مهندس شهید مرتضی آقا علیخانی در وصیت نامه اش خطاب به من و شما چنین نوشته است: "بعد از من خواهرانم خودکار من و برادرانم اسلحه مرا به دست بگیرند و راه انقلاب را ادامه دهند".
به گزارش سرویس دانشگاه صبح قزوین به نقل از پایگاه خبری دانشجویان قزوین "کیوسنا"، شهید دانشجو مرتضی آقا علیخانی از شهدای سرافراز استان قزوین است که در صحنههای مختلف انقلاب و بعد از آن حضوری مؤثر و مستمر داشت.
این شهید بزرگوار موفق به قبولی در کنکور سراسری در دانشگاه کشاورزی زنجان شد و برای ادامه تحصیل در دانشکده کشاورزی زنجان حاضر شد.
او با مراجعه به بسیج، در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، روز ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۶۱، پرسشنامه را جهت حضور در جبهههای نبرد تکمیل کرد.
شهید مرتضی آقاعلیخانی در دوران تحصیل خود در دانشگاه نیز با حضور در جهاد دانشگاهی به عضویت بخش فرهنگی این نهاد درآمده و در فعالیتهای جمعی دانشجویان در جهت حفظ دستاوردهای انقلاب و ارزش های نظام تلاش کرد.
سرانجام در درگیری با دشمن انقلاب و ایران اسلامی، پس از ماه ها مبارزه با مزدوران و دشمنان بعثی در روز ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه فاو در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش در زادگاه اش، روستای خیارج، به خاک سپرده شد.
برای شناخت بیشتر این شهید بزرگوار با جمعی از دانشجویان دانشگاه پیام نور و آزاد بوئین زهرا راهی روستای خیارج در نزدیکی بوئین زهرا شدیم تا با خانواده شهید دانشجو مهندس "مرتضی آقاعلیخانی" دیدار کرده و از نزدیک با این شهید دانشجوی عارف مسلک آشنا شویم.
پدر شهید آقا علیخانی در گفتگو با خبرنگار کیوسنا به سوالات ما اینگونه پاسخ داد.
شهید مرتضی آقا علیخانی در چه سالی به دنیا آمدند و در چند سالگی آسمانی شدند؟
شهید مرتضی اول تیرماه سال ۱۳۴۲در روستای خیارج به دنیا آمد و در ۲۳سالگی به درجه رفیع شهادت رسید.
در روستای خیارج چند شهید وجود دارد؟
روستای شهید پرور خیارج ۳۳ شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده است.
ما شاهد هستیم که گنجینه ای از آثار شهید در منزل شما وجود دارد. چه شد که به فکر جمع آوری آثار و وسایل برجای مانده از فرزندتان افتادید؟
زمانی که شهدا را به روستا می آوردند همه می خواستند که خانواده شهید و پدر و مادر شهدا از وسایل برجای مانده از فرزندشان دور باشند تا باعث ناراحتی و دلتنگی آنها نشود. اما من برعکس آن چیزی که آنها می گفتند عمل کردم و تمامی وسایل مرتضی از جمله دوربین عکاسی، ماشین حساب، دست نوشته ها، وصیت نامه، کارت های دانش آموزی و دانشجویی و امثال ان را بعد از شهادت در کمدی که می بینید گذاشته و با دیدن آنها افتخاری و لذتی فراوان می برم.
هدف من از جمع آوری این وسایل این است که ضمن نگه داری از یادگاریهای مرتضی نسل های آینده نیز از آن استفاده کنند.
با توجه به اینکه شما ساکن روستا بودید و امکاناتی در آن زمان برای ادامه تحصیل در مدرسه و دانشگاه در خیارج وجود نداشت چه شد که تصمیم به فرستادن فرزندتان به دانشگاه گرفتید؟
اول که لطف خداوند بود چرا که در آن زمان حتی مدرسه ای در روستای ما وجود نداشت. اما چون علاقه داشتم تا فرزندانم با سواد شوند به تهران رفتم وبعد از پیگیریهای بسیار موفق شدم مرتضی را راهی مدرسه کنم.
مرتضی اولین کسی بود که از روستای خیارج برای درس خواندن تلاش کرد و دوران راهنمایی را در قزوین و دوران دبیرستان و دیپلم را در کرج سپری کرد.
چرا برای باسواد شدن فرزندانتان تلاش می کردید؟
چون می دیدم مشکل اصلی کشور ما بی سوادی است. برای همین دوست داشتم فرزندانم با سواد شوند. برای همین فرزندان دیگرم و حتی دخترانم را که در آن زمان کمتر کسی به مدرسه می فرستاد برای کسب عمل به مدرسه فرستادم و دیگران را هم تشویق به این کار کردم.
آیا شهید مرتضی نیز با شما هم عقیده بود؟
فرزند شهیدم هم برای آیندگان خود نظری همچون نظر من داشت چرا که در وصیت نامه خود چنین نشته است: "من از خواهرانم می خواهم که بعد از من خودکار مرا به دست بگیرند و از برادرانم میخواهم که اسلحه مرا به دست بگیرند".
شهید مرتضی در چه سالی وارد دانشگاه شد؟
سال ۶۲ اولین دوره ای بود که کنکور بعد از پاکسازی دانشگاه ها برگزار می شد زمانی که که نتایج کنکور اعلام شد مرتضی مشغول خدمت سربازی در منطقه پیرانشهر کوشکی در استان کردستان بود.
در کدام دانشگاه قبول شدند و چه رشته ای؟
دانشگاه زنجان، دانشکده کشاورزی، رشته مهندسی کشاورزی. خبر قبولی مرتضی را یکی از دوستانش به ما داد و ما از این خبر بسیار خوشحال شدیم.
شهید مرتضی در چه تاریخی به جبهه رفتند و زمان شهادت ایشان کی بود؟
مرتضی سال چهارم دانشگاه که شد بسیج دانشگاه اعلام کرد که نیرو برای اعزام به جبهه نیاز است در حالی که ۳ ماه از درسش باقی مانده بود به جبهه رفت و سرانجام در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵شهید شد.
یکی از خاطراتی که از فرزند شهیدتان دارید برایمان بگوید؟
در زمان سربازی خبر قبولی در دانشگاه به مرتضی رسید و به همه دوستانش قول شیرینی داده بود و تاکید کرده بود که حرف مرد یکی است و حرف من دوتا نمی شود. بعد از رفتن به دانشگاه به کردستان رفت و به همه دوستانش شیرینی داده بود.
*****
مادر شهید مرتضی آقا علیخانی نیز از واگویه های خود با فرزند شهیدش برای "کیوسنا" چنین می گوید:
از فرزند شهیدتان برایمان بگویید؟
شهید مرتضی سال ۶۱ به سربازی رفت. حدود ۶ ماه از سربازی او می گذشت که خبر قبولی در دانشگاه زنجان را به ما و مرتضی خبر دادند.
سال آخر دانشگاه به جبهه اعزام شد. همیشه به من می گفت "مادر جان در حال حاضر رفتن به جبهه واجب است اگر ما نرویم دشمنان انقلاب به خانه های مردم خواهند آمد و آرامش و امنیت را از ما خواهند گرفت". می گفت "اگر تا چهل روز نیامدم نگران نباش راه دور است". می گفتم اشکالی ندارد چهل روز شد و جنازه اش را آوردند.
از خصوصیات مرتضی برای خوانندگان پایگاه خبری دانشجویان قزونی "کیوسنا" بگویید؟
مرتضی خیلی خاص بود. دعا و قرآن زیاد می خواند. زیاد اهل این نبود که با دوستانش همراه باشد و بیشتر با کتاب هایش سرگرم می شد.
در زنجان یک کتابخانه برای دانشجویان در دانشگاه ایجاد کرد و خودش مسئول کتابخانه شد و از این طریق هزینه رفت و آمد به دانشگاه را تامین می کرد.
یک بار ۱۳ روز بود که از دانشگاه آمده بود و می خواست به جبهه برود. در طول این مدت همیشه روزه بود.
یک شب با صدای گریه سوزناکی از خواب بیدار شدم. فکر می کردم مادر بزرگ بچه ها در حال مناجات است اما دیدم مرتضی فرزند عزیزم مشغول مناجات با خداوند است در حالی که قرآن به دست گرفته از خداوند شهادت می خواهد.
آن روز تا غروب به خاطر بیدار شدن من از صدای گریه اش بارها از من معذرت خواهی کرد.
از شهادت مرتضی چگونه اطلاع پیدا کردید؟
من شهات فرزندم را در خواب دیده بودم و به پدرش هم گفته بودم. به من گفته بود "اگر تا چهل روز نیامدم نگران نباش راه دور است". می گفتم اشکالی ندارد چهل روز شد و جنازه اش را آوردند.
من و پدر مرتضی اصلا احساس نمی کنیم که پسرمان شهید شده است. انگار مرتضی همیشه پیش ماست.
آیابعد از شهادت خواب ایشان را در خواب میبینید؟
بله زیاد میدیدم اما این روزها کمتر، آخرین خوابی که دیدم از بینی شهید خون می آمد گفتم شاید تعبیرش مربوط به مزار شهید باشد که در حال تعمیر است و به ما گفتن ۳ ماه تعمیرات طول می کشد.
شما از جبهه رفتن فرزندتان راضی بودید؟
به قبر شهیدم من راضی به شهادت مرتضی بودم و از اینکه فرزندم در راه خدا و اسلام به شهادت رسیده پشیمان نیستم. اگر در زمان کنونی نیز دوباره حنگ شود با اینکه فرزند اولم شهید شده باز هم فرزندان دیگرم را به جبهه می فرستادم.
از سخنان و حرف های خاص و یا وصیت نامه و دست نوشته های شهید مرتضی چیزی در ذهن دارید؟
مرتضی سرنوشت امام را برایم تعریف کرد و گفته بود شخصی به این بزرگی که هدفش زنده نگه داشتن اسلام است باید یاری شود. او می گفت این درس را می شود ادامه داد اما زنده نگه داشتن دین چیزی است که باید حتما مورد توجه قرار گیرد.
می گفت بعد از من خواهرانم خودکار من و برادرانم اسلحه مرا به دست بگیرند و راه انقلاب را ادامه دهند.
به خاطر وصیت شهید فرزندان دیگرم نیز با زحمت و تلاش درس خوانده و وارد دانشگاه شدند و هر کدام در گوشه ای از کشور مشغول خدمت به خلق خدا هستند.
همیشه می گفت هیچ وفت حرف شیطان را گوش نکنید بلکه از کسی اطاعت کنید که در راه اسلام زحمت می کشد. ببینید کسی که برای اسلام زحمت می کشد چه می گوید و چه می خواهد. حرف دیگران و شایعات را باور نکنید.
مرتضی چطور شهید شد؟
زمانی که در سنگر بودند خمپاره ای به قلب ایشان اصابت می کند و بر اثر خونریزی زیاد شهید می شود.
دوستش می رود برای او آب بیاورد وقتی برمی گردد مرتضی می گوید که پیرمردی برای او ۲ لیوان آب آورد و از آن آب خورده است. بعد از این حرف مرتضی شهید می شود.
*****
در بخشی از وصیتنامه شهید که ۱۳ روز قبل از شهادت وی توسط این شهید بزرگوار به روی کاغذ نگاشته شده چنین آمده است:
… و با درود و سلام به خدمت پدر و مادر عزیزم که به من منت نهاده و مرا راهی مراکز علمی نمودند تا من از جهل و گمراهی نجات یابم.
و سپاس بیکران به خداوند، حق تعالی، که به من توفیق عنایت فرمود تا در زیر سایهی الطافش در این راه گام بردارم و از ظلمت و گمراهی نجات یابم و خودم را بشناسم تا خدایم را بیابم و اینک حقاً گواهی میدهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست.
… بار پروردگارا! حقاً تو میدانی که آنچه در ماست و ما را به جبهه کشانیده، نه برای تفریح و تفرج است و نه برای فخر و بلند منشی میباشد، بلکه فقط به جهت میل به قیام و امر به معروف و نهی از منکر است تا موجب نصرت مظلومان و سرکوبی ظالمان گردد.
ای برادران و دوستان و آشنایان!
لحظهای در خود فرو روید و به خود بیندیشید که از کجا آمدهاید و به کجا میروید؟ آیا زندگیتان به سوی حیات ابدی پیش میرود یا به ذلت و خواری؟ و آنگاه راه خود را برگزینید که مرگ ها به زودی فرا میرسد و در انتخاب هیچ درنگ نکنید که الگوهای فراوانی برای شما هست که راه رسیدن به سعادت را برای شما نشان داده است. آنجا که خداوند کریم در سوره عنکبوت آیه ۶۹ ، میفرماید: ” والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا“ کسانی که در راه ما جهاد کنند، ما راههای خود را به آنها نشان میدهیم.
… و ای برادران عزیز دانشجو! فکر نکنید، آمدن به جبهه مانع درس خواندن میشود. چرا که در این جا نیز درسهای فراوانی است که باید برای حیات خود فرا بگیریم و این درسها مافوق درسهای ظاهری است. درسهای حیات است و سعادت و شهادت و ایثار. درسهای غیرت است و مردانگی. اینها همه لازمه زندگانی بشر است و نباید از آنها غافل ماند و بدون اینها هیچ چیز معنا پیدا نخواهد کرد.
تاریخ یازدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵
روحش شاد و یادش پر رهرو انشا الله.
انتهای پیام/۲۰۰۴
دیدگاه ها