۲۳/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۳ پنجشنبه

صبح قزوین رشوند: پیروزی انقلاب ما را از یک کشور کاملا وابسته به استقلال رساند/ جایگاه ولایت فقیه عامل موفقیت کشورمان است
کد خبر: ۴۰۷۶۶ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

گذری بر زندگی مبارزان برجسته قزوین در انقلاب سال ۵۷؛

رشوند: پیروزی انقلاب ما را از یک کشور کاملا وابسته به استقلال رساند/ جایگاه ولایت فقیه عامل موفقیت کشورمان است

رشوند گفت: برای نسل جوان باید تبیین شود که برای انقلاب زحمات فراوانی کشیده شده، خون های فراوانی چه در زمان انقلاب چه در زمان جنگ ریخته شده است و ما توانستیم از یک کشور کاملا وابسته به استقلال برسیم.

رشوند: پیروزی انقلاب ما را از یک کشور کاملا وابسته به استقلال رساند/ جایگاه ولایت فقیه عامل موفقیت کشورمان است
به گزارش خبرنگار سیاسی صبح قزوین، حسین رشوند از شخصیت های تاثیرگذاری می باشد که سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی همگام با دیگر مبارزان کشور در استان قزون به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت.
در این نوشتار گفتگویی صمیمی با حسین رشوند صورت گرفته است.
از چه زمانی وارد مبارزه شدید؟ حسین رشوند: پس از رحلت آیت اله بروجردی، آقای طالقانی به مدرسه التفاتیه قزوین آمده بودند و صحبتی در مورد نهضت امام خمینی داشتند، رئیس شهربانی هم در مجلس حاضر بود و در میان صحبت ایشان گفت: سید از منبر  بیا پائین! آیت ا.
.
.
طالقانی هم در جوابش گفت: هرکسی برای خودت هستی!  سر جایت باش تا صحبتم را تمام می کنم، بعد هر جا خواستی می رویم.
این در ذهن من ماند.
big-634319974283296524-170x117 این ماجرا مربوط به قبل از سال ۴۲ است؟ حسین رشوند: بله برای سال ۴۱ است.
آن زمان ۱۱، ۱۲ سالم بود.
شما در جمع یا هیئت خاصی فعال بودید؟ حسین رشوند: آن زمان آقای شیخ محمد موحدی در مسجد ملکی جلسه تفسیر قرآن برگزار می کرد، ما هم در آن جلسات  شرکت می کردیم.
از آنجا هم رفتیم هیئت طفلان مسلم که مسئولیت آن با آقای حاج رضا یزدان پناه بود، که بچه هایی در سنین راهنمایی و دبیرستان به این هیئت می آمدند.
به مرور در هیئت طفلان مسلم دوستی پیدا کردم به نام محمود میزبان که به صورت خصوصی کتاب ولایت فقیه امام را که آن زمان به حکومت اسلامی معروف بود،  به ما درس می داد.
بعد هم  آرام آرام به لحاظ ذهنی تصور مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه در ذهن ما شکل گرفت.
 آن زمان چند سالتان بود ؟ حسین رشوند: بنده آن زمان ۱۸ سال داشتم و دوران سربازی را طی می کردم و به لحاظ سنی از بقیه بزرگتر بودم.
هیئت بزرگتری هم در آن زمان فعال بود؟ حسین رشوند: بله، در سطح کلان هم هیئتی به نام هیئت بنی فاطمه بود که جنبه عمومی داشت و مردم را به عزاداری و تفسیر قرآن و سینه زنی دعوت می کرد.
 حاج اسدالله ربانی، آقای شکیب و آقای ثقفی به عنوان هیئت امنا بودند و حاج آقای اویسی هم تاریخ انبیا و تاریخ اسلام می گفتند.
از سایر هیئت ها چیزی خاطرتان هست؟ حسین رشوند: طیف روشنفکر با مدیریت شهید چگینی که آن زمان دانشجو بودند به همراه آقایان جزمه ای و هجرتی و کسان دیگر جلسه ای برای بچه مذهبی ها در مسجد ستوده برگزار می کردند آقای سید جوادی که دبیر بود سخنرانی می کرد.
البته این دانشجویان آقایان هاشمی رفسنجانی، شهید مطهری، فخرالدین حجازی، آیت ا.
.
.
خزعلی را هم هر یک ماه یا دو ماهی دعوت می کردند.
big-634319895811128173-170x124 فعالیت های شما ادامه چگونه ادامه پیدا کرد؟ به همین حضور در هیئت ها ادامه یافت یا اقدامات دیگری انجام دادید؟ حسین رشوند: از سال های ۴۸-۴۹ به بعد دیگر مبارزه با رژیم به صورت گسترده جا افتاده بود.
آن زمان بنده دیپلم گرفته بودم و به دنبال مبارزه مسلحانه رفته بودم.
در همان سال ها آقای مرتضی حاج شفیعی خواهر زاده آیت ا.
.
.
باریک بین در دانشگاه شیراز در حین درست کردن بمب دستی با انفجار بمب فوت شده بودند که بعد هم برادرشان محمد در درگیری مسلحانه کشته شد.
با توجه به اینکه قشر جوان هم صبر و حوصله اش کم است و دوست دارد سریع به نتیجه برسد، بنده هم در رفت و آمد هایی که به جلسات آقای یزدان پناه داشتیم و ارتباطی که با محمود میزبان پیدا کرده بودم، به صورت جدی تر وارد مبارزه شدم.
فعالیت های هیت دو طفلان مسلم چگونه بود؟ حسین رشوند: محمود میزبان پس از مدتی به علت تندروی هایی که داشت از مرحوم یزدان پناه جدا شد و یکی دو سال بعد از آن هم ساواک آقای یزدان پناه را به ساوه تبعید کرد که با رفتن ایشان بچه های هیئت پراکنده شدند.
من هم به مرور  با مجاهدین ارتباط پیدا کردم.
  چگونه با سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کردید؟ حسین رشوند: با محمد جباری که آشنا شدم ارتباطاتم بیشتر شد.
ارتباط ها هم به صورت مخفی بود - به صورتی که خانواده من اصلا نمی دانست من به چه علتی دستگیر شدم- البته آن زمان ما کتاب های شهید مطهری، آیت ا.
.
.
طالقانی و شریعتی را می خواندیم و مایه های مذهبی در وجود ما زیاد بود.
بعضی از بچه ها گاهی اوقات با اطلاعات محدود خودشان قرآن تفسیر می کردند.
مثلا شخصی بود به نام قاسم که من همان زمان به او گفتم: قاسم یک موقع هست ما قرآن را به نام خودمان تفسیر می کنیم یک موقع هم قرآن می گوید اینگونه هست و باید این کار را بکنید.
ما باید به آن چیزی را که قرآن می گوید عمل کنیم نه آن چیزی که در ذهن خودمان است، ما که مفسر نیستیم! بعد از ورود جدی به مبارزه علاوه بر مجاهدین با سایر مبارزین آشنا شدم و به همراه دوستان جزوات و اعلامیه ها را می گرفتم و پخش می کردم.
دیگر به صورتی شده بود که من نقشه شهر را از حفظ شده بودم.
یک شخصی داشتیم به نام حسن حداد که در درگیری سال ۵۵ کشته شد، من نحوه ساخت بمب و مسائلی از این دست را از او یاد گرفتم و نحوه برخورد با ساواک را هم از جباری یاد گرفته بودم.
از محمود جباری نحوه تعقیب و مراقبت را یاد گرفتم.
حتی کوه که با هم می رفتیم با کابل کف پاهای هم دیگر را می زدیم که بدن را برای شکنجه آماده کنیم.
شب ها هم که می رفتم خانه جوراب هایم را می پوشیدم که پدر، مادرم نفهمند که کف پاهایم کبود شده است.
بعدها این تجربیات در بازداشت مورد استفاده قرار گرفت.
big-634319895616597047-170x113 نحوه دستگیری شما به چه نحو بود؟ حسین رشوند: سال ۵۴ یک هفته مانده بود به دستگیری بنده که متوجه شدم، از بچه های قزوین آقایان محمد حسین خاکساران، رضا برادران، هاشمیان، یعقوب باروتی را دستگیر کرده اند.
من هم همه کتاب ها را از خانه خارج کردم و به مرغداری که کار می کردم بردم.
شب که در مرغداری بودم، صدای سگ شنیدم.
رفتم بیرون دیدم آجربندی است.
با دو سه تا مامور مرا گرفتند و  به شهربانی بردند، اسم و مدرکم راپرسیدند که گفتم فوق دیپلمم و ۲ ماه دیگر عازم به خدمت هستم.
بعد هم گفتند: محمود میزبان را می شناسی، گفتم: بله، گفتند: چند وقت است که او را ندیدی؟ گفتم خیلی وقته! البته محمود میزبان سال ۵۲ که از زندان در آمده بود گفته بود: من مبارزه را گذاشتم کنار و طاقت این کارها را ندارم و اگر دستگیر بشوم همه شما را لو می دهم! به همین دلیل یک تریلی خریده بود و رفته بود بیابان کار می کرد.
بچه خوبی بود اما هر کاری ظرفیتی می خواهد.
باید توجه داشت که آن فضای زمان خیلی خفقان آور بود و کسی به دیگری اعتماد نداشت.
خلاصه ما را دو شب بعد به زندانی در تهران بردند و دیدم فضایی که دوستان از زندان تعریف کرده بودند، به واقعیت خیلی نزدیک است.
هم زمان با ما شهید انصاری را گرفته بودند.
ایشان با توجه به بیماری قلبی که داشت زیر شکنجه شهید شد.
در مورد زندان هم اگر امکان دارد توضیح مختصری بفرمائید؟ حسین رشوند: زندان برای خودش کشوری بود و انواع طرز تفکر ها حاکم بود.
من همان دوران که وارد زندان شدم دیدم اکثرا دنبال منافع خودشان هستند و بحث خدا و پیغمبر هم اگر هست خیلی کم است.
اشتباهی که در جامعه ما وجود دارد این است که مسئولین ما دنبال منافع خودشان هستند.
از نظر اخلاقی اگر مسئولین ما، یعنی خواص می آمدند ساده زندگی می کردند، زیر دستی ها دیگر جرات نمی کردند خطا کنند.
وقتی یکی از خواص پولی را می گیرد و طفره می رود دیگر از پائین دستی ها چه انتظاری می توان داشت.
ما که زندان رفتیم دیدیم بچه های خوب در زندان هستند، آقای محمد حسین خاکساران، احمد نصری، شیخ حسین علیخانی و .
.
.
در زندان بودند.
محسن مدرسی بود که با هم در زندان بسیار مطالعه می کردیم که بعد در جبهه شهید شد، بنده با ایشان یک طرح مطالعاتی ۱۰ ساله ریخته بودم.
در آن زمان ساواک بیشترین شکنجه ها را بچه مذهبی ها می دیدند، می گفتند: مذهبی ها می گویند اگر کشته شویم می رویم بهشت، ولی شما چپی ها امیدی ندارید، خلاصه به خاطر همین، بچه مذهبی ها را خیلی بیش تر شکنجه می کردند.
چه زمانی از زندان آزاد شدید؟ حسین رشوند: در آبان از زندان آزاد شدم.
در اتفاقات دی ماه هم حضور داشتید؟ حسین رشوند: بله در آن وقایع هم حضور داشتیم.
بعد هم در بهمن ماه در تهران بودیم و آنجا فعالیت می کردیم.
بعد از آن هم در جنگ شرکت کردیم و در جبهه ها بودیم.
در پایان نکته ای اگر دارید بفرمائید ؟ big-634320111692135860-132x170 حسین رشوند: نکته ای که می خواستم خدمتتان عرض کنم اینکه ما هر چه داریم از امام خمینی و ولایت داریم.
از امام حسین(ع)، فاطمه زهرا(س) داریم و همه زحمت هایی که کشیدیم ذره کوچکی از سختی هایی که حضرت رقیه (س) و خانواده امام حسین (ع) در اسارت کشیدند نمی شود.
من به خاطر اینکه شما جوان و دانشجو هستیید می خواستم به نسل جوان بگویم برای انقلاب زحمات فراوانی کشیده شده، خون های فراوانی چه در زمان انقلاب چه در زمان جنگ ریخته شده است و ما توانستیم از یک کشور کاملا وابسته به استقلال برسیم.
ما تابع ولایت فقیه هستیم و الان هم اگر دشمنی هست، داخلی است و آمریکا کاری نمی تواند بکند.
در تاریخ اسلام هم دیدیم که چه بر سر امام علی (ع) آوردند.
البته مردم در حال حاضر خیلی آگاه هستند و با خواص بد، هر که هست باید برخورد کرد، خواص باید مراقب کارهای خود باشند چون گفته اند که «فساد العالم فسادالعالم».
انشاء اله بعد از این هم مسئولین به مردم خدمت کنند که رضایت مردم، رضایت ولایت است، رضایت امام زمان است.
بنده هم به عنوان یک راننده تاکسی که با توده مردم سر کار دارم یک دنده ماشین را به بعضی از پُست ها نفروختم و نمی فروشم.
به بنده هم پیشنهادهای فراوانی شد که قبول نکردم و خیلی ها هم به من می گویند به تو چیزی نرسیده، که من هم می خندم! ما برای این چیزها مبارزه نمی کردیم! منبع: مجله سوره قزوین انتها پام/۲۰۰۲

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان