شهید محمد درازلو در قسمتی از وصیتنامهاش مینویسد: زندگی دو روز دنیا را رها کنید و آخرت را بگیرید که زندگی جاودانه در آنجاست.
دنیا را رها کنید!
سومین بار است که عازم جبهه شدهام. بار اول به سوسنگرد رفتم، هرچند که نتوانستم کاری بکنم.
سه بار هم به جبهه جنوب آمدهام. جنوب خونین و شاید اگر سعادتی نصیبم گردد و ایمانی قلبی پیدا کنم، آخرین بارم باشد.
امروز بچهها، همگی خوشحال و سراپا شوقند و در پوست خود نمیگنجند.
پدر، مادر، خواهر و برادرانم! مرا ببخشید که نتوانستم فرزند خوبی برایتان باشم و از طرفی مثل همیشه بیخبر به جبهه آمده و پر کشیدم، ولی ناچار بودم و خدا میداند، تقصیری نداشتم.
در واقع مسؤولیت و عشق به مبارزه وادارم کرد که من هم مانند سایرین، خودم را مسلمان بدانم و تسلیم باشم.
من نمیتوانستم در ده، غرق در شعار باشم و نمیتوانستم ببینم که بچهها عاشقانه شب و روز جان ببازند و من در پشت جبهه مدعی باشم.
کار را آنها بکنند و قیافه اش را من بگیرم. و اگر بتوانم آنچه را که در پشت جبهه، شب و روز ادعایش را داشتم در این جا به کرسی بنشانم، میتوانم ادعا کنم که مسلمانم وگرنه شعار دهندهای بیش نبودم و فقط حرف میزدم و اگر کسی حرف بزند و به آن عمل نکند وای بر احوالش.
...و ای ملت مسلمان و ای شاهدان زنده و ای تداوم بخشان انقلاب!
اماممان را همیشه و در همه حال، دریابید و پیامش را به جان بخرید که بیشک، حسین زمانمان است و ما نباید -خدای ناکرده- اهل کوفه و آن دسته از مردمی که شب و روز به خاطر کمبود وسایل مورد نیاز به اسلام و امام بد میگویند، باشیم.
ترا به خدا خجالت نمیکشید از این همه خونهایی که ریخته شده، از برادرانی که در جبههها شب و روز زیر ریزش خمپارهها و گلولهها، جان باخته و میبازند، پس، دست از نق زدنهایتان بردارید.
زندگی دو روز دنیا را رها کنید و آخرت را بگیرید که زندگی جاودانه در آنجاست.
همسر عزیزم! امیدوارم مرا ببخشی. رفتن به جبههها، وظیفه شرعی یک مسلمان است و چون اماممان فرمودند که فردا دیر است، من هم به امر امام، لبیک گفتم و -ان شاءالله- خداوند -تبارک و تعالی- این خدمت ناقابل را از این بندهی حقیر بپذیرد و امیدوارم هر چه زودتر پیروزی اسلام را به چشم ببینم.
من از همسر خود راضی و خشنود هستم، خدا هم از او راضی باشد.
و امیدوارم فرزندانم را چنان تربیت اسلامی کنی که راه پدرشان را ادامه دهند.
انتهای خبر/1404
دیدگاه ها