۱۸/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۸ شنبه

صبح قزوین جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی، ما عشاق وجود توییم که دل سوخته به سویت می آییم
کد خبر: ۳۴۱۵۱ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

پرواز روح در کلام چمران/

جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی، ما عشاق وجود توییم که دل سوخته به سویت می آییم

خوب است آدمی سلوک روح و پرواز را از کسانی بیاموزد که خود محو طریق جانان شده اند و از راهی طی شده صحبت می کنند.

جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی، ما عشاق وجود توییم که دل سوخته به سویت می آییم

صبح قزوین؛

شب قدر فرصت اثبات بندگی به درگاه ربوبی است و خوب است آدمی سلوک روح و پرواز را از کسانی بیاموزد که خود محو طریق جانان شده اند و از راهی طی شده صحبت می کنند.

شهدا که به تعبیر پیر میکده عشق در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند، معنی عشق را می دانند و راز کرشمه یار را می فهمند.
از این رو در این اوقات روحانی، مسافر پرواز کلام چمرانی شده ایم که سرآمد طائران زمان است.

بغض حلقومم را فراگرفته است.
می خواهم بگریم، می خواهم فریاد بکشم به دریا بگریزم و می خواهم به آسمان پناه ببرم.
اشک بر رخساره زردم فرومیچکد، آن را پاک می کنم تا دیگران نبینند، به گوشه ای می گریزم تا کسی متوجه نشود.

چند ساعتی سوختم در شور هیجانی خدایی غوطه خوردم.
قلبم باز شده بود، روحم به پرواز درآمده بود، احساس می کردم که از دنیا و مافیها قدم فراتر گذاشته ام، همه را و همه چیز را ترک کرده ام فقط با روح سروکار دارم، فقط با غم همنشینم، فقط با درد می سازم و فقط خدای بزرگ را پرستش می کنم.
.
.

راستی عبادت چیست؟ جز آنکه روح را تعالی دهد؟ و آن احساس ناگفتنی را در دل آدمی ایجاد کند؟

احساسی که در آن تمام ذرات وجودش به ارتعاش در می آید، جسم می سوزد، قلب می جوشد، اشک فرو می ریزد، روح به پرواز درمی آید و جز خدا نمی بیند و نمی خواهد.
.
.

این احساس عرفانی، که از اعماق وجود آدمی می جوشد و به سوی ابدیت خدا به پرواز در می آید عبادت خوانده می شود.
.
.

ای خدای بزرگ من چند ساعتی تو را عبادت می کردم، عبادت عجیبی بود! عبادتی که از تلاقی غم با غمی دیگر به وجود آمده بود، آن جا که دنیای تنهایی با موجودی تنها برخورد می کرد، آن جا که من خداوند عشق لقب داشتم با فرشته ای برخورد کردم که سراپای وجودش عشق بود.
.
.

خدایا چه دنیایی خلق کرده ای؟

چه آسمان های بلند، چه گل های رنگارنگ، چه دریاها، چه کوه ها، صحرا ها، جنگل ها، چه دل های شکسته ای، چه روح های پژمرده ای، چه درد های کشنده ای، چه عشق ها، چه فداکاری ها، چه اشک ها و چه حرمان ها.
.
.

عجیب آن که بزرگی و عظمت انسان را در درد و غم و حرمان قرار دادی، جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی، ما عشاق وجود توییم که دل سوخته و دست و پا شکسته به سویت می آییم، تو ما را در آتش غم سوزاندی و خمیره خاکی ما را با کیمیای عشق به روحی فوق زمین و آسمان ها مبدل کردی که جز تو نمی خواهد و جز تو نمی پرستد.

22 آوریل  1975 ، یادداشت های دکتر مصطفی چمران

انتهای پیام/8002/ح

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان