صبح قزوین ؛____علی تقوایی.
چرا راستۀ خیابان نوروزیان که یکی از دانشجوخیزترین خیابانهای ایران است حتی یک کتابفروشی هم ندارد؟ در عوض در همین راسته بیش از 50 باب مغازه: فلافل، فست فود، کافه و ساندویچ، چلوکباب امثال آن و از آن بدتر اقلام آرایشی را به قشر محترم دانشجو عرضه میکند؟
هر چند دیر شده است اما اگر دیرهنگام هم باشد باید دستکم به مناسب روز دانشجو کمی به خودمان بیاییم و درک کنیم که آیا دانشگاههای ما رو به افول هستند؟
چه کسی دانشگاه را کشت؟
سخن طنز میتوانند هزاران برابر گویاتر، عمیق تر و از همه مهم تر غم انگیزتر از سخن جدی باشد - این را همه میدانیم- برای همین هم در آستانۀ فرارسیدن 16 آذر، روز دانشجو، ناگفته پیداست که این قشر این مفهوم و این بخش از کشور درگیرودار مشکلات و بحرانهای بسیاری دست و پا میزند.
شاید بد نباشد که برای نشان دادن بحران دانشگاه و پاسخ دادن به این پرسش که بالاخری چه کسی دانشگاه را به ورطۀ بحران سوق داد از زبان طنز استفاده کنیم آنجا که در شبکههای اجتماعی و در مورد «دانشگاه»، «دانشجو» و «تحصیل» در نظیره ای بر «دیباچۀ گلستانِ سعدی» و «الهی نامۀ خواجه عبدالله انصاری» نوشتند:
«سپاس و ستایش دانشگاه را که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری، هر ترمی که آغاز میشود موجب پرداختِ زَر است و چون به پایان رسد، مایۀ ضرر. پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی، شهریه ای واجب. از جیب و جان که بر آید/ کز عهده خرجش به در آید».
«الهی؛ باخاطری خسته، دل به تو بسته، دست از اساتید شسته، در انتظار نمرات نشسته. الهی؛ واحدها برجای هستند، پاس شوند کریمی؛ پاس نشوند حکیمی. نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم. الهی؛ شهریه بالاست که میدانی و جیبم خالیست که میبینی. نه پای گریز از امتحان دارم و نه زبان ستیز با استاد. الهی؛ دانشجویی را چه باید و از او چه باید».
تبدیل شدن دانشگاه به ضددانشگاه
180 سال از تاریخ تاسیس مدرسۀ رشیدیه تبریز به عنوان نخستین آکادمی مدرن و 160 سال از تاسیس دارالفنون به عنوان دومین آکادمی مدرن در ایران میگذرد.
تاسیس رشیدیه تبریز و دارالفنون تهران مقدمه ای شد برای تاسیس دانشگاههای تهران و تبریز در کشور که از عمر آنها 75 و 65 سال میگذرد اما تمام این عمر- که به اندازه 5 نسل قدمت دارد- را میتوان در همان دو قطعۀ طنز خلاصه کرد و این هم اوج یک کمدی است و در عین حال اوج یک تراژدی است.
مدرک زدگی، خلاصه کردن دانشگاه در پاس کردن واحدها، کارمندسالاری، تبدیل شدن اساتید به کارمندانی بسیار خطرناک، کاسب کار و البته بی سواد و از همه مهم تر بلعیده شدن بودجۀ کشور و عمر جوانان در مراکزی که موسوم به دانشگاه هستند بلیه ای است که خروجی آن بیکاری، فساد، دربه دری جوانان و البته انحطاط کشور است.
180 سال از عمر تحصیلات عالیه و 75 سال از عمر دانشگاه در ایران میگذرد و در نهایت ما به این مرز رسیده ایم که مطلب طنز فوق بهترین نمودار و گزارش از وضعیت علمی دانشگاههای ما باشد در حالی که ما به اندازه 5 نسل، دانشگاه را در کشور تجربه کرده ایم اما با این حال سرنوشت ما این است.
در این میان یقیناً فرارسیدن روز دانشجو میتواند فرصت مغتنمی برای پرداختن به این درد باشد که دانشگاههای ما این سالها سهم چندانی در تولید علم، ایجاد اشتغال، اشاعۀ فرهنگ سیاسی سالم، علم اندوزی و اصلاح جامعه ندارند.
مورد قزوین را در نظر بگیرید. شهری که گفته میشود میزبان 90 هزار دانشجو از مجموع 130 هزار دانشجوی استان است و البته شهری که به خوبی در میان 5 شهر برتر دانشگاهی ایران قرار گرفته است اما چرا راستۀ خیابان نوروزیان که یکی از دانشجوخیزترین خیابانهای ایران است حتی یک کتابفروشی هم ندارد؟ در عوض در همین راسته بیش از 50 باب مغازه: فلافل، فست فود، کافه و ساندویچ، چلوکباب امثال آن و از آن بدتر اقلام آرایشی را به قشر محترم دانشجو عرضه میکند. هر چند دیر شده است اما اگر دیرهنگام هم باشد باید دستکم به مناسب روز دانشجو کمی به خودمان بیاییم و درک کنیم که آیا دانشگاههای ما رو به مرگ هستند؟
16 آذرهایی که مملو از شوبازی کردن و شعارهای تهوع آور است
متاسفانه روز 16 آذر مملو از مراسمات و شوبازی کردنهای تهوع آور و شعارهای پوچ است حال آنکه نیاز داریم همه، از دانشجو و استاد تا مسئول وزارت علوم و دیگران دست از شو بازی کردن در 16 آذر برداریم و بدانیم دانشگاههای عربستان در بین 10 دانشگاه برتر جهان اسلام – اگر فرضاً فراماسونهای عربستان را مسلمان بدانیم- و 100 دانشگاه برتر جهان قرار گرفتند اما هنوز ما هنوز حتی در معتبرترین دانشگاههای کشور اندر خم یک کوچه ایم و مشغول قهرمان بازی به سبک کشورهای کمونیستی امریکای لاتین.
16 آذر میتواند فرصت مغتنمی برای تبیین این نکته باشد که دیگر در همان فرانسه ای که زمانی جنبش دانشجویی و مه 1968 از دل آن بیرون آمد، دانشگاه و دانشجوی تنبل، بی سواد و سیاست زده مرده است، استاد مقاله باز و کاسب کار نباید وجود خارجی داشته، در عوض دانشگاه باید «علم کاربردی» تولید کند وگرنه مرگش بسیار بهتر از زندگی است.
بار دیگر باید با این چشم انداز به استقبال 16 آذر سال 1395 برویم و ببینیم در طول سالهایی که دانشگاه در تسخیر متولدین دهه 60 بود و به تبع آن قهرمان بازی به سبک کشورهای کمونیستی بر دانشگاهها حاکم بود تا همین الان که دانشگاه در تسخیر دهه هفتادیها و به تبع آن بازی «کلش» و «بوکه مون» حاکم برفضای دانشگاههای کشور است آیا اساساً با این تفاسیر میتوان از وجود فضای سیاسی و علمی در دانشگاه های کشور حرف زد؟
در این میان متهم اول این ماجرا دانشجویان بی خبر از هرجا نیستند بلکه در درجه اول سیاستگذاران وزارت علوم و دیگر مسئولین مرتبط هستند که از کم و کیف دانشگاههایی که تحویل جامعه داده اند، خبری ندارند و در این میان دانشجویان تنها بازیگران صحنههایی هستند که برای آینده، معیشت و علاقۀ آنها چیده شده است.
امید است که دستکم طی سالهای آینده شاهد این باشیم که محیط عقلانی و منطقی تری در دانشگاهها و آینده دانشجویان حاکم باشد و شاید بتوان این امید را با برگزاری یک 16 آذرِ به دور از شعارهای پوچ و هیاهوی بی ثمر مطالبه کرد.
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها