۱۸/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۸ شنبه

صبح قزوین سرو صدای کودکان و پیرمرد
کد خبر: ۳۰۹۲۶ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

تصمیم پیرمرد؛

سرو صدای کودکان و پیرمرد

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد.

 سرو صدای کودکان و پیرمرد
صبح قزوین؛

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید.
 
یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد.
 
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سرو صداى عجیبی راه انداختند.
 
این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
 
این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.

روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم.
 
منهم که به سن شما بودم همین کار را می کردم.
 
حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید.
 
من روزی 1000 تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا و همین کارها را بکنید.
»

بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند.
 
تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت:ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی 100 تومن بیشتر بهتون بدم.
 
از نظر شما اشکالی نداره؟

بچه ها گفتند: «100 تومن؟ اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط 100 تومن حاضریم این همه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی.
 
ما نیستیم.
» 
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.

منبع: سایت داستانک

انتهای پیام/3007/خ

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان