به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
صبح قزوین ؛
۱۴ سالش بود که به خانه بخت رفت، مثل همه دختران با هزارویک امید زندگیاش را با مردی سهیم شد که فکر میکرد همه زندگی، شریک غم و شادی اش خواهد بود؛ اما سرنوشت چیز دیگری میگفت.
اگرچه زندگی به او سخت گرفته و پستیها بیش از بلندیها در مسیرش عرض اندام کرده بودند؛ اما عشق مادرانهاش و شیفتگی به فرزندانش او را همچون کوهی استوار، وادار به ایستادن و صبوری کرده بود.
هرچند گذر از صفحههای غمگین زندگیاش، رنج تنهایی و غصه نداریاش را به یادش میآورد؛ اما هرگاه سخن از فرزندانش میشد نگاه پر از امیدش، زندگی را در چشمانش فریاد میزد و طنین صدای دلنشینش از شور و حس مادرانهاش میگفت.
در این گزارش به سراغ مادری رفتیم که جنس مهربانی و ایثارگریش شبیه همه مادرانی است که لحظه لحظه زندگی خود را فدای قد کشیدن جوانههای زندگی خود میکنند.
خانم محمدی از جنس این زنان است، بانویی کارآفرین که یکی از هزاران زن سرپرست خانوار استان قزوین است که مردانه ایستاد تا شرمنده فرزندانش نباشد.
صبح قزوین : چه شد که سرپرست خانواده شدید؟
محمدی: سال ۹۰ شوهرم من و فررندانش را رها کرد و رفت، من ماندم و یک پسری که تازه نامزد کرده بود و یک پسر سرباز و دختری که هنوز به مدرسه نرفته بود. مجبور شدم برای تامین مخارج زندگی کار کنم و اینگونه سرپرست خانواده شدم.
خدا را شکر میکنم که همواره کسانی حامی و پشتیبانم بودند و کمکم کردند که متکی به خود بوده و گلیم خود را از آب بیرون بکشم. البته با کمک مددکاران بهزیستی که واقعا حمایتم کردند و نمیدانم چگونه باید از زحماتشان قدردانی کنم. زیرا همیشه راهنمایی و تشویقم کردند.
صبح قزوین : از چه راهی کسب درآمد میکنید؟
محمدی: سرویس آشپزخانه میدوزم و برای فروش اجناسم با پای پیاده هر شهری که میتوانستم رفتم از تاکستان گرفته تا تهران.
صبح قزوین : چه شد که به فکر سری دوزی وسایل آشپزخانه افتادید؟
محمدی: یک روز که در خانه نشسته بودم به شکل کاملا اتفاقی به ذهنم رسید که دستگیره آشپزخانه بدوزم و بفروشم، پس از اینکه اقدام به این کار کردم و توانستم همه آنها را بفروشم؛ به مرور کارم را گسترش دادم و سایر وسایل آشپزخانه را هم دوختم و اکنون به لطف خدا کارم رونق پیدا کرده و مشتریان زیادی را جذب کردم.
صبح قزوین : چطور شد که با خدمات سازمان بهزیستی آشنا شدید؟
محمدی: به عنوان مددجو به بهزیستی رفتم البته کار سری دوزی وسایل آشپزخانه به ذهنم رسیده و کارم را شروع کرده بودم؛ اما راهنمایی و حمایت مددکاران بهزیستی هم بسیار راهگشا بود به طوری که مددکاران بهزیستی شهر صنعتی و قزوین با معرفی من به افرادیکه در این شغل فعالیت داشتند، زمینه مناسبی برای فروش اجناسم فراهم کردند؛ به طوریکه کارهای تولیدی من با استقبال آنها مواجه شد، من نیز ترغیب شدم که با همت مضاعف به تلاشم ادامه دهم.
صبح قزوین : از کار خود راضی هستید؟
محمدی: بله خوشبختانه خیلی از کارم راضی هستم و راضی به رضای خدایم.
صبح قزوین : مسئولان از شما حمایت کردند؟
محمدی: حمایت بهزیستی خیلی خوب بود؛ چراکه به من وام خوداشتغالی بلاعوض به مبلغ ۶ میلیون تومان دادند که سرمایه کارم شد و توانستم به کمک آن چرخ خیاطی و پارچه بخرم و با آن کار کنم.
صبح قزوین : چه عاملی باعث شد که با وجود مشکلات زندگی برای چرخش چرخ زندگیتان تلاش کنید؟
محمدی: من عاشق فرزندانم هستم و آنها را حتی از جان خودم هم بیشتر دوست دارم، خوشبختانه به لطف خدا فرزندانم بسیار درس خوان و مودب هستند و من نمیتوانم با وجود تمام دشواریهایی که در زندگی با آنها مواجه بودم، از فرزندانم بگذرم. شاید از جان خودم بگذرم اما از فرزندانم هرگز.
الحمدالله اکنون پسر بزرگم ازدواج کرده و کافیشاپی دارد و همراه با همسرش در کیش زندگی میکند، پسر کوچکم که با من زندگی میکند پردهسرا دارد و دختر کوچکم هم دانشآموز است.
صبح قزوین : به فرزندانتان چه نصایحی میکنید؟
محمدی: به آنها میگویم که مرا ببینید که چه روزهای سختی را پشت سر گذاشتهام، حتی روزهایی بود که پولی برای خریدن یک نان هم نداشتم، به آنها میگویم که قدر مال و سرمایهیشان را بدانند و همیشه به دنبال کسب روزی حلال باشند که به زندگی خیر و برکت میبخشد.
خدا را شکر میکنم که فرزندانی موفق دارم و هرچند خودم در سختی زندگی کردم اما اکنون فرزندانم در رفاه نسبی هستند.
صبح قزوین : توصیه شما به بانوان دارای شرایط مشابه چیست؟
محمدی: من همیشه با این دید به زندگی نگاه میکنم و میگویم جایی که خدا هست آدم به بنده خدا التماس نمیکند، باید روی پای خود بایستند، من حتی برای امرار زندگی، دست فروشی هم کردم و هیچ وقت از کارم خجالت نکشیدم؛ چون واقعا عشق به زندگی و فرزندانم داشتم و همین امر مرا وادار به تلاش میکرد.
صبح قزوین : خاطره جذابی دارید تعریف کنید.
محمدی: بهترین خاطره من مربوط به اتفاقی است که سال گذشته برایم افتاد، از طرف بهزیستی مرا برای شرکت در مراسم جشنی دعوت کرده بودند، زمانی که رفتم اطلاعی نداشتم که به عنوان زن کارآفرین موفق
انتخاب شدم، معمولا هر برنامه و جلسهای که میروم دخترم را همراه خود میبرم اما آن روز به تنهایی به مراسم جشن رفتم در پایان مراسم وقتی که نام مرا به عنوان زن کارآفرین موفق صدا کردند بسیار خوشحال شدم و دوست داشتم که فرزندانم کنارم بودند و با من در این حس زیبا سهیم میشدند و این بهترین خاطره زندگی ام بود.
صبح قزوین : زنان سرپرست خانوار با چه مشکلاتی مواجه هستند؟
محمدی: زنی که تنها است به ویژه زنی که دارای فرزند هست باید این مشکل را قبول کند که کسی حامی او نیست و با مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد. نباید تصور کند که زندگی به پایان رسیده؛ زیرا خدا بزرگ است و برای هر در بستهای قفلی قرار داده است و هر مشکلی راه حلی دارد. باید تلاش کرد و ناامید نشد.
انتهای پیام/۷۰۰۳
دیدگاه ها