۱۱/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۱ شنبه

صبح قزوین ۴۰روز بعد از شهادت پدرم به دنیا آمدم/ "بابا" واژه غریب دنیای کودکی‌ام بود/ سخت است که پدرت هم باشد و هم نباشد
کد خبر: ۳۴۸۵۳۱ نویسنده: زینب بابا تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۱۲/۷ ساعت: ۱۱:۱۰ ↗ لینک کوتاه

روایت صبح قزوین از دلتنگی‌های دختر شهیدی که پدرش را ندیده است؛

۴۰روز بعد از شهادت پدرم به دنیا آمدم/ "بابا" واژه غریب دنیای کودکی‌ام بود/ سخت است که پدرت هم باشد و هم نباشد

فرزند شهید قزوینی گفت: حس عجیب و غریبی است که پدرت هم باشد هم نباشد و تنها مرهم دلتنگی‌هایت قاب عکس میخ شده روی دیواری شود که صدایت را به خوبی می‌شنود اما چیزی نمی‌گوید.

۴۰روز بعد از شهادت پدرم به دنیا آمدم/ "بابا" واژه غریب دنیای کودکی‌ام بود/ سخت است که پدرت هم باشد و هم نباشد

به گزارش خبرنگار فرهنگ وهنر صبح قزوین؛ ولادت با سعادت امیرالمومنین(ع) و روز پدر که از راه می‌رسد بهانه‌ای می‌شود تا از مردان زندگیمان که بی‌ادعا و بی‌چشم‌داشت برای خانواده‌شان زحمت می‌کشند، قدردانی کنیم و به آن‌ها یادآور شویم که چقدر وجودشان برایمان باارزش است.

حال عده‌ای هم هستند که در این روز حس غریب و متفاوتی از دیگران دارند چون به هر دلیلی از وجود پدر در کنارشان محروم هستند؛ به طوری که در این روزها گفته می‌شود هوای افرادی که پدر ندارند بیشتر داشته باشیم تا مبادا حسرت نداشتن پدر بر دل‌هایشان سنگینی کند.

فرزندان شهدا از آن دسته افرادی هستند که در کنار حسرت نبود پدر اما به این نوع نبودن پدرشان افتخار می‌کنند چون این پدران عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ هستند و جایگاهی رفیع‌تر و والاتر از شهادت وجود ندارد که آنان توانسته‌اند به آن دست یابند، از طرفی هم همواره موجب افتخار یک ملت هستند.

اما با این حال دلتنگی‌های فرزندان شهدا در روز پدر شنیدنی است تا یادمان نرود که برای این امنیت و آسایشی که داریم، چه دل‌هایی داغدار شده و چه خون‌های پاکی که در این راه نثار نشده است.

شهید قدرت بابا در دوازدهم فروردین ۱۳۴۹، در روستای مندرآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد.

او یک کشاورز بود و در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و سپس صاحب یک دختر شد؛ از سوی بسیج در جبهه حضور یافت که سرانجام در بیست و پنجم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

تا سن هفت سالگی نمی‌دانستم که فرزند شهید هستم

فرزند این شهید به نام زینب بابا 35 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده و حتی نتوانسته برای یک بار پدرش را ببیند و نیز او تنها فرزند خانواده و یادگار شهید قدرت بابا است.

زینب بابا در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین اظهار کرد: یک هفته مانده به چهلمین روز از شهادت پدرم به دنیا آمدم و تا سن هفت سالگی نمی‌دانستم که فرزند شهید هستم چراکه در تمام سال‌های کودکی، پدربزرگم برایم پدری کرد.

وی افزود: پدرم قبل از ازدواجش هم یک دوره در جبهه حضور داشت که بعد از بازگشت از منطقه در بیست و سوم تیر ماه سال 1364 ازدواج کرد و سپس یک سال بعد از ازدواج مجدد عازم جبهه‌ شد.

بابا بیان کرد: در سن هفت سالگی که به مدرسه رفتم و از دانش‌آموزان درباره شغل پدرشان سوال می‌شد، کنجکاو شدم و از مادرم پرسیدم که پدر من کجاست؟ چه شغلی دارد؟  که از آن پس از صحبت‌های مادرم متوجه شدم پدرم شهید شده است.

این فرزند شهید تاکید کرد: مادرم می‌گوید؛ زمانی که پدرم تصمیم می‌گیرد عازم جبهه شود از او درخواست می‌کند باتوجه به اینکه باردار است از تصمیمش منصرف شود که پدرم قبول نمی‌کند و در پاسخ می‌گوید که "جبهه نباید خالی بماند".

وی ادامه داد: پدرم حتی تا حدی برای رفتن به جبهه عجله داشت که قبل از رفتن وصیت‌نامه نمی‌نویسد و زمانی که به اهواز می‌رسد، وصیت‌نامه خود را می‌نویسند و می‌فرستند؛ مادرم هنوز هم بعد از سالیان سال برای تعریف کردن از آخرین وداع با پدرم بغض می‌کند و اشک از چشمانش جاری می‌شود.

حس عجیب و غریبی است که پدرت هم باشد هم نباشد

این فرزند شهید بیان کرد: مادرم می‌گوید زمانی که من را باردار بوده است و پدرم شهید می‌شود تنها دلخوشی‌اش من می‌شوم که تنها یادگار از پدرم هستم؛ نبود پدر واژه غریبی در دنیای کودکی‌ام بود و زمانی که مادرم می‌گفت همواره پدرم با ما است و ما را می‌بیند اما زمانی که نمی‌توانستم وجود پدر را کنار خودم ببینم پر از دلتنگی‌های دخترانه می‌شدم.

بابا اذعان کرد: بعد از هفت سالگی که متوجه شدم پدرم شهید شده و دلتنگی‌هایم بیشتر می‌شد، به پدربزرگم که او را "دادا به معنای بابا" صدا می‌کردم، نگاه می‌کردم و همیشه برایم سوال بود که پدرها چگونه و به چه شکل هستند.

این فرزند شهید، درباره دلتنگی‌های دخترانه یک دختر شهید در نبود پدر گفت: حس عجیب و غریبی است که پدرت هم باشد هم نباشد و تنها مرهم دلتنگی‌هایت قاب عکس میخ شده روی دیواری شود که صدایت را به خوبی می‌شنود اما چیزی نمی‌گوید.

وی ادامه داد: زمانی که دلتنگ پدرم می‌شوم ساعت‌ها با عکس نشسته در قاب سخن می‌گویم؛ گاهی از دلتنگی‌هایم حرف می‌زنم و گاهی گله می‌کنم که چرا هرگز نتوانستم پدرم را در آغوش بگیرم.

بابا ابراز کرد: همیشه در همه مراحل زندگی‌ام وجود پدرم را کنارم حس می‌کنم که همانند تکیه گاهی استوار حمایتم می‌کند تا گره از مشکلاتم باز کند.

فرزندان شهدای مدافع حرم را می‌بینم تمام حس‌های دلتنگی‌ام تکرار می‌شود

این فرزند شهید درباره اینکه آیا تاکنون پدرش گره از کار او باز کرده است، بیان کرد: در یک بازه زمانی که دخترم دچار حال جسمی مساعدی نبود و بسیار روزهای سختی را می‌گذراندم، پدرم به خواب خاله‌ام آمده بود و به او گفته بود که به زینب بگویید نگران نباشد حال فرزندش خوب خواهد شد.

وی ادامه داد: در نوجوانی خواب می‌دیدم که در یک فضای بازی هستم و پدرم را در دوردست‌ها می‌بینم و حس درونی‌ام می‌گفت که باید به سمت او حرکت کنم؛ همیشه برایم سوال بود زمانی که خواب پدرم را ببینم او را خواهم شناخت یا او اصلا می‌داند که من دخترش هستم.

بابا تاکید بیان کرد: زمانی که فرزندان شهدای مدافع حرم را می‌بینم تمام حس‌های دلتنگی‌ام تکرار می‌شود اما گاهی غبطه می‌خورم که حداقل آن‌ها توانسته‌اند پدرشان را ببینند اما دوباره با خود می‌گویم زمانی که بابا نباشد، نیست چه او را دیده باشی یا ندیده باشی.

این فرزند شهید گفت: فرزندان شهدا نسبت به دیگران وظیفه سنگین‌‌تری در ادامه دادن راه شهدا دارند چراکه ما یادگاری از شهدایی هستیم که جان خود در راه حفظ ارزش‌های اسلام فدا کرده‌اند.

وی افزود: امروز فرزندان شهدا باید در جنگ نرم که دشمنان تلاش می‌کنند اهداف شهدا به فراموشی سپرده شود در جهت احیای آرمان‌های امام(ره) و انقلاب، بیدار باشند.

بابا بیان کرد: فرزند شهید بودن یعنی دلتنگ کسی هستی که نیست، می‌گویند هست و زنده است، او را نمی‌بینی اما او تو را می‌بیند و همین حس ذره‌ای مرحم دلت می‌شود؛ افتخار می کنم که فرزند شهید هستم چراکه پدرم از آسمان مرا می‌بیند و در هر لحظه از زندگی‌ام دعای خیر او را حس می‌کنم.

وی در پایان گفت: فرزندان و خانواده‌های شهدا سختی‌های بسیاری را گذارنده‌اند تا آرمان‌های انقلاب حفظ شود و این خانواده‌ها انتظار دارند که مردم آرمان‌های شهدا را فراموش نکنند و با کسب آگاهی و بینش ادامه دهنده راه شهدا باشند.

انتهای پیام/1700

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان