۱۰/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۳۱ جمعه

صبح قزوین امدادهای الهی در عملیات فتح‌المبین آشکار بود
کد خبر: ۳۶۲۳۴۲ تاریخ انتشار: ۱۴۰۲/۱/۳ ساعت: ۱۳:۵۰ ↗ لینک کوتاه

روایت رزمنده قزوینی از موفق‌ترین عملیات دفاع مقدس؛

امدادهای الهی در عملیات فتح‌المبین آشکار بود

رزمنده دوران دفاع مقدس در قزوین از خاطرات عملیات غرورآفرین و موفق فتح‌المبین می‌گوید.

امدادهای الهی در عملیات فتح‌المبین آشکار بود
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت صبح قزوین؛ عملیات فتح‌المبین در تاریخ دوم فروردین ماه سال 61 در محور شوش، رودخانه کرخه، جاده اهواز – اندیشمک و غرب دزفول به منظور آزادسازی مناطق اشتغال شده‌ای مانند سایت 4 و 5 رادار و ده‌ها روستا و دور کردن شهرهای شوش، اندیمشک، دزفول و جاده اهواز –اندیشمک از تیررس آتش توپخانه عراق به طور مشترک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران و با رمز یا زهرا اجرا شد و در تاریخ 12 فروردین ماه سال 61 با پیروزی قاطع و رسیدن به اهداف خود، پایان یافت.

روایت رزمندگان حاضر در عملیات فتح‌المبین از لحظه لحظه سختی‌ها برای حفظ خاک این مرز و بوم با تکیه بر ایمان و توکل الهی شنیدنی است.

محسن مرادی متولد 1337 یکی از همان ررزمندگانی است که در 23 سالگی به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس حضور یافته و از نزدیک این سختی‌ها را تجربه کرده است.

مرادی در گفتگو با خبرنگار صبح قزوین؛ در روایت نحوه اعزامش به جبهه‌ چنین اظهار می‌کند: از قزوین به پادگان افسریه تهران اعزام و دو شب در آنجا مستقر شدیم و بعد از این مدت، از راه‌آهن تهران توسط قطار به سمت خوزستان و اهواز حرکت کردیم.

عملیات موج مخفی در دل کوه و تیرراس دید عراقی‌ها!

رزمنده قزوینی ادامه می‌دهد: بعد از رسیدن به اهواز از قطار پیاده شده و گفتند « برای عملیات فتح‌المبین برنامه‌ریزی کرده و حتی نیروهای پشتیبانی آن را در نظر گرفتیم؛ به حضور شما نیاز نداریم و به سمت غرب کشور بازگردید»؛ یک الی دو روزی را تا زمان تقسیم‌بندی نیروها در مکانی در نزدیکی اهواز ماندیم.

مرادی تصریح می‌کند: با تقسیم بندی‌های صورت گرفته، گروه توپخانه‌ای سپاه تشکیل شد که در این گروه به اعضا خمپاره 81 اختصاص دادند و انجام عملیات موج مخفی در قلب عراقی‌ها واگذار شد.

وی عنوان می‌کند: عملیات موج مخفی مانند نعل اسب در دل کوه بود زیرا عراقی‌ها از دو طرف دید کامل به نیروهای ایرانی داشتند؛ مقرر شد تا یک هفته و زمان آغاز عملیات و ملحق شدن نیروهای دیگر به ما در آن مستقر شویم، تنها یک دهنه به پشت سنگر از آنجا راه داشت که توسط لودر خاک‌برداری شده بود و در صورت خروج مورد هجمه گلوله‌های عراقی‌ها قرار می‌گرفتیم و برای همین مجبور شدیم بدون تردد به بیرون، همانجا بمانیم.

اینجا برکت از سفره رزمندگان می‌بارد!

رزمنده دوران دفاع مقدس ابراز می‌کند: در زمان یک هفته‌ای که در دل کوه مستقر بودیم، مقداری نان، کنسرو و آب در دسترس داشتیم، زمان بیشتر از پیش‌بینی‌های انجام شده گذشت و با کمبود آذوقه مواجه شدیم؛ نان خشک را با آب خیس و میل می‌کردیم، مجدد آن را از سفره جمع کرده و می‌خوردیم، تا چند روز این روند ادامه داشت و گویا نان برکت دارد؛ یکی از از همسنگریان گفت: آقامحسن شما هر روز نان را جمع می‌کنی و به ما می‌دهی، دوباره همان‌ها را می‌آوری بر سر سفره!

مرادی اضافه می‌کند: آخرین نان پخش وتمام شد؛ برای تهیه آن از پشت سنگر مجبور شدیم یک نفر را به عنوان داوطلب تعیین کنیم؛ این آمادگی را بین نیروهای گردان اعلام کردیم و تنها یک نیروی روحانی به نام گروسی برای همراهی بنده اعلام آمادگی کرد، به محض اینکه راهی شدیم، مورد رصد عراقی‌ها و تیرباران خمپاره 60 بدون صوت عراقی‌ها قرار گرفتیم؛ برای رهایی از این هجمه‌ها از شگرد شمارش 6 استفاده کردیم و از شماره یک تا 6 شمرده و می‌دویم، وقتی به شماره 6 می‌رسیدیم، چند لحظه‌ای خوابیده و همان لحظه خمپاره دقیقا در فاصله نیم متری ما به زمین اصابت می‌کرد و دوباره دوان دوان به جلو پیش می‌رفتیم، این حرکات تا سه کیلومتر دورتر از سنگر ادامه داشت. 

وی می‌گوید: بعد از طی کردن مسیر به شیار آب‌رو رسیده و به صورت خمیده و با سختی عجیبی از لای آن عبور کردیم، پشت کوهی که قرار داشت، تدارکات و و نان لواشی که در مقصد مورد نظر و پشت کوه بود را تهیه و به کمرمان بسته و راه آمده را برگشتیم؛ در مسیر برگشت به دل کوه و رساندن نان به نیروها با همان سختی‌های قبلی همراه شدیم.

رزمنده دوران دفاع مقدس یادآور می‌شود: 15 روزی که در دل کوه مستقر بودیم با سختی‌های بسیاری روبه‌رو شدیم؛ یک روز آب تمام شد و حتی برای وضو هم یک لیوان آب نداشتیم، صبح که برای نماز بیدار شدیم ناگهان دو دایره بزرگ در نقطه‌ای از کوه که توسط لودر خاکبرداری شده و بیرون زده بود را مشاهده کردیم، شیاری را توسط سر نیزه در داخل آن ایجاد کرده و آب به سمت بیرون جاری شد، ناودانی ساخته و یک ظرف 20 لیتری زیر آن گذاشتیم و پر از آب شد، همان به عنوان منبع آب ما شد و از آن استفاده ‌کردیم.

اینجا در سنگرها قدرت ایمان الهی خریدار دارد

مرادی می‌افزاید: زمان استقرار ما در دل کوه برای انجام عملیات موج مخفی 15 روز طول کشید در صورتی که یک هفته پیش‌بینی شده بود؛ در تپه بلیتا (جلوتر از سایت موشکی دشت عباس) مستقر بودیم که با خبر شدیم پیش‌بینی شده نیروها امشب به سمت خاکریز عراقی‌ها حرکت و عملیات شروع خواهد شد؛ نیروهایی که از مقابل ما عبور می‌کردند دیدبان گفت: فعلا شلیک نکنید زیرا نیروهای خودی در حال عبور هستند.

وی اضافه می‌کند: عراقی‌ها دقیقا پشت تپه‌ای که ما در آن مستقر شده بودیم سنگرهای بسیار محکمی داشته و مین‌‌های گسترده‌ای در آن جاسازی کرده بودند؛ نیروهای رزمنده از نهر کوچکی که فاقد مین‌گذاری بود عبور کردند، با وجودی که عراقی‌ها به نیروهای ایرانی اشراف کامل داشتند اما نیروهای ایرانی مورد رصد قرار نگرفته و با عبور آسان از توپخانه عراقی‌ها تا نزدیک سایت موشکی پیش رفتند.

رزمنده قزوینی می‌گوید: پیش‌بینی شده بود برای جلوگیری از هجوم عراقی‌ها به نیروهای ایرانی، توپخانه عراقی‌ها توسط نیروهای ایرانی فلج شود که نیروهای جلوزن از توپخانه عراق رد شدند، طوری که دیدبان به ما اخطار داد به هیچ وجه شلیک نکنید و در صورت شلیک ، گلوله به نیروهای خود اصابت خواهد کرد.

مرادی ادامه می‌دهد: گروهان بعدی به عنوان تکمیل کننده، 100 متر جلوتر از ما بود که با عراقی‌ها در خاکریزهای آنها درگیر شدند؛ خاکریز عراقی‌ها که پر از میدان مین وسیع و کانال عمیق کنده شده به اندازه قد انسان بود توسط ایرانیان تسخیر و متلاشی و موفقیت خوبی برای کشور حاصل شد.

وی ادامه می‌دهد: فردای عملیات، دو خمپاره از خمپاره‌های 60 عراقی‌ها در منطقه سقوط شده را برداشتیم که حمل آن به دلیل سنگینی بسیار سخت بود زیرا سپاه هیچ حرکت توپخانه‌ای نداشت و این اولین حرکت توپخانه‌ای آن بود؛ در مسیر یکی از رزمندگان که تیرخورده بود و خون زیادی از وی خارج می‌شد را مشاهده کردیم که با شنیدن صدای ما با صدایی طلب کمک کرد و با سختی تمام وی را به سنگر منتقل کردیم و توسط آمبولانس به بیمارستان منتقل شد.

رزمنده قزوینی می‌گوید: بعد از مدتی دستور حرکت به سمت شهر قادسیه به ما داده شد، صدام آن شهرک را اصلاح کرده و حتی اثری از کلوخ در آن باقی نمانده و زمینش کاملا هموار شده بود؛ یک شب آنجا ماندیم و روز بعد به همراه رزمنده‌های حاضر به سمت لب مرز ایران و عراق حرکت کردیم.

مرادی در پایان اذعان می‌کند: عراقی‌ها به مرز ایران هجوم می‌آوردند، رزمنده‌های ایرانی هم به راحتی آنها را مورد هجمه قرار می‌دادند، براین اساس عراقی‌ها در عملیات فتح‌المبین تلفات سنگینی را متحمل شدند؛ میزان تلفات کمتر و موفقیت سریع‌ و عالی بود و نیروهای ایرانی در اسرع دشت عباس را در اختیار خود گرفتند.

انتهای پیام/4006

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان