به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
صبح قزوین ؛ بیستم مهرماه سال 94 برای همیشه در تاریخ هزار برگ قزوین ماندگار شد و این ماندگاری را از فداشدن رسولی به یادگار دارد که نشان اولین شهید مدافع حرم استان قزوین بر سینه او همچون مدالی رنگین میدرخشد؛ چه لذتی دارد این اولین بودنها.....
زمانی به شهادت رسید که مادری نبود که پیکرش را نوازش کند و برایش لالایی غریبانهای بخواند، بوسهای بر پیشانی زخم خوردهاش بزند و بگوید هرچه دارم فدای حسین!
مادری که هرزمان در روستای محل زندگیاش قدم میزد و خانوادههای شهدا را نظاره میکرد با حسرت و آهی که از دل برمیآمد، میگفت:"خوشا به حال شهدا و خانوادههای آنها که در نزد فاطمه زهرا(س) روسفید هستند".
مادرجان توهم روسفید شدی، نبودی که رسولی را ببینی که قدکشیده و حالا جوان رعنای 27 ساله و مهندسی شده که برایت عروس به خانه آورده و عروسش چشم انتظار نشسته که رسولش از سوریه برگردد و بساط عروسی و جشن و سرور را برپاکنند، اما ...
در خانوادهای مذهبی قدکشید، ۵ برادر و ۳ خواهر بودند، در رشته مهندسی الکترونیک فارغ التحصیل شده بود و چند ماهی میشد که با دخترعمهاش عقد کرده و قرار بود بعد از بازگشت از سوریه مراسم عروسی نیز برگزار شود که به سوی آسمانها پرکشید.
روزی به مادرش گفت: "مادر دوست داری پسرت در راه امام حسین(ع) شهید شود». مادرم هم گفت" «چه سعادت و افتخاری بالاتر از این که ما نیز در زمره خانواده شهدا محسوب شویم. آیا چیزی از این بهتر نیز وجود دارد که در راه اهل بیت و انقلاب جان خود را فدا کنیم؟"
عاشق امام حسین(ع) بود و همیشه در دسته جات سینه زنی به عنوان یکی از مداحان ثابت، ذکر امام حسین(ع) را سر میداد. او آنقدر عشق اهل بیت را در سر و دل داشت که وصیت کرده بود در سنگ مزارش بنویسند یا حسین شهید…
"رسول پورمراد" بالاخره پاسخ عشق خود را به حضرت ارباب گرفت و در دفاع از حرم بی بی زینب(س) در حلب سوریه آسمانی شد و همزمان با اولین روز از ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) و آغاز ماه محرم، پیکرش تشییع شد.
در وصیت نامهاش که 15 روز پیش از شهادتش به رشته تحریری درآمده میگوید: خدایا! همیشه با نعمتهای بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آنها را به جا آورم، نعمت هستی، نعمت پدر ومادر خوب، سلامتی، خانواده و همسر خوب، نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام که همیشه قبل نمازهایم آن را یادآور می شوم و شکرگذار تو هستم.
-خدایا ! میدانم که شهادت گنج ارزشمندی است و نعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص و عاشق توست…
میدانم که شهادت هنر مردان خداست، می دانم که شهادت ورود در حرم امن الهی است.
میدانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم! اما خدایا! میدانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، میدانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست، میدانم به قول شهید آوینی کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد! پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان.
آقارسول شهر ما کسی نبود که فقط خودش راه شهادت را طی کند و به فکر رسولهای بعد از خود نباشد، در توصیههای قبل از شهادتش میگوید که اقامه نماز کنید که نماز انسان را از فحشا و منکر دور میکند، روزه سپر آتش جهنم است، یادآوری مرگ، جهاد با نفس، ولایت مداری و گوش به فرمان رهبر بودن، دعا برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) را فراموش نکنید.
و امروز رسولهایی ماندهاند که باید بدانند که "پورمراد" شدن لیاقت و ظرفیتی میخواهد که باید خودشان را آماده کنند تا لباس شهادت اندازه قد و قامت آنها شود؛ شهید را به "قد اقمت الصلاة" میشناسیم چقدر امروز اقامه کننده نماز هستیم؟...
رسول منتظر رسولهایی از جنس خودش است که لبیک گویان وسط میدان رزم فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار بگیرند و این شهر از این رسولها کم ندارد....
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها