۲۸/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۸ سه شنبه

صبح قزوین چشمان منتظری که هنوز با داغِ فراغ می‌جنگند
کد خبر: ۳۶۵۳۱۵ تاریخ انتشار: ۱۴۰۲/۷/۴ ساعت: ۱۰:۲۵ ↗ لینک کوتاه

روایت صبح قزوین از حال و هوای خانواده شهدای مفقودالاثر؛

چشمان منتظری که هنوز با داغِ فراغ می‌جنگند

شهید مفقوالاثر حکمعلی باقری یکی از ده‌ها شهید مفقودالاثر قزوین است که همچنان همسر و فرزندش با گذشت ۴۰ سال با داغ فراغ عزیزشان می‌جنگند.

چشمان منتظری که هنوز با داغِ فراغ می‌جنگند
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر پایگاه خبری تحلیلی صبح قزوین؛ ساعت‌ها و روزها از پی هم می‌گذرند و در این دنیای پرهیاهو، آرام آرام و در گوشه‌ای از خلوت خویش و با نگاهی به سجاده، زمزمه‌هایی را بر لبانش جاری می‌کند.

آن طرف‌تر صدای قُل قُل کتری، خانه را پرکرده و گویی مهمانی در راه است، هرچه باشد یک سال نه، دو سال نه، صحبت یک عمر چشم‌انتظاری است...

رسم مهمان‌نوازی را خوب بلد است، از آب و جارو کردن حیاط گرفته تا روشن کردن چراغ‌های بالای درب خانه...

گاهی در میانه انتظار سیلی از اشک بر گونه‌ها جاری می‌شود...

انتظار را به خوبی تفسیر کرده اما در پسِ این انتظار، گاهی دلش می‌لرزد و سیلی از اشک بر گونه‌هایش می‎‌غلتد و تسبیح رنگارنگ بر دستان پینه بسته را می‌چرخاند و دوباره به خلوت خویش باز می‌گردد.

به راستی تو چه می‌دانی معنای انتظار را...؟ نگاه امیدوارانه به درب برای بازگشت مسافر در راه مانده و چشم‌انتظاری را...؛ آن هم سالیان سال که کهنگی ندارد، تازه‌تر هم می‌شود.



این داستان سال‌هاست که در تاریخ کشورمان تکرار می‌شود و مادران و همسرانی که برای بازگشت پیکر مطهر جگرگوشه‌شان لحظه شماری می‌کنند؛ کسی چه می‌داند شاید در این چشم انتظاری سِرّی است بین شهید، خانواده‌اش و خدایشان که من و شما از آن بی‌خبریم.

انتظاری که پایان ندارد...

حرف از برگشتن و امید شده اما نه الان، چند سالی است؛ آن هم تنها در دل همسر شهید که با زمزمه همیشگی خود بر سر سجاده، منتظر چندین ساله پیکر مفقودالاثر همسرش است تا شاید مرهمی بر این دوری و هجران باشد...

شهید مفقودالاثر حکمعلی باقری در دوم تیرماه سال 1336 در روستای اسفرورین از توابع تاکستان چشم به جهان گشود.

 از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و در هفتم اسفندماه سال 62 در عملیات خیبر در اثر اصابت گلوله به کشتی در جزیره مجنون عراق به فیض شهادت نائل شد و تاکنون اثری از پیکر مطهرش به دست نیامده است، همین بهانه‌ای شده تا خانواده و همسرش سالیان سال چشم انتظار پیکر مطهر این شهید باشند.

«فعالیت‌های مختلفی را دنبال می‌کرد و همیشه در کارهای خیر پیشقدم بود؛ وقتی مرخصی می‌آمد برای رزمندگان مرخصی می‌گرفت و بعد از اتمام مرخصی، دوباره آنها را به جبهه برمی‌گرداند»، اینها را غلامرضا باقری، فرزند شهید مفقودالاثر حکمعلی باقری به خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی صبح قزوین؛ می‌گوید.

همین خنده‌رویی کافی است تا محبوب دل‌ها باشی..!

شاید مهم‌ترین ضرورت حضور در جبهه، شجاع بودن و نداشتن ترس و واهمه از دشمن باشد؛ این همان ویژگی‌های منحصر به فرد شهید باقری است که به اذعان هم‌رزمانش، هیچ ترسی نداشته و همواره در بخش‌های مختلف عملیات‌ها پیش‌قدم بوده و به خوبی نقش آر.پی.چی زن و تک‌تیرانداز را ایفا می‌کرده است.

وی می‌گوید: در همان ابتدای کودکی‌ام مهربانی پدرم را حس می‌کردم، چهار ساله بودم که پدرم شهید شد، بسیار خنده‌رو بود و غیرممکن بود در مراوده با دیگران، خنده‌ای بر چهره نداشته باشد و همین ویژگی، جذابیت فردیش را دوچندان کرده بود.

باقری عنوان می‌کند: توجه ویژه‌ای نسبت به جایگاه والدین داشت و احترام خاصی برای پدر و مادر قائل بود طوری که مادرم همیشه ویژگی‌های شخصیتی ایشان را خاص می‌دانست؛ همیشه مقیّد به واجبات و اهل نماز شب بود و هیچ وقت نماز را قضا نمی‌کرد.

منتظرت می‌مانم تا دیدنت را طوطیا کنم...

پدر خانواده سال‌هاست به شهادت رسیده، لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر مطهر برای همسر هم سخت و هم آسان است، آسانیش به این است که دیگر از انتظار خبری نیست و سختیش به این است که دیگر نمی‌تواند صدای همسر را بشنود و تکه استخوان‌ها و شاید هم پلاک تنها یادگاری به جامانده می‌تواند باشد...



فرزند شهید مفقودالاثر حکمعلی باقری می‌گوید: مادرم در این سال‌ها معنای انتظار را به خوبی درک کرده و همیشه از پدرم می‌گوید و همچنان منتظر بازگشت اوست.

معنی قربان صدقه رفتن‌ها را به خوبی در عالم خواب می‌داند...

به فکر فرو می‌روم و با خود می‌اندیشم یک مادر، همسر و خانواده شهید تا چه میزان می‌تواند صبر و امید برای بازگشت عزیزش پیشه کند، چه رمزی در این بین وجود دارد که این صبر تمامی ندارد و تا زمان بازگشت آرام نمی‌گیرد...؟

این را بارها شنیده‌ام شهدا برای خود سر و سِرّی دارند که ما از آن بی‌خبریم و آنها زنده‌اند و ما مرده! اما آن را جدی نمی‌گرفتم و این گفتگو مرا به این باور رساند؛ فرزند شهید باقری در توصیف حال مادرش می‌گوید: مادرم بسیار خواب پدرم را می‌بیند که خنده بر لبش جاری است و هربار هم که به خواب مادرم می‌آید، خندان است.

صحبت فراتر از یک انتظار است، حالا دیگر معنی قربان صدقه رفتن‌ها را به خوبی در عالم خواب می‌داند و چند دقیقه‌ای با لبخندی به لب، مهمان همسرش می‌شود، در لابه‌لای این دیدارها هم رقّه‌ای از امید را بر دل همسر منتظر می‌تاباند که به زودی با مشتی از استخوان باز خواهد گشت...

به امید آن روز و پایان انتظار چندین ساله این همسر...

انتهای خبر/ 4006
 

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان