساس آن ها را مطالبه و محقق کرده بیشتر می تواند علم تولیدی را با نیازهای مردم پیوند دهد.
با این مقدمه با قطعیت می گویم که دولت دکتر احمدی نژاد از این حیث دولت موفقی است؛ چرا که دغدغه ها و پرسش هایش، دغدغه های انقلاب بوده، اما اینکه در حوزه های مختلف، پاسخوگویی به نیازهای حقیقی را تا چه اندازه پیش برده.
مسئله ای است که تفصیل و اطلاعات بیشتری می طلبد.
با توجه به آنکه شما قدرت را شرط لازم برای تولید و پیشبرد چرخه علم برشمردید، کدام یک از دولت ها در عمر انقلاب اسلامی از قدرت بیشتری برای سرعت بخشیدن به این چرخه برخوردار بوده و چرا؟ دولت های پس از انقلاب اسلامی در موقعیت های مشابه نبودند که تلاش شان در تولید علم نیز مشابه باشد.
دوات نخست دولت تثبیت نبود، بلکه دولت زمان جنگ و مقاومت بود.
پس از آن، دولت سازندگی برای رفع خرابی های پس از جنگ روی کار آمد که ناگزیر به نولید نوع خاصی از علم بود.
هرچه پیش آمدیم به مرحله ی تثبیت انقلاب اسلامی رسیدیم.
این مرحله، مقتضی علوم ایجابی و اثباتی است؛ لذا طبیعی است که در دولت دکتر احمدی نژاد، علوم ایجابی و اثباتی بیشتر از دولت های قبلی رخ نمایانده باشد، چرا که مرحله کنونی انقلاب، مرحله تثبت است و مقاومت از مراحل تاسیس، گذار و تلاش برای حفظ و بقای وضع موجود.
اکنون شرایط انقلاب ما به گونه ای است که دست مان بازتر شده و دغدغه گذار تکاملی داریم؛ یعنی انقلاب به استقراری دست یافته که اقتضای آن حداکثری شدن علوم ایجابی و اثباتی است.
انتهای پیام/2002/خ

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان