روشندل قزوینی گفت: متاسفانه دولت نه تنها در زمینه مناسبسازی فضای شهری بلکه در زمینه ایجاد اشتغال هم برای نابینایان هیچ کاری انجام نداده است.
متاسفانه در جامعه به معلولین با نگرش منفی نگریسته میشود و بیشتر افراد بر عدم کارایی و غیرقابل قبول بودن توانایی آنها نگاه میکنند و این بسیار تاسف بار است، باید این نگاهها تغییر کند و به توانمندی معلولین در جامعه توجه شود.
مصاحبه با زوج معلول شاید متفاوتترین مصاحبهام در طول دوران کاریام بود از سوی دیگر همسر این آقا تمایلی به مصاحبه نداشت.
وقتی به سراغش رفتم از گفتن اسم و فامیلش امتناع کرد و گفت دلم نمیخواهد بعد از انتشار این گفتگو، آشنایانم با چشم ترحم به من نگاه کنند، چون هر دو حالت بینایی و نابینایی را درک کردم و تفاوتش تنها در محدودیت رفت و آمد است.
این جوان روشندل قزوینی متولد سال 62 است، در دبیرستان در رشته علوم تجربی تحصیل کرده و به گفته خودش یک نوجوان پویا، فعال و بانشاط و اهل معاشرت و تفریح با دوستانش بوده است؛ بعد از اتمام دوره دبیرستان در رشته دامپزشکی پذیرفته شده که علاقه زیادی هم به این رشته داشته است.
قصه نابیناییاش را اینگونه آغاز کرد؛ دانشجوی ترم سوم رشته دامپزشکی بودم، از کودکی به صورت مادرزادی قند خون داشتم اما تا 22 سالگی هیچ مشکلی نداشتم و تنها انسولین مصرف میکردم تا اینکه یک روز که در فصل امتحانات دانشگاه برای درمان چشمم به تهران مراجعه کردم متوجه شدم چشمهایم مشکل دارد.
وی در ادامه بیان کرد: از آن به بعد نتوانستم درسم را ادامه دهم؛ کم کم چشم چپم را از دست دادم و در فاصله شش ماه چشم راستم درگیر شد؛ چندین بار عمل جراحی انجام دادم اما متاسفانه موفقیت آمیز نبود.
این جوان روشندل ادامه داد: به دلیل اینکه رشته دامپزشکی واحدهای عملی داشت مجبور شدم ترک تحصیل کنم؛ دوستانم رفته رفته طردم کردند و کم کم تنها ماندم. انگیزهای برای ادامه تحصیل در رشته دیگری را هم نداشتم چون باید از اول خط بریل را میآموختم تنها توانستم خودم را با شرایط نابینایی وفق دهم.
این شهروند قزوینی بیان کرد: دوران سختی بود چون به هر حال من مادرزادی این مشکل را نداشتم به طوری که هر شب به امید آنکه فردا دوباره بتوانم ببینم، میخوابیدم اما متاسفانه صبح که بیدار میشدم شرایطم هیچ تغییری نکرده بود.
این فرد دارای معلولیت اضافه کرد: تا دو سال مسائل و مشکلات بسیاری داشتم و چند سال طول کشید که بتوانم دنیای نابینایی را بپذیرم و درک کنم چون وارد دنیای جدید و بیگانهای شده بودم که چیزی از آن نمیدانستم و انگار تازه به دنیا آمده و باید همه چیز را از صفر شروع میکردم.
وی ادامه داد: راه رفت و آمد، غذا خوردن و حتی صحبت کردن هم برایم سخت بود؛ مدتی از خانه بیرون نمیرفتم و خودم را در خانه حبس کرده بودم چون نمیتوانستم قبول کنم که با این حالت وارد اجتماع شوم.
این روشندل گفت: چهار سال طول کشید که توانستم این موضوع را بپذیرم و در تمام این مدت فقط در منزل به سر میبردم تا اینکه کم کم همراه برادرم و پسرخالههایم به تفریح و مسافرت رفتم و به مرور همه چیز برایم عادی شد.
زندگی نابینایی قانون و قواعد خاص خود را دارد
این جوان قزوینی ابراز کرد: یک روز که برای گویا کردن تلفن همراهم به موسسه نابینایان مراجعه کرده بودم؛ آنجا با دنیای دیگری مواجه شدم، خیلی از همنوعانم با شرایط من، در رشتههای مختلف تحصیل کرده و راحت با کامپیوتر کار میکردند.
وی اذعان کرد: برایم جای تعجب داشت که آنها چگونه خیلی از کارها را به تنهایی انجام میدهند و حتی چطور با عصا راه میروند چون خودم تا آن زمان بلد نبودم با عصا راهم را پیدا کنم، همانجا بود که اسمم را در موسسه ثبت نام کردم.
این فرد معلول ادامه داد: به مروز زمان و هم صحبت شدن با دیگر دوستانم، پذیرفتم که تنها سختی زندگیِ نابینایی رفت و آمد است که آن هم به این دلیل است که خیابانها و شهر ما زیرساخت لازم برای نابینایان را ندارد.
وی افزود: زمینه دیابت در خانواده ما ارثی نبود تنها من از شش ماهگی مبتلا شده بودم که از همان اول وابسته به انسولین شدم؛ از طرفی به علت پیوند کلیهای که انجام دادم مشکل کلیوی هم دارم.
این شهروند قزوینی مطرح کرد: متاسفانه دولت نه تنها در زمینه مناسب سازی فضای شهری بلکه در زمینه ایجاد اشتغال هم برای نابینایان هیچ کاری انجام نداده به طوری که برخی از آنها توانایی بسیار بالایی دارند و برخی از ادامه تحصیل و اخذ گواهی تحصیل با شرایط بسیار سخت رفت و آمد و خط بریل پشیمان هستند که چرا درس خواندهاند.
این روشندل با بیان اینکه تنها محدودیت و سختی ما اجتماع است که متاسفانه ارزشی برای ما قائل نیستند، یادآور شد: بعد از انس با موسسه نابینایان و پیدا کردن دوستان جدید؛ سال 91 تصمیم به ازدواج و تشکیل خانواده گرفتم و با یک خانم کم بینا ازدواج کردم.
وی ادامه داد: برای آغاز زندگی مشترک چون فعلا بیکار بودم تصمیم گرفتیم که به خانهای که پدربزرگم برای اجاره گذاشته بود و فعلا خالی بود، برویم.
این فرد معلول افزود: ابتدا همه چیز خوب بود؛ علی رغم اینکه بیکار بودم اما اجاره بهایی نمیپرداختم و پدر و مادرم هم از نظر مالی حمایتم میکردند و طی این مدت هم دنبال کار بودم تا اینکه پدرم مجبور شد مقداری از پس اندازش را صرف اشتغال برادرم کند.
این روشندل قزوینی گفت: چون پدرم یک بازنشسته ساده است رفته رفته دیگر نمیتوانست هم از پس مخارج خانه خودشان و هم مخارج ما برآید؛ از طرفی ما جدا از مخارج خانه؛ هزینههای دارو برای پیوند کلیه، انسولین و فشار چشم همسرم که کم بیناست را داشتیم.
وی افزود: اسفند 98 بود که پدربزرگم نیز به دلیل مسائل مالی مجبور به فروش خانهای شد که ما در آن ساکن بودیم لذا ما از روی اجبار تصمیم گرفتیم که ادامه زندگی را در خانه پدر و مادرم به صورت مشترک بگذرانیم.
این شهروند قزوینی اذعان کرد: زندگی نابینایی قانون و قواعد خاص خود را دارد به طوری که ما همه وسایل منزلمان را علامتگذاری میکنیم چون از ابتدا مستقل بودیم دغدغه چندانی نداشتیم، اما از زمانی که با پدر و مادرم زندگی میکنیم مسائل زیادی برایمان پیش آمد.
وی ادامه داد: اگرچه برای من به عنوان فرزند آن خانواده شاید چندان سخت به نظر نرسد اما برای همسرم بسیار سخت است، به همین خاطر او چهار روز در هفته را در منزل پدرش است و تنها سه روز در هفته را با ما سپری میکند.
تنها پاسخ بهزیستی به ما “بودجه نداریم” است
این روشندل اظهار کرد: چند سال است که برای کار و گذراندن امرار و معاش زندگی به ارگانهای بهزیستی، موسسه نابینایان، شهرداری و استانداری مراجعه میکنم اما متاسفانه تاکنون نتوانستم جوابی جز پاسکاری بین ادارات را دریافت کنم.
وی بیان کرد: با این شرایط اقتصادی در جامعه ما که خانم و آقا هردو شاغل هستند اما بازهم از پس مخارج خانواده برنمیآیند؛ شرایط ما بسیار خاص است خودم روزانه انسولین و داروی پیوند و همسرم داروی فشار چشم مصرف میکند.
این فرد معلول گفت: انتظار ندارم کسی مخارج زندگیم را بپردازد فقط دلم میخواهد خودم یا همسرم بتوانیم جایی مشغول به کار شویم تا بتوانیم سر و سامانی به وضعیت زندگیمان دهیم و گوشهای از مشکلتمان را برطرف کنیم.
وی بیان کرد: ما جز یک مستمری جزئی؛ هیچ حمایتی از سوی بهزیستی نمیشویم به طوریکه از سال 90 که عضو بهزیستی شدم تاکنون که تمام فاکتورهای درمان را تحویل دادم، تنها دو بار آن هم به مبلغ بسیار کمتر از خرجکرد دارویی را به ما پرداخت کردند متاسفانه هر بار تنها با کلمه “بودجه نداریم” مواجه هستیم.
این فرد معلول تصریح کرد: تامین مسکن، هزینه دارو و امرار و معاش جزو دغدغههای اصلی ماست، دلم نمیخواهد کسی کمک مالی به ما داشته باشد چون بالاخره روزی تمام میشود لذا میخواهم شغل مناسب داشته باشم؛ میتوانم به عنوان یک نابینا با استفاده از قدرت تمرکزم در قسمت اپراتور دستگاه کار کنم.
این شهروند قزوینی ادامه داد: حقوق پدرم کفاف تامین مخارج زندگی خودشان و هزینههای دارویی ما را نمیدهد؛ تاکنون یک کارفرمای خیر برای من و همسرم حق بیمه پرداخت میکرد اما متاسفانه با توجه به شرایط اقتصادی ورشکسته شد و مهلت بیمه درمان ما هم به اتمام رسید.
این روشندل افزود: نگران هزینههای سرسامآور داروهایمان بعد از اتمام بیمه هستم؛ تنها خواستهام اشتغال است تا بتوانم براساس دریافتی که دارم برای زندگیام برنامهریزی کنم.
وی در خصوص عدم مناسب سازی شهری برای نابینایان گفت: متاسفانه مردم ما هنوز فرهنگ برخورد با یک نابینا را ندارند، روزی که برای یکی از اموراتم به موسسه نابینایان میرفتم یک موتور سوار با وجود عصای سفیدی که در دستم بود به شدت با من برخورد داشت که تا چندین ماه با مشکل ضرب دیدگی در کمرم مواجه بودم.
این فرد دارای معلولیت عنوان کرد: این مشکل نه تنها برا من بلکه برای تمام دوستانم ایجاد شده و تنها به یک عذرخواهی ختم میشود. متاسفانه مسائل و مشکلات شهری بسیاری برای نابینایان وجود دارد که نه تنها به هیچکدام تاکنون رسیدگی نشده بلکه ما همواره با مسائل زیادی در مسیر موسسه نابینایان مواجه هستیم.
متاسفانه ما هیچ مکان تفریحی ویژه معلولین نداریم
این شهروند قزوینی گفت: چرا باید در مسیری که موسسه نابینایان قرار دارد مدام با حفر چاله برای اداره آب و گاز، نصب داربست برای ساخت و ساز و پستی و بلندیهای مسیر تا موسسه رو برو شویم.
وی اظهار کرد: در کشورهای پیشرفته نابینایان از امکانات ویژه ای نظیر شهرک و مسکن رایگان، عصای سخنگو، مکان تفریحی ویژه برخوردار هستند اما متاسفانه در کشور ما یک فرد نابینا به یک چهارراه که میرسد باید منتظر باشد که کسی دستش را بگیرد و کمکش کند.
این فرد دارای معلولیت اضافه کرد: متاسفانه ما هیچ مکان تفریحی ویژه معلولین نداریم؛ دلمان میخواهد برای قدم زدن به پارک برویم در حالیکه هیچکدام مناسب سازی نشدهاند.
وی با بیان اینکه شهرداری باید فضاسازی کند، ابراز کرد: ما هنوز در بانکهایمان باجه مخصوص معلولین نداریم و هر کدام از قشر ما برای انجام کارهای بانکی باید ساعتها در صف انتظار بماند.
این جوان روشندل گفت: موسسه نابینایان چندی پیش به منظور ایجاد روحیه و تفریح؛ اعضاء را به مکانهای گردشگری و تفریحی میبرد که متاسفانه به دلیل عدم تامین بودجه از سوی بهزیستی آن هم قطع شد.
وی در پاسخ به این سوال که انگیزهاش از ازدواج با یک همسر همنوع خودش چه بود، اظهار کرد: چون من دو مرحله بینایی و نابینایی را درک کردم فکر میکنم اگر همسرم بینا بود نمیتوانست وضعیتم را درک کند.
این شهروند قزوینی ادامه داد: ممکن است در طول روز چندین بار به جایی برخورد کنم و وسیلهای بشکند؛ شاید فرد عادی چند بار تحمل میکرد اما سرانجام خسته میشد اما فردی که همنوع خودمان باشد راحتتر میتواند با مشکلات ما کنار بیاید. البته همسرم نیمه بیناست شاید اگر هر دو نابینای مطلق بودیم زندگی برایمان سختتر میشد.
این روشندل قزوینی در پایان تاکید کرد: امیدوارم که مسئولین نگاه ویژهای به توانمندیهای قشر معلول داشته باشند و با ایجاد بستر مناسب در جهت شکوفایی استعدادهایشان، حداقل بتوانند در جهت رفع گوشهای از دغدغههایشان گام بردارند.
انتهای پبام/1003
دیدگاه ها