به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی
صبح قزوین؛ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹، برگی دیگر از تقویم انقلاب ورق خورد و یومالله دیگری متولّد شد. ثانیههای انتظار بهکندی میگذشت. شهر به استقبال پرندههای مهاجر آمده بود که در سالهای سخت هجران از وطن، بالوپر خود را در زیر شکنجههای کفر شکسته بودند. البته هرچند جسم آنان دربند بود، ولی هیچگاه روح و اندیشه بلندشان تسخیر نشد و قلبشان به یاد دینوایمان و آسمان وطن میتپید. ۲۶ مرداد روز بازگشایی قفس ما بود، روز شادمانی شهر و مردم، روز شادباش و تبریک، روز وصل و دیدار. آغوش وطن گشوده شده بود و فوجفوج مردانگی در آن جای میگرفت بهراستی کدامین ساعت میتواند شکوه آن لحظات را در خود بگنجاند و کدامین تقویم میتواند شوق آن لحظه دیدار را در خود ثبت کند.
طلوع دوباره زندگی
آزادگان آمدند همانطور که رفته بودند؛ دلیر و مقاوم، نستوه و استوار، امیدوار و دلاور. آمدند با همان صلابت همیشگی، همانطور که دیروز رفته بودند. امروز که آمدند، بوی اسپند و دود، بوی عطر خاطرات، و بوی مهربانی و انتظار فضای دلها را سرشار از شوروشعف کرد.
حسّ غریبی بود. عشق خودنمایی میکرد. اقاقیا به استقبال آمده و آفتابگردان صورت خود را به خورشید سپرده بود. نسیم، مژده وصل میداد. انتظار پایان یافت و بازگشت پرستوها، سخنی بود که هر پیر و جوانی ورد زبان خودکرده بود. پاییز اسارت و بهارآزادی بر شما مبارک باد.
آری، آن روز عشق طلوع کرد. همان عشقی که هشت سال پیش بدرقهاش کردیم و اینک به استقبالش میرویم. چشمهای همگان اشکبار بود، نه بهخاطر غم و اندوه، بلکه این بار از شوق وصال؛ چرا که وعده خدا محقق شده بود «اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا؛ بهدرستی که پس از هر سختی آسانی است».
نیمه پنهان دفاع مقدس
آزادگان ما، وارثان شهیداناند و ماندند تا نامشان را گرامی و راهشان را ادامه دهند.
این از معراج برگشتگان، اینک با حضور خود در جامعه، آمدهاند تا در صحنههای سازندگی حماسهای دیگر بیافرینند و همدوش همسنگران دیروزشان، روح بزرگی و صلابت را در جامعه بدمند. اینک رسالت ما، بهویژه نسل جوان این است که با دنبالهروی از سیره این سرافرازان، کشور خود را در برابر دشمنان به کمین نشسته بیمه کنیم. باید قدر این گنجینههای ارزشمند انقلاب را دانست؛ آزادمردانی که در اوج عزّت و پایداری به وطن بازگشتند و باصلابت و ایستادگی، برای خدمت در سنگر سازندگی ایران آزاد و آباد در صحنههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آماده و مقاوماند.
این یادگاران دفاع مقدس و روزهای آتش و خون، با گامهای مطمئن و دلهای سرشار از عشق و ایمان به خدا و وطن، برای رسیدن به قلههای فتح و ظفر ایستادهاند؛ پس ما نیز باید صبوریشان را ارج نهیم و پای غفلت بر آن نگذاریم.
ضرورت ترویج فرهنگ اسارت
آزادگان، گنجینههای ارزشمندی هستند که در درون آن، فرهنگ انسانساز دوران اسارت نهفته است. ثبت وقایع اسارت، پلی است برای انتقال فرهنگ اسارت از درون اردوگاهها به شهرهای میهن اسلامیمان، ایران.
بر حاملان این فرهنگ است که ضمن حفظ آن، چارهای نیز برای ترویج آن بیندیشند. در زمینه بیان این فرهنگ، از سه ابزار خط، تصویر و انتقال بهصورت سینهبهسینه میتوان بهره گرفت، امّا مهم این است که بیان فرهنگ اسارت، امری حیاتی و کاری بس سترگ برای جامعه جوان ماست؛ بنابراین، نظام اسلامی باید از همه امکانات موجود در این حرکت ارزشی فرهنگی بهرهبرداری کند، تا اثر مجاهدت و مقاومت وصفناپذیر این رسولان انقلاب، بهصورت فرهنگ مصوّر و مکتوب و بهمثابه کلید راه هدایت برای نسل آینده و همه بیداردلان و آزادگان جهان محفوظ بماند.
ضرورت دیگر، چارهاندیشی در ترویج این فرهنگ در جامعه است و تأثیرپذیری فرهنگ شهر از فرهنگ جبهه و جنگ مقاومت در اسارت.
