صبح قزوین ؛___ندا حبیبی.
خلاصه داستان
داستان با خوش و بشهای دو دوست صمیمی(پریسا) پگاه آهنگرانی و (بهار) باران کوثری که در تدارک جشن ازدواج دوست صمیمیشان سمیرا (رعنا آزادی ور) هستند، آغاز میشود.
جشن ازدواجی که در نهایت با قتل یا خودکشی عروس داستان به عزا تبدیل میشود و آغاز ماجرا را رقم میزند.
"شهرام شاه حسینی" که او را بیشتر در سریالهای ناموفق تلویزیون دیده ایم، این بار با یک جنجال اجتماعی پا به دنیا سینما گذاشته است و با محتوایی خط شکن خبر ساز شده است.
توقیف چند ساله فیلم خانه دختر او را به یک شخصیت جنجالی تبدیل کرده است و بر شهرتش افزوده است.
سریال سازی ضعیف شاه حسینی یک نکته منفی در کارنامه او به حساب میآید و به طور قطع اگر در سینما سراغ موضوعات جنجالی و بازیگران چهره نرود، شکست میخورد.
سریالهایی مانند هشت و نیم دقیقه، پرستاران، همه چیز آنجاست بیشتر از آنکه یک دغدغه هنری و اجتماعی باشد، اعتماد سازی بین بزرگان و مسئولین به حساب میآید.
تغییر ناگهانی دغدغههای این کارگردان و توجه به مسائلی مانند تجاوز میتواند عاملی برای جذب مخاطبان میلیونی شود، که با استفاده از چهرههای آشنا در این موضوعات به باور پذیری آن کمک میکند.
چهرههایی مانند بابک رحیمی که او را بیش از این در فیلم "فروشنده" دیده بودیم نماینگر موضوعی ویژه است که ناخود آگاه استرس حاکم برآن را به مخاطب انتقال میدهد.
پرویز شهبازی فیلم نامه نویس موفق سینما ایران که در کارنامه خود موفقیتهای فرآوانی را کسب کرده است در ابتدا فیلم شروع خوبی دارد، اما وقتی به اواسط فیلم میرسد، نمیتواند به صورت منطقی وقایع را کنار یکدیگر قرار دهد و گاهی با سکانسهای بی ربط از فضا اصلی دور میشود.
از نکات مثبت این فیلم نامه تعلیقی است که در ذهن دوستان پریسا بوجود میآید. اینکه دوست صمیمیشان زنده است یا مرده! دلیل مرگ او چه میباشد و چه دلیلی برای بی خیالی پدر و خانواده پریسا وجود دارد!
نکته ای که میتوان ایراد آن را به کارگردان فیلم گرفت تغییر ناگهانی رفتاری دوستان پریسا است. در ابتدا ماجرا و خبر مرگ پریسا احساس داغداری آنها به مخاطب انتقال داده میشود؛ اما بعد از آن هیچکدام نمیتوانند این احساس را در بیننده بوجود بیاورند.
رفتارهای سطحی آنها در مقابل خاطرات دوست صمیمیشان و برخورد سردشان در مواجه با سنگ قبر پریسا و همچنین ظاهر آراستهشان با آن همه بی تابیهای ابتدایی فیلم نمیخواند و بازیگران فراموش میکنند در چه فضایی قرار دارند.
خبر بهت برانگیز مرگ سمیرا برای این دو دوست، مخاطب را بر آن میدارد که در جستجو حقیقت با آنها همراه شوند و به سرنخ اصلی ماجرا دست پیدا کنند.
دوستانی که حضورشان در فیلم "خانه دختر" بیشتر جذابیت بصری برای مخاطب بوجود میآورد، تا اینکه پر کننده شکاف فیلم نامه باشد.
حذف ناگهانی دوشخصیتی که هیچ ربطی به ماجرا اصلی فیلم ندارد، نمیتواند دلیل منطقی داشته باشد و نمی توان آنرا برگردن سانسورچیها انداخت.
این دو شخصیت حتی با توجه به سانسور ناجوانمردانه فیلم، اضافی هستند و در پیش روی داستان کمکی نمیکند.
شاید اگر فیلم نامه نویس "خانه دختر" به شخصیت نامزد سمیرا بیشتر اهمیت میداد و توجهش را صرف او میکرد، بهتر میتوانست از سانسورهایی که گره اصلی داستان را حذف کرده است نجات پیدا کند.
حامد بهداد به عنوان مرد اول فیلم میتوانست جستجو گراین ماجرا باشد وفیلم را مردانه تحلیل کند و نگاه اتهام آمیز فمنیستی را از آن بردارد.
وقتی مسِئله ای مانند تجاوز هنوز به عنوان یک قبح اجتماعی مطرح میشود، بهتر است تاثیر آن را از نگاه یک مرد جستجو کرد تا بتوان برای حل این آسیب اجتماعی از ریشه چاره اندیشی کرد.
وقتی سمیرا داستان از انجام کاری که خانواده همسرش میخواهند سربازمی زند، به عنوان یک متهم شناخته میشود.
بهاربه عنوان شخصی که میتواند بازکننده گره داستان باشد ناگهان حذف میشود و مخاطب را میان زمین و هوا رها میکند و وظیفه جستجو را به عهده نامزد سمیرا میگذارد.
شخصیتی که خود نیز نمیتواند روند داستان را پیگیری کند و از اصل ماجرا باخبر شود.
این شخصیتهای اصلی داستان نمیتوانند به عنوان یک قهرمان دیده شوند و در روند داستان تاثیر بگذارند و مخاطب نمیداند چه کسی قرار است داستان را از بلا تکلیفی نجات میدهد و آوار اتهام را از سمیرا بردارد.
حذف شخصیتهای اصلی فیلم باعث میشود، مظلوم ترین کاراکتر داستان که مورد تجاوز خانگی قرار گرفته است، تمام بار منفی فیلم را با خود به گور ببرد و به عنوان متهم اصلی شناخته شود.
سانسورهای ناجوانمردانه "خانه دختر" همچنان که توانسته است به روند داستانی فیلم آسیب جدی برساند، آن را مبلغ بی بند باری اجتماعی کرده است و نتیجه معکوسی را برای سانسورچیها به همراه داشته است.
همچنین نتیجه عکس سانسور، مخاطب را به چالشی ضد اجتماعی فرا میخواند که در نهایت نتوانسته است، اتهامی را که کارگردان داستان به قشر مذهبی جامعه زده است بپوشاند.
این سردرگمی همیشگی سینماگران بر سر دوقطبی سنت و مذهب، نمیتواند معیاردرستی برای تحلیل بی طرفانه یک معضل اجتماعی باشد.
سینماگران هنوز نمیدانند الزامی وجود ندارد که یک شخصیت با ظاهری مذهبی پیرو سنتهای غلط یک جامعه عقب افتاده باشد و نتواند یک شخصیتی نرمال را برای خود بوجود بیاورد.
تفاوتی که بین سنت و دینداری وجود دارد ازجایی مشخص میشود، که یک سینماگر مطالعه درست و منطقی نسبت به دین و مذهب داشته باشد و در غیر اینصورت کارگردان و فیلم نامه نویس دست به خلق شخصیتهای نه چندان رئال میزند.
هرچند این بی سوادیِ مذهبی، یک اپی دمی جهانی است و سرچشمه اش منابع غلطی است که مغرضانه بین مردم عام و خواص هنرمند منتشر شده است.
حضور کاراکترهایی که شخصیت پردازی درستی ندارند و تمرکز مخاطب را از محتوای اصلی برمیدارند، از دیگر مشکلات فیلم خانه دختر است.
به غیر از مادر منصور( حامد بهداد) دیگر اعضا خانواده او از جمله شخصیتهای اضافی داستان هستند که البته نمیتوان از بازی خوبشان چشم پوشی کرد و در همان لحظات کوتاه توانسته اند هنر بازیگری خود را به رخ مخاطب بکشانند.
علاوه برآن واکنش نادرست بازیگران در مقابل اتفاقهای ریز و درشت فیلم میتواند یک فضای خشک و غیر واقعی را در ذهن مخاطب ایجاد کند.
به طور کلی خانه دختر میتوانست بهتر از این به یک معضل اجتماعی بپردازد و منتقدان با نگاهی منصافه تر به آن بنگرند و آن را از سانسورهای ناجوانمردانه نجات دهند.
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها