نام عارف با تصنیف زیبای "از خون جوانان وطن لاله دمیده" در یادها ماندگار شد.
عارف درسال ۱۲۶۱ هجری شمسی در قزوین متولد شد و در این شهر به تحصیل علم پرداخت. عارف در سال ۱۳۱۶ ه.ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد اما عارف به قزوین بازگشت.
در سال ۱۳۲۳ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. ایرج میرزا شاعر طنز سرای معروف، منظومه عارفنامه را در هجو وی سرودهاست.
در سال ۱۳۴۰ ه. ق به هنگام مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان در تشییع جنازهٔ او شرکت نمود و به مسببین این حادثه ناسزا گفت.هنگامی که خواستند سر کلنل را روی توپ بگذارند، عارف فریاد بر آورد:
این سر که نشان حقپرستی است امروز رها ز قید هستی است با دیدهٔ عبرتش ببینید کاین عاقبت وطن پرستی است
سر انجام در روز یک شنبه یکم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که عارف ۵۴ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد. جیران، کلفتش که او را به عقد خویش در آورده بود، حکایت کرده که عارف در آخرین دم از او خواست که وی را نزدیک پنجره ببرد تا آفتاب و آسمان میهن را ببیند و او پس از دیدن آفتاب چنین خواند:
ستایش مر آن ایزد تابناک که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و در کنار آرامگاه بو علی سینا در همدان در خاک آرمید.
در فاصلهي سالهاي انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي موسيقي و سرودههاي انقلابي هم پا به پاي جريانهاي ديگر ادبي- هنري منتقد و معترض شكل گرفته و رشد نمو داشته است؛ در ادامه به شعر ماندگار عارف می پردازیم.
از خون جوانان وطن لاله دمیده نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سرودههای عارف قزوینی است. این تصنیف با نامهای «راز دل» و «هنگام می» نیز شناخته شدهاست.
مضمون این تصنیف اشاره به افسانهای دارد که از قطرات خون سیاوش(یکی از قهرمانان شاهنامه)، گلهای لاله روئیده است. این سرود با حدود گذشت یک قرن همچنان در حافظه تاریخی چندین نسل از مردم این سرزمین ماندگار شده است.
عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمهای بر این تصنیف، آوردهاست: این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شدهاست. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران به یاد اولین قربانیان آزادی سروده شده است.
متن تصنیف ماندگارعارف قزوینی:
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد در بار بهاری خالی از زاغ و زغن شد از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
خوابند وکیلان و خرابند وزیران بردند به سرقت همه سیم و زر ایران ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از دست عدو نالهٔ من از سر درد است اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است جز جام، به کسدست، چو خیام نداده است دل جز به سر زلف دلارام نداده است صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
صوت این تصنیف زیبا را با صدای سالار عقیلی از ایـــنجا دانلود کنید
دیدگاه ها