به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، شهید علی میوهچین، جوان 20 ساله قزوینی که پس از اخذ دیپلم به عنوان پاسدار در جبهه حق علیه باطل حضور پیدا کرد و در 25 بهمن ۱۳۶۱، با سمت مسئول طرح و برنامه تیپ در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد.
این شهید بزرگوار در بخشی از وصینامهاش میگوید: « پیام من به پدر و مادر و خانواده گرامىام این است که اگر خداوند خواست و بنده با وجودى که گناهان بسیارى دارم، با عنایت خداوند ارحم الراحمین به مقام شهادت نائل آمدم، به این کار افتخار کنند چرا که توانستهاند هدیه ناقابلتر از هیچ را به درگاه خداى متعال تقدیم نمایند.
... دیگر اینکه سعى کنید برادرم و دیگر بچهها را به درس خواندن تشویق کنید; چرا که جامعه ما همانطور که به رزمنده نیاز دارد به دکتر و مهندس و غیره هم در شهرها و روستاها محتاج است. بارها دیدهام بچهها که در جبهه زخمى مىشوند بعضى دکترهاى غیر متعهد علاوه بر زخم جسمى، بر روح بچهها هم زخم مىزنند و آنها را مىرنجانند. امیدوارم که خداوند متعال همه ما، شما و آنها را به راه راست هدایت کند و جزو رستگاران قرار دهد.
از پولى که احتمالا از بنده باقى مىماند، خمس یازده هزار تومان آن را دادهام و از شما مىخواهم که خمس باقى مانده آن را بدهید و در هر جا که صلاح دانستید آن را به مصرف برسانید...»
محمدعلی حضرتیها از دوستان و همرزمان شهید علی میوهچین در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و هنر «صبح قزوین» اظهار کرد: در روز 28 خرداد سال 58 که امام خمینی(ره) فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کردند، گروهی از بچههای دانشگاههای غزالی و تعدادی از فعالان مساجد بنای جهاد سازندگی قزوین را گذاشتند.
وی ادامه داد: با سازماندهی و ترسیم چارت اداری کمیتههای مختلف کشاورزی، عمرانی، بهداشت و درمان را تشکیل داده و مهندس قربانی را به عنوان مسئول جهاد الموت تعیین شده بود، عمده فعالیتهای جهاد بحثهای فرهنگی بود.
گروه «رجب» گروه جهادی شهید میوهچین در اوایل انقلاب
این رزمنده قزوینی بیان کرد: زمان خیلی زیادی از فعالیت جهاد نگذشته بود- شاید حدود یک و نیم ماه- که ماه مبارک رمضان آغاز شد، در این اکیپهای اعزامی اسم یک گروه که خیلی خوب کار میکردند مطرح شد این گروه به گروه «رجب» شهرت داشت که در منطقه الموت شرقی به طور مشخص فعالیت میکرد.
حضرتیها افزود: یک گروه منسجم که متشکل از شهید علی میوهچین و محمد عادلی بود و عمدتا بچههای هنرستان بودند، گروه رجب خیلی خالصانه و صادقانه کار میکردند و توانستند در مدت زمان بسیار کوتاهی در منطقه الموت اعتماد مردم را به خوبی جلب کنند.
وی یادآور شد: آنها در برنامههای فرهنگی، عمرانی، کشاورزی و ایجاد مشارکت در بین اهالی بسیار موثر بودند که به جرات میتوان گفت یکی از کارآمدترین افراد این مجموعه شهید علی میوهچین بود که آغاز آشنایی ما با ایشان در این دوره فراهم شد، البته قبلا آقای عادلی را میشناختم و به واسطه محمد عادلی با شهید میوهچین آشنا شدیم.
این پژوهشگر تاریخ بیان کرد: مدلی که آنها برای اجرای فعالیتهایشان در روستاها اجرا کردند، مدل بسیار خوب و کارآمدی بود، ما خود در کمیته فرهنگی فعال بودیم ولی آنها ترکیبی درست کرده بودند که همه این عناصر و کمیتههای پنج، شش گانه جهاد را در خود جا داده و خدمتشان را فراگیرکرده بود.
وی افزود: این گروه ارتباط بسیار خوبی با روستائیان برقرار کرده بودند به گونهای که بعدها در زمان جنگ هم همان تاثیر را همچنان بر اهالی روستا داشتند، این گروه یک گروه بسیار مخلص بودندکه هیچ نام به معنی نشان شخصی نداشتند.
حضرتیها تاکید کرد: بیشتر بچههای گروه رجب را افراد شهری تشکیل میداد که در رفاه بودند تحصیلکرده، درسخوان، معلم یا دانشجو بودند، آنها خالصانه و بدون ادعا به روستاها میرفتند و کمک حال روستائیان میشدند.
علی بیست بیست
وی ادامه داد: شهید علی میوهچین هم از این دست بود و به علی بیست بیست معروف بود چون در کارنامهاش هیچ نمرهای به غیر از 20 نداشت از این جهت یک الگو بود برای سایر بچههای همتراز و هم نسلش که توانست به خوبی از نبوغ و شایستگیهای علمی و فرهنگیاش که بیتردید محصول پرورش در یک خانواده اصیل، متدین و با شخصیت بود استفاده نماید.
این رزمنده قزوینی بیان کرد: زمان زیادی نگذشت بعد از تشکیل بسیج به فرمان امام در آذر 58 ، دورههای آموزشی برای داوطلبان مردمی که میخواستند از دستاوردهای انقلاب محافظت نمایند برگزار شد و من در این دورهها با شهید میوهچین آشنایی بیشتری پیدا کردم.
وی تصریح کرد: این نیروها که عمدتا دانش آموز بوده و صبحها بسیار زود و یک روز در میان برای آموزشهای عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و نظامی در بسیج در ساختمانی واقع در خیابان نادری طبقه بالای فروشگاه شهرداری برگزار میشد که کسانی مثل شهید چگینی به ما آموزش میدادند و روزهای جمعه هم معمولا برای اردوهای آموزش نظامی به خارج از شهر میرفتیم.
حضرتیها با بیان اینکه، علی میوه چین، مصطفی حاج سید جوادی، علی شالی و سعید قنبری بچههایی بودند که از آغاز به لحاظ نظامی تواناییهای خود را نشان دادند، اظهار کرد: این دوره آموزشی سرآغاز شکلگیری تشکل بچههای مذهبی آن دوران در قزوین بود و چون همه افراد تقریبا متولدین سال 40 تا 44 (عمدتا 41-42) بودند یک گروه همسال بسیار کارآمد که وجوه مشترک عقیدتی و سیاسی داشتند.
وی افزود: افراد این گروه در کنار هم به خوبی قرار گرفته و بعد از آغاز جنگ تحمیلی، اکثرا به سپاه پیوستند، البته برخی از دوستان به خصوص مثلث شهید میوهچین، شهید شالی و شهید قنبری بلافاصله در حوزه آموزش بسیج فعال شدند، علی میوهچین و سعید قنبری از سال 60 به سپاه ملحق شدند.
رزمنده دفاع مقدس اظهار کرد: از سال 59 به خصوص از زمان جنگ به بعد، بچهها به دلیل ضرورتهای دفاع از کشور و انقلاب دبیرستان یا هنرستان را رها کرده و در گروهها حضور تمام وقت داشتند.
وی یادآور شد: برای آموزش نیروهای بسیجی استادی داشتیم تبریزی اصل از کماندوهای گارد که از ارتش پاکسازی شده بود اما در سپاه داوطلبانه به بچههای آموزش میداد، شهید قنبری، شهید شالی، شهید میوهچین در آموزشهای کماندویی سپاه حضور داشتند و به مناطق عملیاتی اعزام شدند.
حضرتیها خاطرنشان کرد: وقتی بچههای آموزش نظامی به جبهه میرفتند در آموزش بچههای بسیجی خلائی احساس میشد، سطح آموزش بسیار زیاد تنزل پیدا میکرد و ناگزیر بچهها را به تهران پادگان امام حسن و پادگان 21 حمزه جهت آموزش اعزام میکردند.
وی ادامه داد: آموزش در تهران و فاصلهای که برای رفت و آمد بین تهران و قزوین انجام میشد هم دارای هزینههای بالایی بود و هم در انسجام و سازماندهی کار خلال ایجاد میکرد به همین خاطر دوستان پیشنهاد دادند، بعد از عملیات بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر، یک دوره آموزشی در شهر قزوین راهاندازی شود.
همرزم شهید میوهچین تصریح کرد: به محض برگشت از عملیات رمضان این موضوع را قطعی و قرار شد از ظرفیت پادگان لشگر 16 زرهی قزوین استفاده شود که چند بلوک و سالن در اختیار قرار دادند و با نام پادگان آموزشی امام سجاد آغاز به کار کرد که طراحی دوره آموزشی آن را هم شهید میوهچین برعهده داشت و میتوان گفت که ترکیب بسیار خوبی در این حوزه شکل گرفت.
وی افزود: سهراب احمدی، شهید میوهچین، شهید شالی و شهید قنبری مربیان آموزشی بودند و بنده هم ارزیابی آموزش کل پادگان را بر عهده داشتم، یکی از کارهایی که ما باید در آن دوره آموزشی انجام میدادیم، شناسایی افراد شایسته، توانمند و مناسب برای ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که از آنها برای ورود به مجموعه سپاه دعوت میشد.
حضرتیها با بیان اینکه دورههای آموزش فشرده بسیار کیفی بود، اظهار کرد: آموزش سلاح، کاربردهای آن و تاکتیک را آقای سهراب احمدی آموزش میداد، سعید قنبری آموزش تخریب را عهدهدار بود و آموزش تکنیک را معمولا شهید شالی و شهید میوهچین انجام میدادند البته بخشهایی از آموزش سلاح را شهید شالی بر عهده داشتند.
وی افزود: شهید میوهچین در حین آموزش اتفاقات هیجانانگیزی رقم میزد، مثلا در حین آموزش از نارنجکی استفاده میکرد که چاشنی خرجش را درآورده بود تا منفجر نشود، اما برای آزمایش بچهها و آزمایش واکنش سریع و روحیه ایثارگری آنها به شکلی رفتار میکرد که این نارنجک که وسط بچهها میافتد هر لحظه امکان انفجار دارد.
حضرتیها بیان کرد: واكنشها بسیار متفاوت و جالب بود عدهای سعی در فرار داشتند، برخي از افراد خود را روی نارنجك میانداختند كه اگر منفجر شد فقط يك نفر آسيب ببيند و بقيه افراد از مصدوميت نجات يابند، اين افراد از نظر ما برای عضویت در سپاه بسيار شايسته بودند.
علی میوهچین ذهن بسيار خلاقي در طراحی عمليات داشت
وی افزود: همه رفتارها و حركتهای حين آموزش دیده و ارزيابي میشد که معمولاَ شهيد علی ميوهچين با يك علامت كه معمولاَ چشمك بود من را هوشيار میكرد، يكی ديگر از شيوههايی كه شهيد ميوه چين طراحیاش را به عهده داشت این بود كه در طول آموزش چند بار برنامه رزم شبانه داشتيم و چند بار هم برنامه خشم شبانه.
این رزمنده قزوینی با اشاره نحوه اجرای خشم شبانه بیان کرد: خشم شبانه به معنی غافلگير كردن نيروهای آموزشی در زمان استراحتشان بود، و فرض بر این بود که يك نيروی رزمنده هميشه و در همه حال باید آماده حمله دشمن و واكنش سريع باشد به همین دلیل شهيد ميوه چين در برنامههاي خشم شبانه شیوههای متفاوتی طراحی میکرد.
وی تصریح کرد: گاهی اوقات شهيد ميوهچين به گونهای كادر پادگان را در كنار هم جمع و وانمود ميکرد كه امشب برنامه خشم داريم، اما آن شب اين اتفاق نمیافتاد و چند شب دیگر اين كار انجام میشد، زمانی كه اوضاع عادی بود، برنامه خشم با شدت بيشتری اجرا میشد برای اينكه حواسشان باشد و احساس نكنند كه نيروی مهاجم غافل میشود.
حضرتیها افزود: شهید علی ميوهچين از نيروهای فوق العاده مبتكر بود و شايد نمونه برجسته وی را در شهيد حسن باقری افشردی میبینیم و اگر شهيد ميوه چين قزوينی نبود و در محيط بسته قزوين ناگزير به فعالیت نبود شايد يكی از بهترين جايگزينهای شهيد باقری به حساب میآمد.
وی با بیان اینکه علی میوهچین ذهن بسيار خلاقی در طراحی عمليات و دوره داشت، اظهار کرد: معمولا در پایان دورههای آموزشی وقتی نیروها به ميدان تير ميرفتند تا اعلام ارزيابی ما به بسيج برای اعزام صورت پذیرد، يك هفته در بين خانوادهها بودند و بعد به آنها برای ثبت نام و رفتن به منطقه اطلاع داده میشد.
این رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: شهيد ميوهچين پيشنهاد كرد كه اعلام كنيم عراق حمله كرده و الان احتياج به نيرو داريم و آنهايی كه داوطلب هستند به خانوادههایشان اطلاع دهند، براي اينكه اين كار را با يك شور و هيجانی همراه شود، بلندگو را به يكي از بچهها میدادم تا مداحی کند و من در همین فرصت باید خودم را از محیط خارج کرده تا در آنجا عمليات خشم انجام و واكنش بچهها را در آن شرايط دیده شود.
وی افزود: در این نوع حرکات غافلگیری یکبار من و شهید احمد اللهیاری نیز غافلگیر شده و دیدم كه شهيد ميوهچين و شهيد شالی در حال خندیدن هستند، آنها به شوخی مگفتند همهاش نبايد بچهها غافلگير شوند و كادر هم بايد هوشيار باشد كه قبل از هر اقدامی خود را نجات دهد.
حضرتیها در پایان گفت: شهيد ميوه چين در حالی که بسيار جدی بودند يك روح شوخ طبعی فوق العاده داشت، شهيد شالی و سهراب احمدی خيلي جی بوده و اهل شوخی نبودند ولي شهيد قنبری و شهید ميوهچين شوخ طبع بودند، به خصوص علی ميوهچين از قدرت ابتكار بيشتری در شوخ طبعیها برخوردار بود و هميشه افراد را با شگردهايی كه آموزش میداد غافلگير میكرد.
انتهای خبر/2001
دیدگاه ها