۲۵/ربيع الأول/۱۴۴۶

-

۱۴۰۳/۰۷/۰۷ شنبه

صبح قزوین آغاز زندگی مشترکم با ساعت پدر شهیدم کوک شد
کد خبر: ۳۶۹۴۸۶ تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۷/۷ ساعت: ۱۴:۱ ↗ لینک کوتاه

فرزند شهید حسن اللهیاری:

آغاز زندگی مشترکم با ساعت پدر شهیدم کوک شد

فرزند شهید حسن اللهیاری گفت: نبود پدر برای منی که در زمان شهادتش تنها یکسال داشتم و برای مادرم که دست تنها من و خواهرم را در این سال‌ها بزرگ کرد، خیلی سخت و جانکاه بود، هر چند همواره در بزنگاه‌ها حضور و وجودش را درک و حس کردم و در لحظات حساس زندگی یاری‌ام کرد.

آغاز زندگی مشترکم با ساعت پدر شهیدم کوک شد
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، فرزندان شهدا، نماد بارز ایثار و فداکاری هستند، آن‌ها فرزند پدرانی هستند که برای دفاع از خاک و ناموس کشورشان جان خود را فدا کرده‌اند، فرزندانی که ارزش‌های والایی چون شجاعت، ایثار، وطن‌دوستی و مقاومت را از پدرانشان به ارث بردند.
 
زمانی که بابا حسن 24 ساله در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید، قاسم تنها یکسال داشت و خواهر کوچکترش فاطمه هنوز به دنیا نیامده بود، شور عشق به وطن و حفظ کیان این آب و خاک بابا حسن را به جبهه کشاند در حالی که تنها دوسال از ازدواجش می‌گذشت و یک پسر یکساله داشت و انتظار آمدن دخترش را می‌کشید.
 
شهید حسن اللهیاری متولدهفدهم شهریور ۱۳۴۰، در روستای خورهشت از توابع شهر تاکستان که سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و در سال 1364 به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و اسفند همان سال با سمت فرمانده گروهان در فاو عراق به شهادت رسید و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
 
قاسم اللهیاری، فرزند و یادگار شهید حسن اللهیاری در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و هنر «صبح قزوین» اظهار کرد: زمانی که پدرم به شهادت رسید من تنها یکسالم بود و مادرم هنوز خواهرم را باردار بود، من و خواهرم از کودکی طعم داشتن پدر را نچشیدیم اما حضورش را در جای جای زندگی‌مان حس کردیم.
 
وی ادامه داد: پدرم یکسال بعد از ازدواج با مادرم، در سن 23 سالگی بعد از دریافت پیام امام مبنی بر اینکه جبهه‌ها نباید خالی بماند به صورت داوطلبانه وارد سپاه شد و در سال 1364 در قالب سپاه پاسداران به جبهه حق علیه باطل اعزام شد.


 
فرزند شهید حسن اللهیاری بیان کرد: پدرم ابتدا حفاظت از امام جمعه وقت قزوین، حضرت آیت‌الله باریک‌بین را برعهده داشت و اما با اصرار فراوان برای شرکت در عملیات والفجر وارد عراق شد و در همان اولین اعزام در منطقه فاو در خاک عراق به شهادت رسید.

وی افزود: در این عملیات در حالی که نیروهای رزمنده تا عمق 50 کیلومتری د دشمن پیشروی کرده بودند، توسط دشمن محاصره و شیمیایی شدند و پدر در همین عملیات با سمت فرمانده گروهان در چهارم اسفند سال 64 در منطقه فاو عراق به شهادت رسید.
 
اللهیاری اظهار کرد: پیکر مطهر پدر شهیدم و دیگر شهدا سه ماه در خاک دشمن باقی ماند و طی عملیاتی که ایران دوباره به این منطقه پیشروی کرد، این اجساد مطهر را به خاک کشور بازگرداند، پیکر شهید حسن اللهیاری در زادگاهش در خورهشت تاکستان تدفین شد.
 
وی با بیان خاطره‌ای از پدر شهیدش خاطرنشان کرد: نبود پدر برای منی که در زمان شهادتش تنها یکسال داشتم و برای مادرم که دست تنها من و خواهرم را در این سال‌ها بزرگ کرد، خیلی سخت و جانکاه بود، هر چند همواره در بزنگاه‌ها حضور و وجودش را درک و حس کردم و در لحظات حساس زندگی یاری‌ام کرد.


فرزند شهید حسن اللهیاری ادامه داد: طی این سال‌ها روزهای سختی را گذرانیدم، اوایل کودکی هر وقت من و خواهرم از بابا و دلیل نبودنش سوال می‌کردیم، جواب می‌شنیدیم که پدرتان پیش خداست و ما همیشه در انتظار بودیم که روزی پدر از پیش خدا بازگردد، ما با این جمله و با این انتظار آرام شده و بزرگ شدیم.



ساعتی که سر سفره عقد از بابای شهیدم هدیه گرفتم
 
وی یادآور شد: روز عقدم سر سفره عقد واقعا نبود بابا را احساس می‌کردم و حال روحی خوبی نداشتم، دوست داشتم مانند همه پسرها پدرم سر سفره عقد کنارم بوده و به وجودش تکه می‌کردم، اینها را در دلم با پدر شهیدم در میان گذاشتم و به نزدیکان گفتم که دلتنگ بابا هستم.
 
اللهیاری افزود: بعد از خطبه عقد زمانی که هر یک از نزدیکان هدیه‌ای را به عروس و داماد می‌دادند، اولین هدیه را عموی بزرگم به من داد و آن هدیه نبود چیزی جز ساعت قدیمی پدرم که در زمان اعزام پای اتوبوس حامل رزمندگان به عمویم داده و گفته بود:« این ساعت را از طرف من در شب عروسی پسرم قاسم به او بده، من جبهه بروم دیگر برنمی‌گردم».
 
وی افزود: در چندسالی که از زمان شهادت پدرم تا مراسم عروسی من می‌گذشت، هیچ یک از اعضای خانواده جز عموی بزرگم از این هدیه و یادگاری خبر نداشت.
 
این فرزند شهید خاطرنشان کرد: اینکه دلتنگی و درد و دل من با بابا در شب عروسی با این هدیه و یادگاری از او در یک روز اتفاق افتاد باعث شد حضور پدرم را به خوبی در شب عروسی حس کنم، پدری که از یک سالگی تا به حال تنهایم نگذاشته و همواره پشتیبان من و خواهرم بوده است.
 
اللهیاری در پایان گفت: یکسال بعد از شهادت پدرم، برادرش محسن اللهیاری در اسفند سال 1365 در شلمچه به شهادت رسید و سال بعد هم پسر عمویشان احمد اللهیاری با سمت فرمانده گردان در عملیات نصر ۵ در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد.
 
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر پایگاه خبری تحلیلی «صبح قزوین»، شهید حسن اللهیاری در بخشی از وصینامه خود خطاب به همسرم خود نوشته است، همسر عزیزم! مانند همسران دیگر شهدا، شجاع باش و شهادتم را برای خود افتخاری بزرگ بدان.
 
همسرم! فرزندنمان را زینب گونه تربیت کن و از بچگی با قرآن آشنایشان کن و به آنها بگو که پدرتان به خاطر اسلام و قرآن و حمایت از امام امت به جبهه حق علیه باطل رفت و در راه اسلام شهید شد.
 
انتهای خبر/2001
 
 

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان