۱۶/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۶ پنجشنبه

صبح قزوین سید علی اندرزگو و ترور حسنعلی منصور
کد خبر: ۳۵۵۵۵ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

به مناسبت سالگرد شهادت سید علی اندرزگو

سید علی اندرزگو و ترور حسنعلی منصور

اندرزگو با اين که بيشتر از ۱۹ سال نداشت وظیفهٔ کند کردن اتومبیل حامل نخست وزیر را بر عهده گرفت و پس از آنکه محمد بخارایی، از اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی، گلوله‌ای به گلوی نخست وزیر شلیک کرد

سید علی اندرزگو و ترور حسنعلی منصور
سید علی اندرزگو در شامگاه هیجدهم رمضان سال ۱۳۱۶ ه.
ش (۱۳۵۷ه.
ق) به دنیا آمد.
پدرش سید اسدالله، شغل بنایی داشت و سپس به خرده فروشی در میدان شوش تهران روی آورد.
وی پس از گذران دوره ابتدائی، به سبب مشکلات مالی خانواده تحصیلش را رها کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول شد.
در همین زمان پس از کار روزانه تا ساعتی از شب به تحصیل دروس فقه و اصول در مسجد هرندی می‌پرداخت.
اندرزگو در نوجوانی با شخصیت نواب صفوی و تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شده بود و تا حد زیادی متاثر از آن بود.
در اوایل سال ۱۳۴۳، در حالی که ۲۷ سال سن داشت، با معرفی مهدی عراقی، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمد علی رفت و دختر او را خواستگاری کرد، اما این وصلت، چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور، فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا، دیری نپایید.
وی مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطت حجت‌الاسلام موسوی، امام جماعت مسجد چیذر و حجت‌الاسلام سید علی اصغر هاشمی، سرپرست حوزه علمیه چیذر و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی، به خواستگاری دختر آقای عزت الله سیل سه پور رفت.
حاصل این ازدواج چهار پسر به نام‌های سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی بود.
در جریان واقعه قیام ۱۵ خرداد از فعالان و از عاملان تظاهرات بود که همان شب با اهدای کتابی از سوی آیت الله خمینی مورد تقدیر واقع شد.
پس از این واقعه، وی دستگیر شد و تحت شکنجه‌های سختی از سوی ساواک قرار گرفت.
اما ساواک نتوانست اطلاعی مفید از وی به دست آورد.
پس از مدتی اندرزگو از زندان آزاد شد و به شاخهٔ نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی پیوست.
پس از پیوستن وی به شاخهٔ نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی، این گروه تصمیم گرفت تا نخست وزیر وقت، حسنعلی منصور را ترور کند.
اندرزگو با اين که بيشتر از 19 سال نداشت وظیفهٔ کند کردن اتومبیل حامل نخست وزیر را بر عهده گرفت و پس از آنکه محمد بخارایی، از اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی، گلوله‌ای به گلوی نخست وزیر شلیک کرد، او نیز گلولهٔ دیگری به او زد و از مهلکه گریخت.
در پی این اقدام، ساواک به جستجوی وی و دیگر عاملان پرداخت.
اما نتوانست اندرزگو را بیابد.
لذا وی را به طور غیابی در دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم کرد.
مدتی پس از محاکمهٔ غیابی اندرزگو، ساواک موفق شد او را ردیابی کند.
اما او از دست ساواک فرار کرده و به عراق گریخت.
او در عراق، هر از چند گاهی به دیدار آیت الله خمینی می‌رفت.
اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت.
بعد از بازگشت به ایران، چون ساواک به دنبال وی بود، او مدام محل سکونت خود را تغییر می‌داد.
او در در این سال‌ها در شهرهای مختلفی از جمله، تهران (محلهٔ چیذر) و قم سکونت کرد.
در این سال‌ها، او به حمایت مالی و تهیه کردن اسلحه برای گروه‌های مخالف هم خط خود می‌پرداخت.
پس از این که ساواک موفق به پیدا کردن محل سکونتش در قم شد، وی به مشهد گریخت و از طریق یکی از دوستانش از طریق زابل و زاهدان به افغانستان گریخت.
پس از مدت کوتاهی، اندرزگو دوباره به مشهد بازگشت و فعالیت‌های خود را از سر گرفت.
پس از بازگشت به ایران، وی مدتی به سوریه و لبنان رفت و دوره‌های نظامی دید.
او در لبنان با نمایندهٔ آیت الله خمینی در سازمان الفتح تماس گرفت و در آنجا، دوره‌های نظامی دید و طرز استفاده از سلاحهای سنگین را فرا گرفت.
او پس از بازگشت به ایران، طی یک برنامه ۶ ماهه، رفت‌وآمدهای‌های محمد رضا پهلوی را به کمکی شخصی در کاخ سلطنتی، زیر نظر داشت.
وی قصد داشت که با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، محمد رضا پهلوی را ترور کند.
اما با کشته شدنش، این تصمیمش نافرجام ماند.
در ۲ شهریور ۱۳۵۷ زمانی که اندرزگو راهی خانه یکی از دوستان‌اش بود، از سوی ماموران ساواک که از قبل آن منطقه را تحت نظر داشتند و پس از سال‏ها تعقيب و گريز، سرانجام با کنترل مکالمات تلفني مناطق وسيعي از تهران، او را شناسايي نمود و دريافت که در 19 ماه مبارک رمضان مهمان يکي از دوستان خواهد بود.
مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
او زمانی که متوجه شد نمی‌تواند از مهلکه بگریزد، سعی کرد تعدادی از اسنادی را که همراه داشت با بلعیدن و آغشته کردن به‌خون از بین ببرد.
مامورها پس از آن‌که مطمئن شدند اندرزگو مواد منفجره همراه خودش ندارد به او نزدیک شدند و او را روی برانکارد گذاشتند اما او با تکانی بدن‌اش را به داخل جوی آب انداخت و جان سپرد.
خانواده وی از کشته شدنش خبر نداشتند تا این که پس از پیروزی انقلاب از طریق روح الله خمینی از این موضوع با خبر شدند.
از وی به عنوان چریک تنهای انقلاب یاد می‌شود و از پرکارترین مبارزان ضد رژیم پهلوی بود.
آرامگاه وی در قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵ بهشت زهرا قرار دارد.
انتهای پیام/8002

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان