به گزارش حوزه فیلم پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، در ایام سوگواری شهادت سیدالشهدا و یاران شهیدش، مراسمی با حضور مادران و دختران خردسالشان در قزوین برگزار شد که در این مراسم واقعه شهادت حضرت رقیه (س) بازخوانی و در نمایشی اجرا شد.
مصادف با سوم محرم الحرام سال 1446، همایش «یاس سه ساله» در امامزاده حسین (ع) قزوین با حضور جمعی از عزاداران برگزار شد.
رقیه (س)، ای دردانه حسین(ع)، ای مظلوم ترین فریاد خسته، ای انیس دلتنگیهای دخترانه، تازیانههای کربلا بر تن تو به یادگار مانده است اما این تازیانهها با شنیدن هر روضه بر قلب ما خودنمایی میکند. ای رقیه (س)، چشمان تارت همچنان منتظر پدر است و ما از این دوری در حال سوختن هستیم. دختران و مادران ما امروز آمدهاند که همچون پروانه دور شمعی چون تو بگردند.
حیاط امامزاده حسین (ع) آماده پذیرایی از دلدادگان حسینی بود و مادران و دختران عاشق، در مکان مورد نظر تجمع کرده بودند؛ دختران هر یک با صورتی سرحال و لبانی آغشته به لبخند مشغول بازی بودند اما کودک سه ساله حسین (ع) که باید کودکی را میآموخت، طعم تلخ اسارت را چشید و در کودکی پیر گشت.
در این مکان، کنار فرزند علی بن موسی الرضا (ع)، دختران کوچکمان شوق و ذوق چادر سر کردن را داشتند، چادر سه سالهای که از جنس محنت و رنج بود. یاسها آماده شدند و چادر بر سر کردند تا نام دردانه کربلا را تجلی کنند؛ مادران نیز با دیدن دختران خود آنان را در آغوش میگرفتند، صد افسوس که رقیه(س) در آن مصیبت و رنج از آغوش پر مهر مادر محروم بود.
مادران و دختران ما امروز آمده بودند تا وجدانهای خفته جهان را بیدار سازند، آمده بودند تا صدای تازیانهها را بر گوش مردمان جهان برسانند، آمده بودند تا اثر سوختگی گیسوان رقیه (س) را با اشک چشمانشان التیام بخشند. چشمهای مادران با دیدن دردانههایشان به نم اشک آغشته بود که با ورود گروه شبیهخوانی مات ماند؛ کودکانی با دستان بسته و با دعوت تازیانه وارد صحنه شدند که در پس آن خانمی قد خميده کودکی را در آغوش گرفته بود تا مبادا اثر سیلی بر بینایی او اثر گذارد.
در رأس کاروان سربازی همراه با نیزهای در دست حرکت میکند که بر نوک نیزه رأس مطهر اباعبدالله الحسین (ع) خودنمایی میکند. چشمها حیران سر بریده است که ناگاه رقیه خاتون خود را در برابر نیزه بر زمین میافکند و این تازه شروع ماجرا است. دخترانی که این صحنه را تماشا میکردند حال متوجه عمق مصیبت میشوند که مردمک چشمان لرزانشان اشک را بر روی گونه ها میغلتاند. کودکان، رقیهای را میدیدند که تنها سه سال داشت و طلب آغوش پدر را میکرد اما آماج تازیانهها به او مجال نفس کشیدن نمیداد.
در آن سوی صحنه رباب (س) گهواره پسرک عطشانش را در آغوش داشت و زمزمه لالاییاش در میان هیاهوی دشمن به گوش میرسید اما ناگاه دشمن به سمت او هجوم برد و تنها یادگار پسرش را از او گرفت، گهواره علی اصغر (ع) در برابر چشمان رباب(س) شکسته شد و اشک از چشمان حضار فرو ریخت.
میان تازیانهها و سیلیهای دختران، نگاهی که به جمعیت میانداختی، اشکهای دخترانی را میدیدی که چندی پیش لبانشان به خنده باز بود اما حال اشکهای چشمان خود را با گوشهای از چادر پاک میکردند. پس از چندی سوز و غربت، چشم انتظاری نازدانه ارباب تمام شد و رقیه خاتون سر پدر را در آغوش گرفت و سپس در خواب، میان بازوان پدر آرام گرفت؛ حال دلها همه هوایی شده و تمنای حرم داشت، حرم خانمی که خارها پاهای برهنهاش را جگر ریش کرد؛ اللهم الرزقنا الحرم.
فیلم: زینب اخلاقیزاده