۱۷/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۷ جمعه

صبح قزوین مفقودی که باید برگردد تا مادرش رسمیت پیدا کند+عکس
کد خبر: ۱۲۶۰۶ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

مصاحبه خواندنی با خانواده مفقود الاثر احمدجو؛

مفقودی که باید برگردد تا مادرش رسمیت پیدا کند+عکس

در مصاحبه با خانواده مفقود الاثر احمدجو، متوجه شدیم که خیر النسا حسینیان به دلیل این که مادر اصلی جواد نیست؛ با این که او را بزرگ کرده است، مسئولین هیچ گونه حمایتی از وی که بیمار است، نمی کنند.

مفقودی که باید برگردد تا مادرش رسمیت پیدا کند+عکس

به گزارش صبح قزوین، در آستانه هفته دفاع مقدس به محضر خانواده ای رسیدیم که سال هاست از فرزندشان دور افتاده اند.
این خانواده که مدت زیادی است در شهر محمدیه ساکن می باشند؛ هنوز چشم به راه بازگشت او هستند.

سرآغاز:

جواد احمدجو فرزند محمود در تاریخ 27 شهریور 1346 در این خانواده، به عنوان فرزند اول پا به دنیا نهاد.
سال اول دبیرستان بود؛ او که عشق به اسلام و آرمان ها در وجودش رخنه کرده بود؛ سه ماه با بسیج به جبهه رفت و پس از بازگشت، دیگر تاب نیاورد و خود را برای خدمت سربازی آماده کرد.

جواد در بهمن ماه 1365 در عملیات کربلای پنج، در منطقه سومار مفقود شد و هنوز این انتظار 25 ساله پایان نیافته است.

Image (13)

گفت این بار که بروم دیگر برنمی گردم

محمود احمدجو پدر این مفقود الاثر در گفتگو با خبرنگار صبح قزوین، در خصوص روحیات فرزندش، اعلام کرد: پسرم مودب، با معرفت، با گذشت و با خدا بود، آزاری نداشت.
ورزش و به خصوص والیبال و فوتبال را خیلی دوست داشت؛ روی حرف پدر و مادر حرفی نمی زد؛ فقط عاشق جبهه و جنگ بود، می گفت حتما باید به جبهه بروم.

فاطمه احمدجو ، خواهر جواد، در رابطه با خصوصیت بارز وی، ابراز داشت: بسیار فداکار و برای مردم خدمتگزار بود؛ به دیگران رسیدگی می کرد و دلش برای مردم خیلی می سوخت.

 پدر جواد اعلام کرد: در کارخانه قند کار می کردم و کارخانه در حال بهره برداری بود.
با دوستش داوطلبانه از بسیج به سنندج اعزام شد.
وقتی از سنندج برگشت، لباس هایش پر از شپش بود؛ سریع به دروازه رشت رفت و دفترچه نظام وظیفه را گرفت و یک هفته بعد برای آموزشی رفت.

وی در ادامه افزود: فقط 2 روز خانه بود؛ که به دلیل قد بلندش، به عنوان تکاور در تیپ 58 ذوالفقار، به تهران معرفی شد.
در یک سالی که خدمت می کرد؛ یک بار از جواد نامه رسید و یک روز هم به مرخصی آمد که آن هم 24 ساعت نشد که برگشت.
کمتر نامه یا اطلاع می داد، خیلی از مسائل را حتی به من و مادرش نمی گفت؛ چون محرمانه بود.
برای دسته شناسایی انتخاب شده بود.

مادر مفقود الاثر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود؛ با بغض توضیح داد: مهربان، دلسوز، خوب و قد بلند بود.
هیچ اذیت و آزاری نداشت، او را به عنوان پسری ساکت و آرام می شناختند.

محمود احمدجو اذعان کرد: جواد در مدت خدمتش سرپل ذهاب، جزیره مجنون و در آخر هم را در سومار حضور داشت.
در منطقه سومار در عملیات کربلای پنج، برخی از دوستانش او را در شب عملیات دیده بودند؛ در حالی که تیر به دستش خورده بود؛ ولی فردا صبح که آن تپه را جستجو می کنند، اثری از او نمی یابند.

خواهر این مفقود ادامه داد: خودش می گفت این بار که بروم دیگر برنمی گردم.
نه پلاکی، نه کارتی هیچ  چیز از او باقی نمانده است؛ اگر هم وصیت نامه ای بوده است، همراه خودش بوده و ما در جریانش نیستیم.

Image (11)

امیدی که قطره قطره از دست می رود

مادر در پاسخ به این سوال که آیا از برنامه ماه عسل و جریان پیدا شدن شهید یک خانواده پس از مدت ها اطلاع دارند و آیا این امید را دارند که فرزندشان بازگردد، اشک مادر که از ابتدای مصاحبه پی در پی حلقه می شد و با گوشه چادر یا روسری آن را پاک می کرد؛ این بار نیز پا در میانی کرد و نگذاشت مادر حرف بزند؛ فقط گفت: منتظرش هستیم.

پدر جواد  نیز تاکید کرد: پناه و امید ما به خداست.
قبلا که تا در می زدند، می گفت بچه ام آمد.
قلب ما همین طور سرگردان مانده است آن اوائل که هر که در می زد؛ دل ما می ریخت پسر ارشد ما بود؛ اگر بود که خیلی خوشحال تر بودیم؛ تا این که حالا این طور نا امید باشیم.

مادر از دلتنگی هایش می گفت و از خواب هایی که تنها روزنه امیدی را برایش می گشودند.

مفقودی که باید برگردد تا مادرش رسمیت پیدا کند

مادر در پاسخ خبرنگار صبح قزوین، وقتی از تعداد فرزندان خانواده جویا شد و این که جواد فرزند چندم اوست، ابراز داشت: هشت فرزند دارم.

فاطمه احمدجو ادامه داد: جواد با یک خواهر دیگرم از همسر اول پدرم هستند؛ که براثر بیماری سل (چون در آن زمان قالیبافی می کردند)، از دنیا رفت.
با اینکه مادر اورا بزرگ کرده؛ چون اسم جواد در شناسنامه اش نیست؛ به همین خاطر هیچ هزینه ای برای درمان، شامل حال ایشان نمی شود.

خیر النسا حسینیان که از سلاله سادات هستند، در این باره تشریح کرد: جواد 2 سالش بود و خواهرش یک سال داشت.
مادر حاج آقا از آن ها مراقبت می کرد؛ تا آن که حاج آقا به خاطر بچه ها و زندگی اش مجبور به ازدواج مجدد شد و از آن به بعد من به آن ها رسیدگی کردم.

Image (12)

زمانه گذشت و آن چه هم در یاد ما بود، از یاد رفت

وی یاد آور شد: در این اوضاع اقتصادی، با توجه به این که مادر تا به حال سه دفعه سکته کرده و بسیار بیمار است؛ تنها خواسته ما این است که کارت بیمه تکمیلی که برای خانواده شهداست؛ به مادر نیز تعلق گیرد.
ما که اصلا بنیاد نمی رویم؛ فقط یک بار مشهد بردند؛ دیگر هیچ ندیدیم؛ اصلا دنبالش هم نیستیم.
بنیاد شهید رسیدگی نمی کند.
هر 2 سال یک بار سر می زنند.

محمود احمدجو اضافه کرد: هر نسخه دکتر مغز و اعصاب اش 110 تا 150 هزار تومان هزینه بر می دارد؛ آن هم با دفترچه بیمه.

خواهر جواد توضیح داد: ما خودمان بیمه تامین اجتماعی هستیم، پدرم هم که دکتر می رود، دکتر هایی که او را می شناسند، می گویند آن بیمه ات را بیاور حساب کن؛ ولی پدر استفاده نمی کند.

پدر این مفقود الاثر توصیف کرد: بنیاد شهید برای برخی، خیلی کار کرد، فرزندانشان را سر کار برد، خانه و ماشین دادند.
ما فقط می شنویم که فلان کار را برای خانواده شهدا و ایثارگران انجام می دهند؛ ولی در عمل هیچ نمی بینیم.
حقوق اندکی می دهند.

وی افزود: یک بار که بنیاد رفته بودم خانمی را دیدم که سر و صدا و فحاشی می کرد؛ حتما ما هم باید چنین  روندی را پیش بگیریم تا به ما هم کمی رسیدگی کنند.
وقتی می گوییم ما در خانه جوان بیکار داریم؛ فقط قول می دهند و بعد هیچ اتفاقی نمی افتد.

وی توصیف کرد: دوستانش که همه ازدواج کردند و رفتند و از هیچ کدام خبری نداریم.
ما اصالتا مشهدی هستیم سال 45 در کارخانه قند "یزبه" در جاده بویین زهرا مشغول به کار شدم و از سال 70 در محمدیه، یک واحد از خانه های شرکتی، به صورت قسطی به ما تعلق گرفت؛ که به تازگی اقساط آن پایان یافته است.

برای جواد ختم انعام داریم

این پدر دل سوخته در رابطه با این که وقتی بیرون می روید در اجتماع چه چیزی شما را آزار می دهد، با کمال سادگی، گفت: مردم چیزی به ما نگفته اند؛ که ناراحت شویم.
زمانه گذشت و آن چه هم در یاد ما بود از یاد رفت.

خواهر جواد در پاسخ به این که آیا مراسمی برای جواد برگزار کرده اید یا نه، گفت:  ماه رمضان هر سال،  برای جواد ختم انعام داریم.
گرچه آن ها نیازی به این دست مراسم ها ندارند و ما برای تسلای دل خودمان این کارها را انجام می دهیم.

از طرف بنیاد شهید قرار بود یک قبر به این خانواده اعطا شود؛ حالا چند سال گذشته و تاکنون هیچ خبری نشده است.

پدر جواد توضیح داد: او با دوستش در بسیج که آن زمان در بازار بود، شرکت می کردند.
از مدرسه ما را خواستند؛ که چرا درس جواد ضعیف شده است؛ وقتی از خودش پرسیدم، گفت می خواهم با حمید به بسیج بروم.
گفتم می خواهی درست را رها کنی، پاسخ داد؛ نه، می روم بسیج و برمی گردم.
سه ماه سنندج رفت، وقتی هم برگشت، خودش را به خدمت وظیفه رساند.

وی خاطر نشان کرد: دوستی گروهبان داشت که آن جا تلفنچی بود؛ یک روز به کارخانه زنگ زده بود که به خانواده جواد احمدجو اطلاع دهید که جواد مفقود شده است.

خیرالنسا حسینیان که به علت بیماری کمتر صحبت می کرد، درباره این که جواد چه غذایی را بیشتر دوست داشت، عنوان کرد: قیمه، غذاهای معمولی هر چه پیدا می شد می خورد.

محمود احمدجو ابراز کرد: بسیار قانع بود، ماست خالی هم که بود، می خورد و ایراد نمی گرفت.

درد دل هایی از جنس یک خواهر

فاطمه احمدجو نیز گلایه کرد: یک روز به بنیاد رفتیم تا بلکه بتوانیم کاری به دست آوریم؛ اما خانمی که آن جا نشسته بود بعد از این که فهمید دیپلم دارم، نیشخند بدی زد و گفت، الان کسانی که لیسانس دارند هم بیکارند؛ من هم دیگر دنبالش نرفتم؛ اگر هم کاری باشد، کسانی که در آن جا کار می کنند؛ به فکر اطرافیان خودشان هستند.

وی از بدحجابی و نقش دولت در این اوضاع شکوه کرد و گفت: وضع حجاب خیلی بد شده است؛ حتی از کسانی که این انتظار نمی رود با جامعه پیش می روند.
مانتوی مناسب پیدا نمی شود؛ مدتی که مانتوهای بلند مد شده بود؛ بسیار خوب بود.
دست اندرکاران دولت خودمان مقصر هستند؛ که اجازه می دهند این طور مدل ها به بازار بیاید.
چرا اول این طور نبود؟

خواهر جوادافزود: ماهواره هم تاثیر دارد ولی عامل اصلی بازار است؛ وقتی کالای مناسب در بازار و در دسترس مردم نباشد، مردم به اجبار از آن چه موجود است استفاده می کنند.
تنوع طلبی و چشم وهم چشمی، به حدی رسیده است که به خانواده ها فشار می آید؛ که نتیجه عدم سرمایه گذاری در فرهنگ است.
حیف از آن بی گناهانی که جان و عمرشان را گذاشتند که جامعه باحجاب و اسلامی شود؛ در حالی که امروز وضع حجاب تاسف برانگیز شده است.

امیدواریم.
.
.

امیدواریم مسئولین بنیاد شهید کمی بیشتر به دغدغه ها  و دلشکستگی های این خانواده توجه داشته باشند.
خانواده ای که فرزندشان در کنارشان نیست و بازگشت تنها خبری از او دنیای مبهم آنان را روشن می کند، خانواده هایی که همچون فرزند مفقودشان فراموش شده اند؛ با قلبی که تکه ای از آن در جایی است که نمی دانند آن جا، کجاست.

همچنین شاهد روزی باشیم که فرزند این خانواده بازگشته و با تهیه گزارشی منتشر کننده شادی ایشان و پایان دلواپسی هایشان باشیم.

انتهای پیام/

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان