۲۴/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۴ جمعه

صبح قزوین «شب چله» فرصت نایاب برای صمیمیت‌های خانوادگی
کد خبر: ۳۶۶۴۰۷ تاریخ انتشار: ۱۴۰۲/۹/۳۰ ساعت: ۸:۳۰ ↗ لینک کوتاه

صبح قزوین گزارش می‌دهد؛

«شب چله» فرصت نایاب برای صمیمیت‌های خانوادگی

همین شب‌نشینی‌های پاییزه و زمستانه بذر مِهر را در دل اعضای خانواده و فامیل می‌کارد، «شب چله» فرصتی دوباره برای باهم بودن است.

«شب چله» فرصت نایاب برای صمیمیت‌های خانوادگی
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، یلدا آمده است تا خوبی‌ها و کنارهم بودن‌ها را به ما یادآوری کند، یلدا آمده است تا بفهماند یک دقیقه بیشتر کنار هم بودن ارزش جشن و پایکوبی دارد.

«شب چله» برای ما قزوینی‌ها بوی خانه مادربزرگ می‌دهد، بوی آش، بوی دیماج، بوی لبوی پخته شده روی چراغ نفتی.

زمانی‌هایی که نه از کیک و ژله‌های متنوع امروزی خبری بود و نه از تنقلات و میوه‌های رنگانگ! «مادرجون» هر آنچه از شیرینی خانگی عیدنوروز باقی مانده و در پستو پنهان کرده بود را در شب یلدا به عنوان «شب‌چره» می‌آورد، کمی فندق الموت و پسته قزوین، تخمه هندوانه دیمی شریف‌آباد را که «آقاجون» تابستان از «علاف راستا» خریده بود، را بو داده و نمک‌اندود می‌کرد، سماورش را به راه انداخته و در قوری گل سرخی‌اش چای دم کرده و از سرشب چشم انتظار نوه‌ها و بچه‌ها، کنار آقاجون بغل کرسی می‌نشست.



بچه‌ها از آن سرحیاط دوان دوان خودشان را به اتاق آقاجون می‌رساندند در حالی که تکه پارچه‌ای روی سر انداخته و کاسه و قاشقی در دست داشتند تا با آن قاشق‌زنی کرده و کمی نقل و آجیل کاسبی کنند.

اما این تمام ماجرا نبود بچه‌ها درب تک‌تک اتاق‌های عمو و عمه‌ها را می‌زدند و کمی تنقلات برای شگون دریافت می‌کردند، البته نه اینکه مجبور باشند از این خیابان به آن خیابان بروند، چرا که عمدتاً همه فامیل در یک خانه بزرگ ویلایی کنار هم زندگی‌ می‌کردند، خانه‌ای که تمام امکاناتش از جمله آشپزخانه، مهمان‌خانه، حمام و دستشویی و ... عمومی بود و هر خانواده یک اتاق اختصاصی برای خود داشتند.

وقتی کاسبی و هیاهوی کوچکترها تمام می‌شد، همگی در اتاق بزرگ خانه جمع می‌شدند، دختران و پسران، عروس‌ها و دامادها در کنار هم گل می‌گفتند و گل می‌شنفتند.



شب یلدا سرفصل وصال 

می‌گویند همین شب‌نشینی‌های پاییزه و زمستانه بذر مِهر را در دل بسیاری از دختر و پسرفامیل می‌کاشت، نگاه‌های معصومانه و لبخندهای زیرکی‌شان سرآغاز عشقی می‌شد که نتیجه‌اش را در فصل گرم سال در دل همین خانه قابل مشاهده بود.

یلدای برای بسیاری از بزرگترها، یادآور همدلی و همزبانی است، همان لحظاتی که پدربزرگ غزلاتی از حافظ می‌خواند، دختران و پسران جوان برای گرفتن فال با نیت و آرزوی وصال از هم سبقت می‌گرفتند.

همان شبی که پدربزرگ از شاهنامه فردوسی برای نوه‌هایش نقالی می‌کرد و کوچک و بزرگ محو تماشای او می‌شدند.

مادرجون چایی می‌ریخت و یکی از عروس‌ها در حالی که چادرش را به دندان می‌گرفت سینی چایی را دور اتاق می‌گرداند، بچه‌ها شعر می‌خواندند: «هر که نیارد شب چره / انبارشَ موش بچره» و قاه قاه می‌خندیدند.

نقل و شیرینی خانگی توسط عروس‌ها روی کرسی چیده می‌شد و سرخی انار دان کرده آقاجون در کنار هندوانه‌ای که از فصل تابستان در زیرزمین خانه پهلو گرفته بود، جان تازه‌ای به اهالی خانه می‌داد، چرا که اعتقاد داشتند هر فردی که در این شب هندوانه بخورد در تابستان سال‌ آینده دچار عطش و تشنگی نمی‌شود.

تنقلات و خوراکی‌هایی ساده‌ای که به اندازه خوراکی‌های امروز ما متنوع نبودند اما گرفتن آن از دست بزرگترها نشانه و نویدبخش شگون و برکتی برای فصل سرد زمستان بود.



خونچه چله هدیه نوعروسان

یکی‌دیگر از رسومات قدیمی قزوینی‌ها در شب یلدا فرستادن «خونچه چله» از سوی تازه دامادهای خانواده برای عروس بود، در این خونچه که به عنوان هدیه زمستانی برای عروس در نظر گرفته می‌شد، اقلامی نظیر پارچه، کله‌قند، زیورآلات، آجیل و چند نوع میوه زمستانی با تزئینات خاص بود.

تزئین و مهیا کردن این خونچه بهانه‌ خوبی بود برای عروسان خانه که از صبح تا شب کنار هم بنشینند، از همسران‌شان در غیاب مادرشوهر بگویند و بخندند و تا بشورد هر کدورتی اگر از هم داشتند.

البته گاهی این خونچه و متعلقاتش را درون سینی و یا مجمعی بزرگ می‌گذاشتند و با ساز و آواز به خانه عروس که عمدتاً در همان محل و کوچه بود می‌بردند، چراکه قدیم‌ از غریبه عروس نمی‌گرفتند و همواره به دنبال دختران فامیل و یا محل بودند که نسبت به فرهنگ خانوادگی‌اش آشنایی داشتند.

رسم شال انداختن در شب یلدا هم از رسوم گذشته در روستاهای قزوین بود، در این مراسم پسر جوانی که از دختر خانواده‌ای درخواست خواستگاری داشت، در شب چله شالش را از سقف پشت بام خانه آن دختر از درجی سران یا باجه خانه آویزان می‌کرد، اگر خانواده دختر تمایل به دادن دخترشان به این پسر جوان بودند به‌ آن شال هدیه‌ای می‌بستند.

البته این هدیه نه هدیه آن چنانی بلکه در حد یک جوراب مردانه و یک مشت آجیل و کشمش بود، اما برای آن پسر بهترین هدیه محسوب می‌شد چرا که به نوعی بله را از خانواده عروس گرفته بود.



کله پاچه غذای شب یلدای قزوینی‌ها

در گذشته بعضی از مردم قزوین که عمدتا باغدار بودند در شب یلدا همانند شب چهارشنبه سوری کله پاچه بار می‌گذاشتند و بعد از خوردن شام، استخوان‌های کله پاچه را بیرون نمی‌ریختند، آن را در کیسه‌ای نگه می‌داشتند تا در فصل بهار در زمین کشاورزی و باغات سنتی خود بریزند تا به اعتقاد خود آفات را از باغ و محصولات خود دور کنند.

هرچند برخی نیز مانند شب عید سبزی پلو با ماهی یا ماهی دودی می‌پختند تابا خوردن این غذاها بلندترین شب سال را به نخستین صبح زمستان گره بزنند.

رفتن بر سر مزار و روشن کردن شمع، سیاه بازی، نقالی و... از دیگر رسومی شب یلدای قزوینی‌هاست که بسیاری از آن یاد رفته است و یا در لابه لای تجملات گم شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر «صبح قزوین»، آن زمانی که از موبایل و تلویزیون خبری نبود، تمام دلخوشی اهالی خانه کنار هم بودن، قصه و حکایت شنیدن از زبان بزرگترها بود، زمانه‌ای که اعتبار شب یلدا به تنوع تنقلات و تزییناتش و به ارزش خورد و خوراک نبود، بلکه مهم با هم بودن، ارتباط تنگاتنگ اهالی خانه و گفت و شنودهای خانوادگی و پررنگ شدن نقش خانواده بود.

چیزی که از یلدا در ذهن باقی خواهد ماند، نه فلان کیک و خوراکی و نه فلان تزیین و عکس‌های پروفایلی است، بلکه خاطرات همدلی و کنار هم بودن است که برای سالیان دور در ذهن حکم‌فرمایی خواهد کرد، چیزی که الان از زبان قدیمی‌ترها می‌شنویم.
 
انتهای خبر/2001
 

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان