به گزارش خبرنگار اجتماعی
صبح قزوین؛ هر ساله شاهد برپایی کارگاه دوخت لباس متبرک در حسینیه امامزاده حسین(ع) استان قزوین هستیم؛ که به عشق حضرت علی اصغر(ع) 6 ماهه کربلا و دردانه امام حسین(ع) دایر میشود.
به منظور آشنایی با فضای کارگاه و حال هوای خادمانی که هر کدام به بهانهای در این کارگاه حضور مییابند به این حسینیه مراجعه کردیم تا دقایقی به گفتگو با آنها بپردازم.
به محض ورود به حیاط حرم مطهر امامزاده حسین (ع)، صدای مداحی به گوشم میرسید، صدا را دنبال کردم و به مقصدم که همان کارگاه دوخت بود، میرسم؛ وقتی که قدم در فضای این کارگاه گذاشتم عطر اسپند در فضا پیچیده بود و هر چند دقیقهای یکبار صدای صلوات در این فضا جاری میشد.
هوا بسیار گرم و طاقت فرسا بود؛ چند دقیقهای نشستم تا نفسی تازه کنم، ناگهان چشمم به کلمن بزرگی که در گوشه حسینیه پر از آب خنک بود، افتاد؛ با دیدن این صحنه به یاد شش ماهه امام حسین (ع) افتادم که چه مصیبت بزرگی کشیده بود.
6ماههای که همه را زیر پرچمش جمع میکند
اسم این فضا را نمیتوان کارگاه گذاشت، چرا که اگر به در و دیوار آن با دقت نگاه میکردی، خودش یک حسینیه شده بود، نه به خاطر آن پرچمهای چشمنواز که لباس سیاه عزا به تن کرده بودند بلکه دراین فضا با هر کوکی که بر لباسهای سرباز کوچک کربلا زده میشد، در دل هر شخص مراسم روضه به پا بود و زیر لب ذکر یا حسین زمزمه میکردند و هر فرد خودش یک نوحهخوان میشد؛ از گوشه چشمانشان قطره اشکی مانند قطره باران روی گونههایشان سرازیر بود و اینگونه دلهای خود را به این کارگاه گره زده بودند.
در این کارگاه هرکس از کودک چندساله تا مادر بزرگ سالمند همه به عشق حضرت علی اصغر(ع) حاضر شده بودند و هرکس از هر کمکی دریغ نمیکرد و اجازه نمیدادند، کارها روی زمین بماند.
اینجا هر کس از دستهای کوچکی که گرههای بزرگ را باز میکند، روایتی داشت؛ هرکس به نیتی در این مکان حاضر شده بود و هیچکس ادعای خدمت نداشت و همه خود را نمکگیر سفره 6 ماهه امام حسین (ع) میدیدند به همین منظور سعی داشتند که قدمی هر چند کوچک، را در راستای جبران حاجتهای برآورده خود، بردارند.
همه عاشقان با هدف و نیت وارد این کارگاه شده بودند اما همه یک نگرانی در دل داشتند که بعد از اتمام دوخت لباس علیاصغرهای کوچک به کجا پناه ببرند و چه کنند با دلتنگیهایشان؟!
صدا به صدا نمیرسید و هر خیاط با چرخ خیاطی خود گویی با دیگر خیاطان برای آماده کردن لباسهای خاصی که گرهگشای چشمهای انتظار آنها است، رقابت میکرد.
گفتوشنود از کرامات صاحب شش ماهه این مجلس، حکایتهای فراوانی داشت؛
گفتگوی خود را با خانم جوانی که پای چرخ خیاطی نشسته بود، آغاز کردم؛ او در حالی که دو لبه پارچه سبز رنگ را با دقت روی هم میگذاشت، بدون اینکه سرش را بالا بیاورد، گفت: قصه ما در کارگاه دوخت لباس مراسم شیرخوارگان حسینی، به همین سادگی و زیبایی شروع میشود که هرکس به نیتی در این مکان حاضر شده و تا روز آخر هیچکس دست خالی به منزل باز نمیگردد.
روایتهایی از گرهگشایی دستهای کوچک 6ماهه کربلا
وی افزود: بنده از این کارگاه حاجتی بسیاری گرفتم اولین باری که در این مجلس دعوت شدم مجرد بودم؛ به لطف و عنایت امام حسین (ع) و 6ماهه ایشان، خداوند همسر خوب و صالحی نصیبم کرد و اکنون ثمره زندگیم دو فرزند صالح و سالم است.
این بانوی جوان دادمه داد: هر کجا گرهای در زندگیم افتاده و به مشکلی برخوردم به حضرت علی اصغر(ع) متوسل شدم و ایشان دست رد بر سینه من نزدهاند؛ به همین خاطر نیت کردم که هرسال در این کارگاه حاضر شوم و ازهیچ کمکی دریغ نکنم.
وی افزود: شاید نقل و قولهای ما از این مکان و گرفتن حاجات ما برای خیلیها غیرقابل باور باشد اما ما کرامت بسیاری از آقا امام حسین (ع) و دردانهشان دیدیم که شاید هرکس باید با جان و دل، پا در این مکان بگذارد و این حس و حال را تجربه کند.
خانم کبیری در حالی که سوزن چرخش را نخ میکرد، گفت: سال گذشته خانمی برای اولین بار وارد کارگاه دوخت شد، در حالی که اشک روی گونههایش جاری بود! نگاه همه ما را به خود جلب کرد؛ جلوتر رفتم و از احوال پریشانش پرسیدم، با کمی مکث پاسخ داد؛ حدود 20 سالی است که ازدواج کردهام اما تاکنون صاحب فرزند نشدم؛ هر کجا برای درمان اقدام کردم نتیجهای نگرفتم و همچنان اجاق خانه ما خاموش است.
وی افزود: دستش را گرفتم و گفتم حضرت علی اصغر(ع) بسیار حاجات میدهد، چرا تاکنون به این آقا متوسل نشدی؟ پاسخ داد از همه جا نااُمید شدم؛ به او گفتم امیدت به خدا و اهل بیت(ع) باشد؛ با شنیدن این صحبت اشک از چشمانش جاری شد، تکهای از پارچه لباس حضرت علی اصغر(ع) گرفت و از کارگاه خارج شد.
خانم کبیری ادامه داد: امسال با شروع کارگاه دوباره آن خانم را دیدم که برای ادای نذر خود به کارگاه آمده بود، دلیل حضورش را پرسیدم، پاسخ داد به لطف امام حسین(ع) و شش ماهه ایشان صاحب فرزند دوقلو شده اکنون برای ادای نذرم در این مکان حاضر شدم.
وی اضافه کرد: ماجرای کارگاه دوخت لباس شیرخوارگان حسینی به چرخهای صنعتی و دوخت لباسها خلاصه نمیشود؛ هرکس به نیتی وارد این کارگاه شده تا بتواند در این امر خیر سهیم باشد.
این بانوی قزوینی ابراز کرد: بسیاری از بانوانی که در این فضا حاضر میشود حتی تجربهای از خیاطی ندارند اما زمانی که وارد این مکان میشوند دورتادور سفره سبزی که پهن شده حلقه زده و مشغول تمیزکاری لباسهای دوخت شده و بستهبندی آنها میشوند.
وقتی همه در خادمی برای سرباز اباعبدالله سبقت میگیرند
وی ادامه داد: در این کارگاه مانند یک کارگاه تولیدی عمل میشود به طوریکه هرکس سعی میکند گوشهای از کار را برعهده بگیرد تا کارها روی زمین نماند؛ از دوخت لباس تا چیدن نخهای اضافه و بستهبندی آنها اقدماتی است هر شخصی با توجه به توانی خود گوشهای از این کار را برعهده میگیرد.
این بانوی قزوینی گفت: شاید باورتان نشود اما هر کدام از این عزیزانی که در این کارگاه حاضر هستند به نوعی مشکلات خواست خودشان دارند بطوری که شاید خیلیها از درد کمر و پا درد در خانه آسایش نداشته باشند اما سعی میکنند که تمام مشکلات و دردهای خود را پشت درب کارگاه جا گذاشته تا بتوانند در خیر و برکت این سفره سهیم شوند.
خانم احمدی روایت خود را اینگونه برایمان بازگو کرد؛ اولین باری که توانستم پشت چرخ خیاطی بنشینم حس بسیار قشنگی به من دست داد چه بسا که خیلیها برای نشستن پشت این چرخ ها باید در نوبت بنشیند.
وی در حالی که حواسش به نظم دوخت لباسها بود، ادامه داد: با حضور در این کارگاه خیر و برکات فک فراوانی در زندگیم حاصل شده و هر آنچه را که دارم حاصل برکات نتیجه حضورم در این کارگاه است.
خانم شاهمحمدی به همراه دختر خردسالش جزو افرادی بود که هر ساله پایه ثابت این بساط مبارک است، از او علت حضورش هر سالهاش را پرسیدم؟ خودش بدون مقدمه راوی این قصه شد که حضرت علی اصغر (ع) لطفی نصیبم کرده که قابل بازگویی نیست.
وی افزود: اعتقاد دارم که هر کس خودش باید حضور در این فضا را تجربه کند تا متوجه صحبتهای ما شود.
این بانوی قزوینی ادامه داد: حضور در این فضا هم حکایت خود را دارد و اینطور نیست که هر کس که دلش بخواهد میتواند در این مکان حاضر شود بلکه باید توفیق داشته و طلبیده شوی تا بتوانی در این مکان حاضر شوی.
شاهمحمدی عنوان کرد: تنها دقایقی حاضر شدن در این فضا هم پایان کار نیست؛ افراد بسیاری بودند که تنها یک یا دو مرتبه در این مکان حاضر شده و بعد از آن برای همیشه این توفیق را از دست دادهاند.
وی تصریح کرد: از خداوند طلب میکنیم که از افرادی نباشیم که از این امتحان الهی، مردود خارج میشوند.
وی ادامه داد: به واسطه یکی از دوستانم با این کارگاه آشنا شدم؛ اوایل فکر میکردم مانند بسیاری از محافل دیگر، تنها چند ساعت نیاز به حضور داشته باشد در حالیکه هر کسی وارد این محفل میشود دل کندن از آن برایش بسیار سخت خواهد شد.
وی در پایان با نگاهی عاشقانه به فرزندش گفت: من به برکت این مراسم صاحب این دختر زیبا شدم و نیت کردم هر سال او را به همراه خود به این مکان بیاورم تا بتوانیم در رکاب اهل بیت(ع) ثابت قدم باشیم.
روایات این کارگاه فراوان بود که اگر پای درد و دل هر کدام از افراد مینشستم باید ساعتها زمان در نظر میگرفتم؛ تنها چیزی که در ذهنم نقش بست خلوص نیت و اعتقادات محکم افراد بود که همینها است که طی این چهل و چند سال پس از انقلاب دشمن را زمینگیر کرده است.
انتهای پیام/۱۰۰۳
دیدگاه ها