هنگامه کوچ
آنان که در سالهای درد و فراق، دور از دیار به سر میبردند، کوله باری از خاطرات تلخوشیرین به همراه دارند که هرکدام از آنها، درس بزرگی از استقامت و آزادگی است.
«عصر ۲۷ مردادماه ۱۳۶۹، ساعتی بهیادماندنی و منظرهای فراموش ناشدنی بود. چشمها سخن میگفت، اما زبانها ساکت و آرام بود. دستها بالاجبار گشوده میشد و یار و رفیق تنهاییها و شریک لحظههای غم و اندوه را به آغوش میکشید. در این میان، جوانی را دیدم که خلوتگزیده و با تلاوت قرآن دلی خوش کرده بود. بهآرامی سلام کردم و گفتم: مگر قصد کوچ نداری؟ قرآن را بوسید و بعد نگاه پرمعنایی کرد و گفت: خواستم کتاب اسارت را به خیر ببندم و لذا حسنختامی بهتر از قرآن نیافتم. سپس آیهای از قرآن را با صدای دلانگیزی قرائت کرد».
پاسخ پدری به فرزند
فرزندان میهن به عشق دیدار پیر جماران، روزهای سخت هجران را به امید وصال سپری میکردند و هردم به این امید، روزها را لحظهشماری میکردند. آنان در گوشه زندانهای تاریک و وحشتناک دشمن، با پدر پیر خود درد دل میکردند و آن پیر فرزانه با عشق پدری به آنان پاسخ میداد: «فرزند بسیار عزیزم! از نامه دلسوزانه شما بسیار متأثر گردیدم. من ناراحتی شما عزیزان دربند را احساس میکنم، شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند، احساس کنید. عزیزان من! سیّد و مولای همه ما حضرت موسیبنجعفر بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیزش صبر کنید. خداوند فرج را انشاءالله نزدیک مینماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد میفرماید. به همه عزیزان دربند اسلام سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمیکنم. خداحافظ شما باشد».
خمینی قلب من است
درباره علاقه شدید آزادگان به امام راحل، میشنویم که: «یک روز افسر عراقی از اسیر مجروحی که یک بسیجی پانزدهساله بود، پرسید: تو چه اندازه پدر و مادرت را دوستداری؟ گفت: بهاندازه چشمانم. پرسید: خوب تو که بسیجی هستی، رهبرت خمینی را چهقدر دوستداری؟ گفت: امام خمینی قلب من است، او را بهاندازه قلبم دوست دارم. انسان بدون چشم میتواند زندگی کند، اما زندگی بدون قلب، زندگی ممکن نیست».
آزادگان در کلام رهبران خود
امام راحل چه زیبا و شایسته در توصیف فرزندان خود فرمودهاند: «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادیاند و آزادگان جهان آن را زمزمه میکنند». آری، آنان نهتنها اسیر نبودند؛ بلکه آنها دور از هرگونه وابستگیها و دل بستگیها بودند و ندای آزادمردی را به گوش همه جهانیان رساندند.
مقام معظم رهبری نیز چنین میفرماید: «شما ذخیره بزرگ الاهی و یک ثروت عظیم انسانی هستید که در دست دشمن غصب شده بودید. خدای متعال شما را به ملّت و به این کشور اسلامی برگرداند».
ایشان هم چنین میفرمایند: «سازندگی زندان و اسارت، سازندگی مخصوصی است آن را در جای دیگر نمیشود پیدا کرد، و نیز در جای دیگری فرمودهاند: «صبر و استقامت شما به اسلام آبرو بخشید».
مردان استقامت
ای بازوان رهبر و پویندگان حق |
مردان استقامت و ایمان خوش آمدید |
ای فاتحان قلّه ایثارو افتخار |
گل واژه های مکتب و قرآن خوش آمدید |
ای بوسه گاه روح خدا بازوانتان |
ای راستین رسول شهیدان خوش آمدید |
گل های انقلاب که عطر وصالتان |
خوش تر ز بوی عطر بهاران خوش آمدید |
بر روی دیده همه ما قدومتان |
آزادگان به مهد دلیران خوش آمدید |
طاهرنیا
خوش آمدید
آزادگان، مفاخر ایران خوش آمدید |
ارکان استقامت و ایمان خوش آمدید |
ای از قفس رهاشدگان، طائران قدس |
بر طَرْف این شکوفه گلستان خوش آمدید |
در بزم آسمانی عشّاق پاک باز |
ای ماه چهرگانِ درخشان خوش آمدید |
در بزم این چمن که نگارین بود ز خون |
ای لاله های دلکش و خندان خوش آمدید |
آغوش برگشوده به شوق شما وطن |
باری به این دیار شهیدان خوش آمدید |
یعقوب وار دیده ما شد زغم سفید |
در حج ما چو یوسف کنعان خوش آمدید |
محمدحسین بهجتی «شفق». حوزه
انتهای خبر/1404
منبع"هشت دی
دیدگاه ها