۱۸/رمضان/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۰۹ پنجشنبه

صبح قزوین نخستین فرمانده جنگ‌های نامنظم ایران چه کسی است؟
کد خبر: ۳۵۱۰۱۵ تاریخ انتشار: ۱۴۰۰/۴/۱ ساعت: ۱۰:۱۰ ↗ لینک کوتاه

نخستین فرمانده جنگ‌های نامنظم ایران چه کسی است؟

یکی از فرماندهان کشورمان اولین گروه‏‌های پاسداران انقلاب را تشکیل داد.

نخستین فرمانده جنگ‌های نامنظم ایران چه کسی است؟
 

به گزارش سرویس سیاسی صبح قزوین به نقل از باشگاه خبرنگاران؛دیروز ۳۱ خردادماه سالروز شهادت شهید مصطفی چمران بود و در این راستا، می‌خواهیم تا علاوه بر مرور کوتاه بر زندگی این شهید، فعالیت‌های مهم او را بازخوانی کنیم.

شهید چمران

شهید چمران از کوچه‌های تهران تا حضور در دانشگاه برکلی آمریکا

شهید مصطفی چمران روز ۱۰ مهر سال ۱۳۱۱ در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازارآهنگرها، محله سرپولک متولدشد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک فارغ‏ التحصیل شد و یک‏سال به تدریس در دانشکده فنی مشغول شد. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‏ علمی در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه آمریکا –برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما شد.

شهید چمران

از ۱۵ سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت ‏الله طالقانی، در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏ کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران محمد مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏ نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‏ ملی ایران در کشمکش‏‌های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد و سقوط حکومت مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏‌ترین مبارزه‏‌ها و مسئولیت‏‌های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ترین مأموریت‏‌ها را در سخت‏‏‌ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

شهید چمران

کدام شخصیت برای نخستین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را تاسیس کرد؟

در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین ‏بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‏ ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار می‏ رفت که به دلیل این فعالیت‏ ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد. پس از قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و سرکوب مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏ خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ ساز می‏ زند و همه پل‏ها را پشت‏ سر خود خراب می‏‌کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‏فکر، به مصر رفته و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت‏‌ترین دوره‏‌های چریکی و جنگ‏‌های پارتیزانی را فرا می‌گیرد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می ‏شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می‌شود.

شهید چمران

حضور چریک ایرانی در مقابله با رژیم صهیونیستی در لبنان

او به کمک امام موسی‏ صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ ریزی کرد که در میان توطئه‏‌ها و دشمنی‏‌های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏‌کند و با شجاعت بسیار بالا در معرکه‏‌های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‏ رود و در طوفان‏‌های سهمناک سرنوشت،  به استقبال شهادت می‏ تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‏گران روزگار، صهیونیزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمی‏ آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‏‌های بلند کوه ‏های جبل‏ عامل و در مرز‌های فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‏‌ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‏‌های داغ و بر دامنه کوه‏‌های مرزی رژیم صهیونیستی برای ابد ثبت شده است.

شهید چمران

اولین گروه‏‌های پاسداران انقلاب توسط چه کسی تشکیل شد؟

چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از ۲۳ سال هجرت، به ایران باز می‌گردد و همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‏ گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‏ پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‏‌های پاسداران انقلاب در سعدآباد می‏ کند. سپس در شغل معاونت نخست‏ وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‌اندازد تا سریع‌‏تر و قاطعانه‏‌تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‏‌شود.

شهید چمران

وقتی پاوه آزاد شد

در آن شب مخوف پاوه، همه امید‌ها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‏شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل‏ عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی‏ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیرو‌های خونخوار دشمن لحظه به ‏لحظه نزدیک‏تر می‏ شد. باران گلوله می‏ بارید و می ‏رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق شود. ولی شهید چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی‏مانده را نجات دهد و شهر مصیبت‏ زده را از سقوط حتمی برهاند.

آنگاه فرمان انقلابی امام‏ خمینی (ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.

شهید چمران

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ‏ریزی دکتر چمران در اختیار نیرو‌های انقلاب قرار گرفت و عالی‏‌ترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانی‏‌ها به وقوع پیوست و در عرض ۱۵ روز شهر‌ها و راه‏‌ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیرو‌های انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند. شهید چمران بعد از این پیروزی بی‏ نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امام‏ خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.

در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه‏‌های وسیع بنیادی دست زد که پاک‏ سازی ارتش و پیاده کردن برنامه‏‌های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.

شهید چمران

شهید چمران در سنگر دفاع از منافع ملت این بار در پارلمان

شهید مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایش‏‌های خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می‏ گوید: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده‏ اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده ‏اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می‏ بینم که نمی‏ توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.». وی سپس به نمایندگی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت پیداکرد تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.

شهید چمران

وقتی آتش جنگ شعله ور شد

گروهی از رزمندگان داوطلب، دور او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ‏‌های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم‏ کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجرا‌های تلخ و شیرین، پیروزی‏‌ها و شکست‏ ها، شهامت‏‌ها و شهادت‏‌ها و ایثارگری‏‌های آنان بودند، به گوشه‏‌ای از این خدمات که  چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آن‌ها نبود، آگاهی دارند.

ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‏‌های نامنظم یکی از این برنامه‏‌ها بود که به کمک آن، جاده‏‌های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‏‌های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک‏ ماه، آب کارون را به طرف تانک‏‌های دشمن روانه ساخت، به طوری که آن‌ها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‏ نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.

شهید چمران

یکی از کار‌های مهم و اساسی او از همان روز‌های اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیرو‌های داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیرو‌های موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرت‏ها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیرو‌های مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین‏ بار نیرو‌هایی بین دویست تا یک‏ هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت‏ها مقاومت کنند.

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل‏ بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین‏ بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانک‏‌های او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه پیداکنند.

شهید چمران

حضور شهید چمران در سوسنگرد برای آزادسازی آن

چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آیت‏ الله خامنه ‏ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین‏ بار دست به یک حمله خطرناک و حماسه‏‏ آفرین نابرابر بزند و خود نیز نیرو‌های مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوه ‏ای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می‏ شتافت که در محاصره تانک‏‌های دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات پیداکنند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر می‌رفت.

در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیرو‌های کماندوی دشمن از پشت تانک‏‌ها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه‏‌ای به نقطه‏‌ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می ‏رفت. کماندو‌های دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانک‏‌ها به سوی او تیراندازی می‏ کردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آن‌ها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین (ع) و در راه حسین (ع).

شهید چمران

در روز قبل از تاسوعا، به آتش آن‌ها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می‏ داد. در همین اثناء، هم‏رزم باوفایش به شهادت رسید و او یک ‏تنه به نبرد حسین‏ گونه خود ادامه می‏ داد و به سوی دشمن حمله می‏ برد. هرچه تنور جنگ گرم‏‌تر و آتش حمله بیشتر زبانه می‏ کشید، چهره ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین (ع)، گلگون‏‌تر وشوق به شهادتش افزون‏‌تر می‏ شد تا آنکه در حین «رقص چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمی‏ بخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهام‏ بخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است.

با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی می‏ داد.

شهید چمران

خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بی‏ محابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند. شهید چمران با همان کامیونی که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ‏‌های نامنظم و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهیدفلاحی، فرمانده لشگر ۹۲، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله‏ کبر را مطرح کرد.

شهید چمران

وقتی فرمانده جنگ‌های نامنظم ایران به دیدار امام رفت

به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگ‏‌های نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشه‏‌های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیرو‌های خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آن‌ها می‏ نگریست و مرتب طرح‏‌های جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه‏‌های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می ‏داد. کم‏ کم زخم‏‌های پای او التیام می‏ یافت و او دیگر نمی‏ توانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل به پا خاست و بازهم آماده رفتن به جبهه شد.

به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دی‏ ماه ۵۹) که منجر به شکست قسمتی از نیرو‌های ماشد و فاجعه هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر کف را از جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آن‌ها را بر عهده داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بی ‏سابقه و انتحاری زد. او در حالی که از درد جنگ به خود می‏ پیچید و از ناراحتی می‏ خروشید، آماده حمله به نیرو‌های پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپتر‌ها نتوانستند از سد آتش آن‌ها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوایی دشمن هلیکوپتر‌ها را مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.

شهید چمران

فاتح دهلاویه در جبهه‌های جنوب...

بالاخره در اسفند ماه ۵۹ چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه می‏ رفت و همراه با هم‏رزمانش از یکایک جبهه‏‌های نبرد در اهواز دیدن کرد. پس از زخمی شدن، اولین‏ بار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت (ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می‏ داد، او و همه رزمندگان را دعا می‏ کرد و رهنمود‌های لازم را ارائه می‏ داد.

چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه‏‌ها وجود داشت دائماً رنج می‏ برد و تلاش می‏‌کرد که با ارائه پیشنهادات و برنامه‏‌های ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکت‏‌ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‏ برکف ستاد نیز عملی می‏‌کرد. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه‏‌های الله ‏اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیرو‌های عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی‏ ویکم اردیبهشت ماه سال شصت، با یک حمله هماهنگ و برق‏ آسا، ارتفاعات الله‏ اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود.

شهید چمران

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله‏ اکبر گذاشت؛ درحالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می‏ کرد. او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپه‏‌های شحی طیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی که دیگران در هاله‏‌ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می‏ نگریستند. پس از پیروزی ارتفاعات الله‏ اکبر، اصرار داشت نیرو‌های ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان بر کف ستاد جنگ ‏های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی کرد.

فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیرو‌های مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی‏ صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزی‏‌های دیگر به حساب آمد. در رمضان خردادماه سال ۶۰، یعنی یک‌‏ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله‏ اکبر، در جلسه فوق‏ العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت‏ الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک وسکون نیرو‌ها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم ‏انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

شهید چمران

شهید چمران در قربانگاه خود

در سحرگاه سی‏ و یکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‏‌ای از دوستان صمیمی او می‏ گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏ نگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏ وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‏‌ای بزرگ و زلزله‏‌ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین (ع) آماده حرکت به جبهه است.»

همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‏ کردند و با نگاه‏‌های اندوه‏ بار تا آنجا که چشم می‏ دید و گوش می‎‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏ کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‏ کرد.

شهید چمران

شهید چمران، شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏ سابقه‏‌ای نصیحت کرده بود و خدا می‏ داند که در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ ها، شنیدن دروغ و تهمت‏‌ها و دم‏ برنیاوردن‏‌ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خود به قربانگاه می‏ رفت. سال‏‌ها یاران و تربیت‏ شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آن‌ها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏‌های سخت محک می‏ زد و می ‏آزمود، او را هر چه بیشتر می‏ گداخت و روحش را صیقل می‏ داد تا قربانی عالی تری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیز‌هایی می‏ دانم که شما نمی‏ دانید.»

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت ‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏ بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده ‏شان، ایرج رستمی را به آن‌ها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏ برد.»

خداوند ثابت کرد که او را دوست می‏ دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

شهید چمران

وقتی چریک پیر به دیدار معبود و دوستان شهیدش می‌رود

سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده‏ بوسی کرد، به همه سنگر‌ها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏ شد و مطمئناً دشمن هم آن‌ها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏‌های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و شهید چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه ‏ای جانکاه بودند که خمپاره ‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏‌های صدامیان، یکی از نمونه‏‌های کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی (ع) و حسین (ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏‌های علی‏ گونه و یکی از یاران باوفای امام‏ خمینی (ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏‌های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین‏ حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‏‌ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین (ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین (ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکتر چمران نامیده شد، کمک‏‌های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»

انتهای یپام/1404

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان