۱۷/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۷ جمعه

صبح قزوین برو سراغ گردو بازي!
کد خبر: ۴۳۱۳ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

تلنگر؛

برو سراغ گردو بازي!

مجنون گفت: نه اين طور نيست. ليلي مي خواست بگويد مجنون، رسم دلدادگي و عشق را نمي داني. تو برو گردو بازيت را بكن. اين راه عشق نيست."

برو سراغ گردو بازي!

صبح قزوين: مولانا اين حكايت را بيان كرده است: " ليلي به مجنون پيغام داد كه چه خبر است در شهر خيلي هياهو به راه انداخته اي كه من عاشق ليلي ام و خودت را شهره شهر كرده اي.
"

اگر دوست داري مرا ببيني، ساعت 2 نيمه شب فلان جا منتظر من باش و من به ديدار تو مي آيم.

مجنون ديد هنوز خيلي وقت تا آن زمان مانده است و با خود گفت تا آن زمان چگونه تحمل كنم و از همان جا به مكان قرار رفت.

ايستاد، خسته شد و خوابش برد.

ساعت ها گذشت.
صبح با آفتاب صبح برخاست و ديد قرار را از دست داده، گام برداشت ديد در جيب هايش گردو است.

حيران ماند كه حكايت آن چيست؟

مي رفت و خود را سرزنش مي كرد.
دوستش را ديد، پرسيد: مجنون چرا اين قدر آشفته هستي؟

اتفاق را تعريف كرد.
گفت خوب اين گردوها دو علامت خوب از طرف ليلي است.

اولا اين كه ديده است تو خوابي و دلش نيامده تو را بيدار كند و اين عشق ليلي را نسبت به تو نشان مي دهد.

دوم اين كه گفته تو بيدار مي شوي و چيزي در اين بيابان براي خوردن پيدا نمي كني و برايت گردو گذاشته است، كه اين هم نشانه عشق ليلي است.

مجنون گفت: نه اين طور نيست.
ليلي مي خواست بگويد مجنون، رسم دلدادگي و عشق را نمي داني.
تو برو گردو بازيت را بكن.
اين راه عشق نيست.
"

اگر ما هم مي خواهيم مثل اين حكايت نشويم و گردو بازي نكنيم و بيدار باشيم بايد عطش داشته تا موفق شويم.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمودند:" مردم خوابند و وقتي مي ميرند ، بيدار مي شوند.
"

منبع: مجله خيمه

انتهاي پيام/2002/خ

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان