به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ آزاده سرافراز و جانباز سلامالله کاظمخانی سال 1342 در روستای ابک از توابع شهرستان میانه در خانوادهای متدین به دنیا آمد.
وی سال 1362 همزمان با تحصیل در دورهی دبیرستان در آبیک، فراگیری علوم حوزوی در حوزه علمیه قائم(عج) را آغاز کرد و موفق به گذراندن سطح مقدماتی حوزه در سالهای 1362 تا 1365 شد.
آزاده کاظمخانی با آغاز جنگ تحمیلی، نخستین بار اسفند سال 60، دومین بار سال 64 و سومین بار بهمن ماه سال 65 به عنوان طلبهی بسیجی از سوی بسیج سپاه آبیک به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد.
وی بهار سال 66 در منطقه شلمچه، عملیات کربلای 8 به همراه عدهای دیگر از رزمندگان با سن 24 سالگی به اسارت دشمن درآمد.
آزاده سرافراز و جانباز سلامالله کاظمخانی از خاطرات خود میگوید: در پادگان سربازان عراقی کابل به دست به جان اسرا افتاده و تا میشد آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
ما 37 نفر از اسرای کربلای 8 و 40 نفر از اسرای کربلای 9 بودیم که ما را در حیاط جمع کردند و برای ما خط و نشان کشیدند که سر و صدا نکنید به حرفهای نگهبانان گوش کنید.
همچنین اسرایی که عرب زبان بودند و به خاطر نزدیکی که با رژیم بعثی داشتند همه اطلاعات دیگر اسرا را به سرهنگ اردوگاه گزارش میدادند که ما اسیر چنین اسرایی بودیم.
همگی رفتیم پیش طلال که مسئول بند بود و او بدون اینکه سوالی از ما بکند که چه کردهای و یا این که اجازهی صحبت به ما بدهد با کابل به جان ما افتاد.
بعد از آن فهمیدیم که مهمان زندان انفرادی هستیم زندان پشت آسایشگاه بود. ما را در آنجا مورد ضرب و شتم قرار دادند که یکی از برادران به نام کاوه بیهوش شد او را به بهداری بردند ما چهار نفر را بعد از ضرب و شتمی دیگر به زندان انفرادی انداختند.
زندان انفرادی سالنی کوچک بود با سقفی شیروانی. در آن سالن یک اتاق را به چهار قسمت تقسیم کرده بودند که هر کدام یک سلول انفرادی بود، ابعاد هر سلول 30/1 .70/1 بود و هر سلول یک در نیم متری داشت.
همچنین پنجرهی کوچکی به ابعاد 25.25 داشت که غذا و آب را از آنجا دریافت میکردیم. آن شب چه سرمای سوزناکی داشت! به خدا قسم آن شب با لرزش نماز مغرب و عشاء را خواندم نه میتوانستم بخوابم، نه میتوانستم بنشینم و نه بایستم.
در آن تاریکی هر کدام تنها در یک زندان بودیم فردا صبح ما را از انفرادی خارج کردند یکی از دوستان به نام آقاخانی را که از شدت سرما بیهوش شده بود به بهداری بردند بعد یکی از آشپزها به دستور نگهبان برای هر کدام از ما دو پتو آورد.
وی سرانجام پس از تحمل سه سال و نیم اسارت در اردوگاه شمارهی 11 تکریت، 5 شهریور سال 69 به میهن اسلامی بازگشت تا این بار در جبهههای دیگر با نبرد با دشمنان اسلام و انقلاب برود و در راه آبادانی سرزمین ایران بکوشد.
آزاده و جانباز کاظمخانی سال 69 ازدواج کرد و مسئول امور تحصیلی فرزندان شاهد آبیک، دبیر حزب موتلفه اسلامی شهرستان آبیک، مسئول دفتر نظارت شورای نگهبان شهرستان آبیک، دبیر دینی و قرآن در سطح متوسطه، معاون پرورشی و تربیت بدنی آموزش و پرورش شهرستان آبیک، نمایندهی منتخب ایثارگران استان قزوین در کشور از جمله فعالیتهای اجتماعی وی است.
مجموعهی خاطرات خواندنی، آزاده و جانباز سلامالله کاظمخانی با عنوان کتاب «حدیث صبر و ایثار» به نویسندگی سلامالله کاظمخانی، سال 89 در 94 صفحه و شمارگان 2 هزار نسخه، توسط انتشارات اندیشه زرین به چاپ رسیده است.
این کتاب دارای خاطرات مختلف از دوران اسارت در اردوگاههای بعث به همراه تصاویری از مراسم استقبال از ورود آزاده و جانباز کاظمخانی به میهن اسلامی است.
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها