به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
صبح قزوین ؛
شهیده رقیه رضایی
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد:22/1/1344
شغل: معلم- مسئول امور تربیتی دبیرستان قزوین
محل تولد: قزوین
محل شهادت: مکه مکرمه
شهیده رضایی در قزوین به دنیا آمد و تحصیلات خود را در مدرسه آغاز کرد و در حوزه علمیه قم در عرض سه سال به درجۀ طلبگی درآمد.
وی در دوران نوجوانی و دبیرستان در مبارزات علیه شاه شرکت میکرد و به مطالعه کتاب علاقه زیادی داشت و بعدها پس از پایان تحصیلات طلبگی خود معلم امور تربیتی در دبیرستان شد.
رقیه تأکید زیادی به رعایت عفاف و حجاب داشت و بیشتر وقتها دائمالوضو بود؛ در سال آخر دبیرستان تحت تأثیر انقلاب، دچار تحول فکری شد و پس از پایان تحصیل به حوزه علمیه قم رفت.
با افکار خداگونهای که در سر میپروراند، نمیتوانست فقر فرهنگی در نقاط محروم کشور را تحمل نماید از اینرو مدتی جهت خدمت مردم محروم کردستان به عنوان معلم تربیتی عازم آن جا شد و در آن دیار خدمات ارزنده و شایانی انجام داد.
همچنین بنا به ضرورت، مدتی عازم زاهدان شد و برای زدودن نقاب از چهره کریه ضدانقلاب تلاش زیادی کرد.
پس از بازگشت به قزوین رقیه در حزب جمهوری فعالیت داشت و یکی از کانونهای حزب را اداره میکرد. همزمان وی در دبیرستانهای شهر قزوین به عنوان مسئول امور تربیتی در زمینههای مذهبی، احکام و عقیدتی، فعالیتهای گستردهای را انجام میداد.
وی همچنین پس از انقلاب در بسیج مستضعفین به عنوان مربی آموزشی نظامی و عقیدتی مشغول فعالیت بود.
شهیده رضایی با شرکت در جلسات بحث و گفتگو در دفاع از مواضع امام(ره) و انقلاب فعالیت چشمگیری داشت و در مقاطع زمانی خاص هیچگاه از افشای حقیقت باز نایستاد در مقابل آماج حملات منافقین از حقانیت انقلاب اسلامی دفاع نمود.
از خصوصیات بارز اخلاقی وی میتوان به حمایت از دانشآموزان بیبضاعت اشاره کرد. این شهیده دارای خلق و خوی حسنه و شوخ طبع بود و با بیان شیوا و رسا در جذب افراد و هدایت دختران جوان نقش بسزایی را ایفا کرد.
همسرش میگوید: "مهریه رقیه یک سفر حج عمره و چهارده سکه طلا بود. مادیات برایش ذرهّای ارزش نداشت. در همسرداریش طوری رفتار میکرد که همیشه رضایت خدا را مدنظر داشت.
از حرفهای پراکنده پرهیز داشت و غیبت نمیکرد. از همان روزهای اول آشنایی، رقیه از شهادت حرف میزد. میگفت: «این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به دفاع از کشور بپردازد، اما برای زنها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونهای از دنیا بروم که اجر و مزد شهید را داشته باشم.»"
سال66 بود که او با پدر و برادرش به نیابت از مادرش به سفر حج واجب رفت. رقیه به آنها گفته بودکه باید با آب زمزم غسل شهادت کنم. او به جرم گفتن اللهاکبر و به دلیل برائت از مشرکین پلید به خون مطهرش میغلطد و بدینسان مهاجر الیالله به سوی معبودش که تمام وجودش را احاطه نموده بود صعود مینماید.
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها