۲۴/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۱۴ جمعه

صبح قزوین شهیدی که نگذاشت اسلحه برادر شهیدش بر زمین بماند
کد خبر: ۹۵۶۹ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

مصاحبه با خانواده شهیدان زندی پور:

شهیدی که نگذاشت اسلحه برادر شهیدش بر زمین بماند

شهید محمود زندی پور: اى خواهرانم! از شما خواهش مى‏کنم که همانگونه که تا کنون با حفظ حجاب اسلامى خود، از شاگردان حضرت زینب(س)، بوده‏اید. بعد از شهادت من نیز، صبور باشید و نسبت به این انقلاب اسلامى سست و دلسرد نشوید.

شهیدی که نگذاشت اسلحه برادر شهیدش بر زمین بماند
به گزارش صبح قزوین، در یک روز گرم تابستانی مهمان خانه قدیمی، در یكی از محلات قدیمی قزوین بودیم که می شد در آن صدای به هم خوردن بال فرشته ها را شنید.
در بدو ورود با استقبال گرم پدر و برادران شهیدان زندی پور رو برو شدیم اما جای خالی مادری که این شهیدان را در دامن خود پرورانده بود، کاملا احساس می شد او سال 1378به دیدار فرزندانش شتافته بود.
آن گونه كه فهمیدم، خانواده بسیار پر برکت و پرجمعیتی اند! چرا كه دائماً افراد متعدد به این خانه رفت و آمد می كنند.
حاج ابوالقاسم، کهن مرد باصفایی که می شد از پشت نگاه غمگین و صدای پر مهرش قصه ی درد و شوق را فهمید.
پدری که در چین و چروک های پیشانی اش می شد دریا را غرق کرد و همه ی تلخ و شیرینی زندگی را به بازی گرفت.
از او می خواهم از خودش برایمان بگوید اما او آنقدر متواضع است که می گوید من کسی نیستم که بخواهم حرفی بزنم، از پسرش که در کنار او نشسته می خواهد که صحبت کند.
 

3

  مصاحبه آغاز شد.
.
.
محمد حسین زندی پور برادر شهیدان زندی پور٬ در گفت و گو با خبرنگار صبح قزوین در رابطه با برادرنش، می گوید: احمد اولین فرزند خانواده ی 11 نفره ی ما بود او دوازدهم اسفند سال ۱۳۴۰، در شهر قزوین به دنیا آمد تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند.
هنگام فراغت از تحصيل به ويژه در تعطيلات تابستاني با کار و تلاش فراوان مخارج شخصي خود را براي تحصيل بدست مي آورد و از اين راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهي مي کرد.
وی ادامه داد: او با شور، نشاط، مهر، محبت و صميميتي که داشت به محيط گرم خانواده صفا و صميميت ديگري مي بخشيد.
جنگ تحمیلی كه شروع شد و حضرت امام (ره) دستور تشكیل بسیج را صادر كردند، در پایگاه بسیج عضو شد و فعالیت های انقلابی خود را آغاز کرد.
احمد از سال 1359با شروع جنگ در جبهه حضور داشت و در چند عملیات شرکت کرد که سر انجام بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
چهارمین فرزند خانواده محمود یازدهم اسفند سال ۱۳۴۷،چشم به جهان گشود و تا سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد.
محمود نیز همانند برادرش سال 1365 داوطلبانه از سوی پایگاه بسیج سنجیده (شهید مطهری) در جبهه حضور یافت.
 محمود پس از دو سال حضور در جبهه بیست و چهارم خرداد ۱۳۶۷ در تپه های شیخ‌ محمد عراق برات عشق را از ملائك دريافت كرد و به وصال دوست رسید.
پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۱ پس از تفحص پلاک و چند تکه استخوانش به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهدا کنار دوستانش به خاک سپرده شد.
از بارزترین خصوصیات اخلاقی شهیدان می توان به خوش خلقی،مهربانی، پرشور، منطقی، و با ایمان و اخلاص بودنشان اشاره کرد .
کلمات و فرمایشات امام امت چون نقش بر سنگ، بر اعماق وجودشان حک می شد.
از چنان روحیه قوی و شکست ناپذیری برخوردار بودند که هیچگاه یأس در وجودشان رخنه نمی کرد و با توکل به خدا ناامیدی ها را می زدود.
برادر شهید در ادامه خاطره ای از شهید محمود زندی پور تعریف می کند: محمود خیلی شوخ طبع بود با همه کوچیک و بزرگ پیر و جوان آشنا و غریبه مهربان بود؛ در یکی از اعزام ها وقتی با خانواده برای بدرقه او به دروازه کوشک رفتیم جایی که اتوبوس ها آماده اعزام بودن به سمت مناطق جنگی تمامی افراد داخل اتوبوس چه کسایی که دوست محمود بودن چه همرزمانش میگفتن اگر محمود نیاد ما هم نمی رویم.
اکرم زندی پور خواهرشهیدان در رابطه با فعالیت های که شهید احمد زندی پور در دوران انقلاب انجام داده است، اظهار کرد: احمد در دوران انقلاب درتظاهرات ها شرکت فعال داشت، شعار نویسی روی دیوار علیه رژیم وقت، اعلامیه های امام خمینی(ره) و عکس های ایشان را بین مردم آگاه پخش می کرد.
چند باری توسط نیروهای شهربانی دستگیر شد و کتک خورد اما به واسطه داییم که یکی از نیروهای شهربانی بود آزاد شد؛ احمد دو بار در جبهه از ناحیه پا و گردن زخمی شده بود که ما بعد از شهادت او متوجه این قضیه شدیم.
 

2

خواهر شهید یاد مادر را برایمان زنده می کند از مخالفت مادر برای به جبهه رفتن محمود بعد از شهادت احمد می گوید: مادر رضایت نمی داد که محمود به جبهه برود یک روز صبح سقف اتاقی که محمود نشسته بود آوار شد محمود بیرون اومد به مادر گفت: مادر اگه من الان در این وضعیت می مردم افتخاری برای شما نبودم اما اگر جبهه رفته و در آنجا شهید شوم باعث افتخار شما خواهم شد.
بعد از آن مادر دیگر مخالفتی نکرد و رضایت به رفتن محمود داد و محمود رفت.
مادرم بعد از شهادت احمد خیلی بی تابی می کرد یه شب احمد رو در خواب میبینه که به مادر میگه : مادر برای خدا کاری نداره من رو پیش شما برگردونه اما شما یاد حضرت علی اکبر(ع) امام حسین(ع) بیفت که مادرش چه سختی هایی کشیده دیگه گریه نکن شهید ا رو شبای جمعه میبرن جایی اما منو بخاطر گریه های شما نمیبرن.
از آن موقع مادر دیگر بی تابی نکرد.
محمد رضا زندی پور یکی دیگر از برادران شهید زندی پور با لبخندی که درطول گفتگو با خانواده بر لب داشتند باب صحبت را با یک خاطره از شهید احمد زندی پور باز می کند: احمد خیلی به درس خواندن علاقه داشت، اما من آن موقع  بازیگوشی می کردم.
در اعزام آخر به جبهه متوجه شد که من در یکی از درس ها مردود شدم یه گوش مالی حسابی به من داد بعد رفت.
او این خاطره را به عنوان شیرین ترین خاطره از برادر شهیدش یاد می کند.
 

1

  وی در رابطه به توصیه اش  به جوانان خاطر نشان کرد: از آنها می خواهم قدر خودشان و کشور عزیزمان را بدانند، و بدانند شهدای ما برای چه هدفی شهید شدند و راهشان را ادامه دهند، از خواهران هم می خواهیم حجاب و اخلاق اسلامی را رعایت کنند؛ امیدوارم همه سالم باشند، ما هم بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم، از خدا می خواهیم تا عمر داریم سلامتی رهبر عزیزمان و سربلندی نظام مان را ببینیم.
نحوه شهادت محمود زندی پور از زبان همرزمانش: عملیات مرصاد که در تپه های شیخ محمد که دو تپه بزرگ و کوچک کنار هم قرار گرفته بودن انجام می شد عراقی ها حمله کردن که به تپه کوچک فرمان رسید، عقب نشینی کنید.
عراقی ها با تجهیزات کامل اومده بودن فرمان عقب نشینی به تپه بزرگتر دیرتر می رسه محمود تیربار چی بود دوستانش می گویند که بیا عقب نشینی کنیم؛ اما محمود می گوید من باید بمانم ما به سمت پایین تپه حرکت کردیم همچنان صدای تیر بار محمود می آمد وسط راه بود، که دیگه صدای تیر بار محمود شنیده نمی شد برگشتیم عقب، دیدیم محمود با قناسه ای که به سرش اصابت کرده بود، به شهادت رسید.
بخشهایی از وصیت نامه شهید محمود زندی پور: "پدر و مادر عزیزم، من از شما خواهش مى‏کنم که، اگر خداوند متعال مدال پر افتخار شهادت را نصیب من کرد، اصلاً ناراحت نشوید و براى من گریه نکنید.
بلکه با قامتى استوار و چهره‏اى خندان به وصیت‏نامه (در لحظه قرائت وصیت‏نامه) گوش کنید.
اى خواهرانم! از شما خواهش مى‏کنم که همانگونه که تا کنون با حفظ حجاب اسلامى خود، از شاگردان حضرت زینب(س)، بوده‏اید.
بعد از شهادت من نیز، صبور باشید و نسبت به این انقلاب اسلامى سست و دلسرد نشوید.
اى برادران عزیزم! من از شما مى‏خواهم که، در برابر مشکلات چون کوه استوار و پایدار باشید، آرى، همیشه پیرو خط امام باشید و هرگز سنگر مسجد را خالى نگذارید.
شما باید ادامه دهنده راه من و دیگر شهداى اسلام باشید، به وصیت برادر بزرگوارم، شهید احمد زندى پور، «برادرم ادامه دهنده راه من باشد و هرگز سلاحم را بر روى زمین نگذارید» عمل کنید.
برادران عزیزم، من از شما مى‏خواهم که هرگز اسلحه را بر زمین نگذارید.
البته نمى‏گویم: «حتما به جبهه بروید، بلکه منظور من این است که با کارهایتان، یعنى با نماز خواندن روزه گرفتن و با شرکت در بسیج و.
.
.
راه مرا، ادامه دهید.
انتهای پیام /5002/خ متن کامل وصیت نامه را اینجا بخوانید: http://www.
khatesorkh.
ir/index.
php?martyr_id=2747

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان