۱۰/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۳۱ جمعه

صبح قزوین راههای نفوذ دشمن در بیان علی علیه السلام
کد خبر: ۹۷۹۵۳ نویسنده: فرزاد جهان بین تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۶/۲۵ ساعت: ۲۱:۴۵ ↗ لینک کوتاه

یادداشت

راههای نفوذ دشمن در بیان علی علیه السلام

دشمنان تلاش می کنند تا باظاهر فریبی ها چشمها را خیره کنند و عقلها را بربایند و فرد به جای اینکه با تعقل به تمام جوانب مساله بیندیشد، فریب ظاهر را بخورد.دشمنان تلاش می کنند تا باظاهر فریبی ها چشمها را خیره کنند و عقلها را بربایند و فرد به جای اینکه با تعقل به تمام جوانب مساله بیندیشد، فریب ظاهر را بخورد.

راههای نفوذ دشمن در بیان علی علیه السلام
1- بهانه های عامه پسند

یکی از اقدامات اساسی دشمنان در پیش برد اهداف خویش، تمسک به بهانه های عامه پسند است تا از طریق همراه نشان دادن خود با عموم مردم بتوانند اهداف خود را پی بگیرند. علی(ع) در خطبه 194 بعد از این نکته که من از منافقان بر شما می ترسم به بیان ویژگیهای اهل نفاق می پردازند.از جمله مهمترین ویژگیهای منافقان آن است که که خود را حامی و دلسوز مردم نشان می دهند و از این رو «در هر دلى راهى، و بر هر اندوهى اشک ها مى ‏ریزند.اما مساله اینجاست که در آغاز، راه را آسان اما سپس در تنگناها به بن بست مى‏ کشانند».به عبارتی راه حل ها در بسیاری مسائل لزوما آسان نیستند و حل مساله نیازمند سخت کوشی و تحمل رنجهای فراوان است. به عنوان نمونه علی(ع) در خطبه 26 می فرمایند که «انسان ضعیف هیچگاه نمی تواند ظلم را از خود دور کند و حق جز با جدیت به دست نمی آید«اما در مقابل به تعبیر علی(ع)، شیطان که مصداق کامل آن معاویه است(نامه 44) راه دستیابی به اهداف را آسان نشان می دهد و چنین وانمود می کند که اگر موضوع حکمیت پذیرفته شود مسائل حل خواهد شد و در واقع به جای بیان حقیقت،«وصف مى‏ کنند امّا فریب مى ‏دهند»

2- ایجاد شبهه

شبهه چیزی است که شبیه به حق است. علی(ع) می فرماید:

«شبهه را از این رو شبهه نام نهادند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا، نوری که آنان را در تاریکی های شبهه راهنمایی کند، یقین آن ها است، و راهنمای آن ها، مسیر هدایت است، ولی دشمنان خدا، گمراهی شان آنان را به شبهات دعوت می کند.»

ایشان درخطبه 54 می فرمایند که نقطه عزیمت فتنه ها از آنجایی است که هواهای نفسانی مورد متابعت قرار می گیرد و پشت بند آن تئوری سازی و بدعت صورت می گیرد.(انما بدء وقوع الفتن اهوائ تتبع و احکام تبتدع).به بیان ایشان اگر حق و باطل صریحا از هم جدا بودند اشتباهی در تشخیص رخ نمی داد اما مساله آنجایی است که فرد قدری از حق و قدری از باطل را به هم می آمیزد و اینجاست که شیطان، چیرگی می یابد.( فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لیکن یؤخذ من هذا ضغث و من ذاک ضغث فیمزجان فحینئذ یشتبه الحقّ علی اولیائه)ایشان در تعبیر بلندی می فرمایند که «الناس اعداء ماجهلوا».مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند. در چنین شرایطی که حق و باطل درهم می آمیزند افراد بی بصیرت به خاطر فهم اشتباه به عنوان ابزاری در دست دشمنان قرار می گیرند و ناخواسته و با نیت حق مداری به عنوان عاملان عده ای که تعمداً حق و باطل را درهم آمیخته اند، عمل می کنند.

علی علیه السلام در این خصوص به خوارج فرمودند: «ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه؛ شما بدترین مردم هستید. شما تیرهایی هستید در دست شیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانه خود استفاده می کند.» و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند.

علاوه بر خوارج، از دیدگاه علی(ع) طلحه و زبیر نیز با استفاده از جهالت مردم بصره توانستند شورش به پا کنند. امام(ع) دراین باره خطاب به مردم بصره می فرماید:

«سرزمین شما به آب نزدیک است و از آسمان دور، عقل هایتان سبک و افکار شما سفیهانه است، پس هدف خوبی برای تیراندازانید و لقمه چربی برای مفتخواران و صیدی برای صیادان! »

3- فریب افکار عمومی

علی(ع) در خطبه 200 می فرمایند:

وَاللهِ ما معاویة بأدهَی مِنِّی، وَلکِنَّهُ یَغدرُ وَ یَفجرُ. وَ لَولا کرَاهیّة الغَدر لَکُنتُ مِن أدهَی النّاس، وَ لکِن کُلُّ غُدرة فُجرةٍ، وَ کلُّ فُجرةٌ کفَرَة. «وَ لِکلّ غَادِر لِواءٌ یُعرَفُ بِهِ یَومَ القِیامَة

سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حلیه‎گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من از زیرکترین افراد بودم. ولی هر نیرنگی گناه، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است، روز رستاخیر در دست هر حیله‎گری پرچمی است که با آن شناخته می‎شود.

در خطبه 40 با اشاره به مساله مکر و فریب دشمنان می فرمایند:

لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اِتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ اَلْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ اَلْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ اَلْحِیلَةِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اَللَّهُ قَدْ یَرَى اَلْحُوَّلُ اَلْقُلَّبُ وَجْهَ اَلْحِیلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ وَ نَهْیِهِ فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ بَعْدَ اَلْقُدْرَةِ عَلَیْهَا وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لاَ حَرِیجَةَ لَهُ فِی اَلدِّینِ

ما در زمانى زندگى مى‏کنیم که بیشتر مردمش بیوفایى و غدر را گونه ‏اى کیاست مى‏شمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا مى‏خوانند. اینان چه سودى مى‏برند؟ خدایشان نابود کناد، مردم کار افتاده و زیرکى هستند که مى‏دانند در هر کارى چه حیلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سد راه آنهاست. اینان با آنکه راه و رسم حیله‏گرى را مى‏دانند و بر انجام آن توانایند، گرد آن نمى‏گردند. تنها کسانى که از هیچ گناهى پروایشان نیست، همواره منتظر فرصت‏اند تا در کار مردم حیلتى به کار برند.»

ایشان در این خطبه بیان می دارند که اهل حق با اینکه می توانند اما برای پیشبرد کار خود هیچگاه متوسل به خدعه نمی شوند اما کسانی که تقید ندارند مبادرت به مکر و فریب می کنند.

به عنوان نمونه طلحه و زبیر که قصد شورش داشتند و عزم بصره در سرشان بود به دروغ گفتند که برای زیارت به مکه می روند.علی(ع) در این باره در خطبه 4می فرمایند:

مَا زِلْتُ اءَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ اءَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبابُ الدِّینِ وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ

من همواره در انتظار غدر و مکر شما مى بودم و در چهره شما نشانه هاى فریب خوردگان را مى دیدم . شما در پس پرده دین جاى کرده بودید و پرده دین بود که شما را از من مستور مى داشت ؛ ولى صدق نیت من پرده از چهره شما برمیافکند و قیافه واقعى شما را به من می نمود.

4- تبلیغات و جوسازی

یکی دیگر از شگردهای همیشگی اهل باطل، جوسازی و تبلیغات منفی و خالی کردن دل مومنین و مجاهدین است.علی(ع) در اینباره می فرماید:

للحق دوله و للباطل جوله.حق ماندگار هست اما باطل اهل جولان دادن است.

بر این اساس امیرمومنان می فرمودند:

«ای مردم! در طریق هدایت از کمی افراد وحشت نکنید زیرا مردم در اطراف سفره ای اجتماع کرده اند که مدت سیری آن کوتاه و گرسنگی آن طولانی است.»

امام(ع) از تبلیغات دشمنان به رعد و برق تعبیر می کند و تأکید می کند که آنان از طریق ایجاد سرو صدا هم می خواهند به نتیجه برسند اما باید دانست که باطل محکوم به فنا است .«قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذین الامرین الفشل و لسنا نرعد حتی نوقع ولانسیل حتی نمطر”

«بازیگران کارزار جمل، رعد و برق ها به راه انداختند و بالاخره با آن همه هیاهو و خروش، شکست خوردند ولی ما برای تهدید دیگران رعدآسا نمی خروشیم تا شکست دشمن تهدید عملی برای آنان گردد و تا باران سیل آور نبارانیم سیلی به راه نمی اندازیم».

علی(ع) در نامه 44 به زیاد بن ابیه یکی از راههای نفوذ معاویه به عنوان شیطان را "ربایش عقل» می دانند.ایشان در این نامه می نویسند:

«اطلاع یافتم که معاویه براى تو نامه‏ اى نوشته تا عقل تو را بلغزاند، و اراده تو را سست کند. از او بترس که شیطان است، و از پیش رو، و پشت سر، و از راست و چپ به سوى انسان مى ‏آید تا در حال فراموشى، او را تسلیم خود سازد، و شعور و درکش را بر باید. آرى ابو سفیان در زمان عمر بن خطّاب ادّعایى بدون اندیشه و با وسوسه شیطان کرد که نسبى را درست مى‏کند، و نه کسى با آن سزاوار ارث مى ‏شود. ادّعا کننده چونان شترى بیگانه است که در جمع شتران یک گله وارد شده تا از آبشخور آب آنان بنوشد که دیگر شتران او را از خود ندانسته، و از جمع خود دور کنند. یا چونان ظرفى که بر پالان مرکبى آویزان و پیوسته از این سو بدان سو لرزان باشد.»

دشمنان تلاش می کنند تا باظاهر فریبی ها چشمها را خیره کنند و عقلها را بربایند و فرد به جای اینکه با تعقل به تمام جوانب مساله بیندیشد، فریب ظاهر را بخورد.

5- ایجاد اختلاف و تفرقه

علی(ع) در خطبه 122 یکی از راههای تاثیرگذاری و نفوذ شیطان را تبدیل جماعت به تفرقه می دانند.علی(ع) در خطبه 127 تاکید می کنند که به اکثریت التزام داشته باشید و از تفرقه بپرهیزید چرا که کسانی که عموم مردم جدا می شوند نصیب شیطان می گردند همچنانچه گوسفند جداشده از گله نصیب گرگ می گردد.بر این اساس و با توجه به این اهمیت، علی (ع) می فرمایند هرکس مردم را به تفرقه فراخواند اورا بکشید هرچند در زیر عمامه من پنهان شده باشد.

6- استفاده ابزاری از مقدسات

یکی از شیوه های دشمنان استفاده ابزاری از مقدسات بوده است. استفاده معاویه در جنگ صفین از قرآن برای فریب یاران علی(ع) نمونه ای از این شیوه است. حضرت علی(ع) پس از فتنه تحکیم، در نامه ای به معاویه نوشت:

«ثم انک قد دعوتنی الی حکم القرآن و لقد علمت انک لست من اهل القرآن و لاحکمه ترید»

تو مرا به حکم قرآن دعوت کردی در حالی که اهل قرآن نیستی و حکم او را نمی خواهی»

با توجه به آنچه گفته شد لازم هست جامعه به حدی برسد که در مقابل این شیوه های نرم دشمنی، واکسینه شود.به همین منظور برخی ویژگیها می باید در فرهنگ جامعه تقویت و نهادینه شود.در این بخش به دو مورد از مهمترین این ویژگیها اشاره می گردد:

عوامل شخصیتی:

تفحص در بیانات نورانی امیر مومنان علی(ع) نشان می دهد که دارا بودن برخی ویژگیهای شخصیتی و تلاش برای ملکه کردن آنها در وجود آدمی مانع در غلطیدن در اشتباهات و تنگناها می گردد.به عنوان نمونه می توان به روایت بسیار مهم زیر اشاره کرد.علی (ع) در این روایت به چهار ویژگی کلیدی اشاره کرده و می فرمایند: من استطاع أن یمنع نفسه من أربعه اشیاء فهو خلیق بأن لاینزل به مکروهٌ أبداً قیل: وما هنّ یا أمیرالمؤمنین! قال: العجله واللجاجه والعُجب والتّوانی. هرکس بتواند نفس خود را از چها رصفت بازدارد و این امر جزءخلق او گردد، هیچگاه واقعه ناخوشایندی متوجه او نخواهدشد.پرسیده شد که آن چهارصفت کدام است؟فرمودند:

1- عجله: بدون تأنّى و دقت، تصمیم‏ گیرى کردن و یا کارى را انجام دادن و یا حرفی را زدن.

2- لجاجت: اصرار و پافشارى ناحق، در مسأله‏ اى که خلاف آن ثابت است اما فرد نمی خواهد از موضع خود کوتاه بیاید.

3- مغرورشدن و خودشگفتى: انسان، نقص‏ ها و ضعف‏ هاى خود را ندیده و محاسنش را بزرگ بشمرد.

4- کاهلى و سستى: کار امروز را به فردا افکندن و تأخیر انداختن.

یکی از این 4 ویژگی که در راس ویژگیها نیز قرار گرفته است، عجله و عدم تأمل و دقت است. امام(ع) در پاسخ خوارج نهروان فرمود: «اینکه می گویید چرا میان خود و ایشان (اهل شام) در تحکیم مهلت دادی (تا کار به اینجا رسید باید بگویم) مهلت دادم تا جاهل تحقیق کند و عالم استوار باشد و … تا مبادا برای شناختن حق عجله کنند و از گمراهی نخست (که بدون تأمل و تحقیق به مخالفت و جنگ با ما کوشیدند) پیروی کنند»

همین امر سبب می شود که انسان نتواند با نگاه جامع همه اطراف مساله را مورد توجه قرار دهد و لذا با نوعی بخشی نگری در فهم حق دچار اشتباه می گردد.امام (ع) فرمود:

آگاه باشید که میان حق و باطل فاصله ای نیست مگر به قدر چهار انگشت.وقتی معنای این سخن را از امام (ع) پرسیدند، حضرت انگشتهای خود را به هم چسباند و بین گوش و چشمش قرار داد و فرمود باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگویی دیدم.

بر این اساس اکتفا به شنیده ها موجب تشخیص خطا می گردد.دومین ویژگی، لجاحت است.در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‏‌خوانیم: «إِیَّاکَ‏ وَ اللَّجَاجَهَ فَإِنَّ أَوَّلَهَا جَهْلٌ وَ آخِرَهَا نَدَامَه؛از لجاجت‏ بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است.‏"

امیرالمومنین علی علیه السلام در سفارشی به فرزند بزرگوارشان امام مجتبی علیه السلام می‌فرمایند: «إِیَّاکَ‏ أَنْ‏ تَجْمَحَ‏ بِکَ مَطِیَّهُ اللَّجَاج‏؛ «حذر کن از این‌که مرکب لجاجت، سرکشانه تو را به‌سوى مهلکه‌ها برد.»

درسوره انعام آمده است: «پاره‌ای از آن‌ها به (سخنان) تو، گوش فرامی‌دهند ولی بر دل‌های آنان پرده‌ها افکندهایم تا آن را نفهمند و در گوش آن‌ها، سنگینی قرار داده‌ایم و (آن‌ها به قدری لجوجند که) اگر تمام نشانه‌های حق را ببینند، ایمان نمی‌آورند تا آنجا که وقتی به سراغ تو می‌آیند که با تو پرخاشگری کنند، کافران می‌گویند: این‌ها فقط افسانه‌های پیشینیان است».

در این آیه اشاره به وضع روانی بعضی از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقائق کمترین انعطاف از خود نشان نمی‌دهند و در حقیقت تعصب‌های کورکورانه جاهلی و فرورفتن در منافع مادی و پیروی از خوی و هوس‌ها آن چنان بر عقل و هوش آن‌ها چیره شده که گویا در زیر پرده‌ای قرار گرفته است نه حقیقتی را می‌شنوند و نه درک صحیح از مسائل دارند.

این ویژگی شخصیتی باعث می گردد که فرد در مقابل پذیرش حق کرنش نشان ندهد و آرام آرام با نوعی تلقین که از جهت روانشناختی در وی صورت می گیرد گمان می کند که حق همان است که وی باور دارد

بصیرت و عمق بینی

یکی از منابع بینش انسان، عقل می‌باشد. علی(ع) در اهمیت تعقل بیان می‌دارد: عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.

از ویژگی‌های تفکر صحیح توجه به تمام اطراف و جوانب مسائل است. برخی در مواجهه با مسائل نگاه جزءنگرانه دارند و لذا مسأله‌ای را مورد توجه قرار می‌دهند اما از ده‌ها چیز دیگر که توجه به همه‌ی آن‌ها می‌توانست در نتیجه‌ی تحلیل تأثیر بگذارد، غفلت می‌کنند. به عبارتی بینش، نگاه همه‌جانبه، دقیق و عمیق است که از لایه‌های بیرونی می‌گذرد و به درون راه می‌یابد و آن سوی حادثه‌ها را می‌کاود و به فرآیند متناسب می‌رسد.

در ارتباط با تعقل یک نکته‌ی بسیار مهم قابل توجه است: داده‌هایی که بر اساس آن تجزیه و تحلیل صورت می‌گیرد، باید داده‌های معتبری باشند. علی(ع) در تمثیلی زیبا، فاصله‌ی حق و باطل را به اندازه‌ی چشم تا گوش معرفی می‌نمایند. امام صادق(ع) نیز در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی «والینظر الانسان الی طعامه» می‌فرمایند که انسان نیک بنگرد که علمش را از چه کسی می‌گیرد. استناد به داده‌های ظنی و یا ناقص موجب دستیابی به تحلیل‌های ناقص و غلط خواهد شد.

امام علی(ع) با توجه به همین مطلب در خصوص دانایان می‌فرمایند:«این دانایان کسانی هستند که با چشم عقل به هستی می‌نگرند و نگاه‌شان از این جهان محسوس عبور می-کند و به جهان نامحسوس می‌رسد و در نتیجه همراه و همخانه‌ا‌‌ی که این راه به آن منتهی می‌شود را می‌بینند».

در ادامه به یکی از کلمات قصار علی(ع) در نهج البلاغه که خطاب به کمیل بن زیاد فرموده است اشاره می کنم.

«وَ مِنْ کَلاَمٍ لَهُ ع لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ اَلنَّخَعِیِّ قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِی إِلَى اَلْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ اَلصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ اَلنَّاسُ ثَلاَثَهٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ اَلْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ اَلْمَالِ اَلْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ وَ اَلْمَالُ تَنْقُصُهُ اَلنَّفَقَهُ وَ اَلْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى اَلْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ اَلْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَهُ اَلْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ بِهِ یَکْسِبُ اَلْإِنْسَانُ اَلطَّاعَهَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ اَلْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ اَلْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ اَلْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ اَلدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلاً آلَهَ اَلدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ اَلْحَقِّ لاَ بَصِیرَهَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ اَلشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّهِ سَلِسَ اَلْقِیَادِ لِلشَّهْوَهِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ اَلاِدِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ اَلدِّینِ فِی شَیْ‏ءٍ…»

سخنى از آن حضرت (ع) به کمیل بن زیاد نخعى گوید: امیر مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بیرون برد. چون به صحرا رسیدم آه بلندى کشید و فرمود:

اى کمیل، دلها چونان ظرف هایند و بهترین آنها نگهدارنده ‏ترین آنهاست. پس،هر چه مى‏گویم به خاطر بسپار. مردم سه دسته ‏اند، عالمى ربّانى و آموزنده‏اى که درراه راست گام برمى‏دارد و سه دیگر همج الرّعاع. یعنى کسانى که از پى هر آواز مى‏روند و با وزش هر باد به چپ و راست میل مى‏کنند. از فروغ دانش بهره‏ ور نشده ‏اند و به رکن استوارى پناه نجسته ‏اند. اى کمیل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى‏دارد و تو باید مال را نگه دارى. مال به هزینه کردن کاسته مى‏شود و حال آنکه، از علم هر چه انفاق کنى، افزونتر شود و آنچه به مال پرورده شود با زوال مال زوال مى‏یابد.اى کمیل بن زیاد، شناخت فضیلت علم، رکنى از ارکان دین است که باید بدان گردن نهاد. به علم است که آدمى، تا هنگامى که زنده است به اطاعت پروردگارش پردازد و پس از مرگش نام نیک او بر جاى ماند. علم، حاکم است و مال،محکوم.اى کمیل، مرده ‏اند آنان که گنجوران مالند، هر چند، به ظاهر زنده‏ اند، ولى عالمان تا جهان برپاى است برجاىند. اجسادشان از میان مى‏رود، ولى آثارشان در دلها موجود است. بدان که در اینجا [اشاره به سینه خود فرمود] علمى گرد آمده است، اگر براى آن عاملانى بیابم. آرى، یکى را یافتم که نیکو در مى‏یافت ولى امین نبود. زیرا دین را وسیله رسیدن به دنیا ساخته بود و با نعمت خدا بر بندگان خدا برترى مى‏فروخت. و مى‏خواست به حجّت علم، اولیاى خدا را مغلوب سازد.یا کسى است که پیرو حاملان علم است، ولى در شناخت رمز و راز علم بصیرتش نیست، در اولین شبهه که بر او عارض مى‏شود، شک و تردید در دلش شراره مى‏افروزد. نه این و نه آن. یا کسى است که سخت خواستار لذت است و در شهوات،عنان گسیخته و شیفته جمع مال و اندوختن آن. اینان، هیچیک، پاسدار دین نباشند…»

علی(ع) در این روایت یکی از گروههایی که نمی توانند حامل علم علی(ع) باشند را مردمی می دانند که در مقابل صاحبان حق خاضعند اما چون عمیق نیستند و بصیرت ندارند در اولین شبهه که بر او عارض مى‏شود، شک و تردید در دلش شراره مى ‏افروزد.این دسته با همان گروه سوم که حضرت از آنها در ابتدای روایت به “همج رعاع”تعبیر می کند و ویژگی برجسته شان باهر بادی به آن سو حرکت کردن است یک ویژگی مشترک برجسته دارند و آن نداشتن عمق است و دلیل این امر را می توان در این امر جست که :« لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ” از فروغ دانش بهره‏ ور نشده‏ اند و به رکن استوارى پناه نجسته‏ اند.

ایشان در جریان جنگ جمل و در پاسخ به تردید فردی که در میانه جنگ بین امیر مومنان علی(ع) و طرف مقابل به تردید افتاده بود و می پرسید که:

«أیمکن أن یجتمع زبیر و طل حه و عایشه علی باطلٍ؟»

آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟

علی (ع) در پاسخ جمله ای فرمود که به تعبیر دانشمند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است. فرمودند:

إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال،إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله

همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز او بشناس،‌ اهل آن برایت آشکار می گردد.



انتهای متن/

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان