۲۴/ربيع الأول/۱۴۴۶

-

۱۴۰۳/۰۷/۰۶ جمعه

صبح قزوین دقایقی پای بساط کوله‌پشتی خاطرات زائران اربعین/ گرچه دوریم با تو سخن می‌گوییم
کد خبر: ۳۴۵۳۱۷ تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۷/۱۸ ساعت: ۱۴:۴۶ ↗ لینک کوتاه

قرار عاشقی که امسال با دل‌ها پیوند خورد؛

دقایقی پای بساط کوله‌پشتی خاطرات زائران اربعین/ گرچه دوریم با تو سخن می‌گوییم

امسال کار زائران جامانده از مسیر عشق، بازگو کردن خاطرات سال‌های قبل و دردو دل با آقایشان بود که بنا به شرایط موجود از مسیر بندگی جامانده بودند.

دقایقی پای بساط کوله‌پشتی خاطرات زائران اربعین/ گرچه دوریم با تو سخن می‌گوییم
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ جاماندن و دوری از دوری از معشوق حس غریبی است که هر مبتلایش را اگر از پا درنیاورد اما چنان به غمی ناعلاج گرفتارش خواهد کرد که شاید در ظاهر چنین نمایان نباشد اما این جامانده است که آتشی افروخته در دل دارد که جز با رسیدن به معشوق التیام نخواهد یافت حال که چه بسا رسیدن و شعله‌ورتر شدن این عشق هم شیرینی خود را دارد که جز با دیوانگی و مجنونی قابل درک و لمس برای هر کسی نیست.

این حس غریب را امسال قریب به اتفاق همه کسانی که هر ساله قدم در راه عشق می‌گذاشتند با گوشت، پوست و استخوان خود درک کردند؛ آری امسال دست و پای همه عاشقانی که هرساله گام به گام مسیر مشایه را طی می‌کردند تا دستشان را به دست معشوق در کربلا برسانند؛ از این نعمت کوتاه ماند و در فراق یار سوختند! سوختنی که حتی جاماندن و نرسیدنش هم زیبا جلوه نمود که گویی پروانگان به دور شعله عشق سوختند!

هیچکدام ما حتی تصورش را هم نمی‎کردیم که اربعین  1442 نه تنها برای عده‌ای بلکه برای همه دست نیافتنی شود! خیلی از ما آه حسرتمان بلند شد که چرا در گذشته از فرصت‌هایمان به خوبی استفاده نکردیم و برای حضور در این مسیر از دیگری سبقت نگرفتیم و برای این غفلت، بارها خود را ملامت کردیم. اما آنچه امسال نقطه اشتراک همه جاماندگان بود، آه حسرت و فراق از زیارت اربعین اباعبدالله(ع) بود.

با این وجود شاید به ظاهر در کربلا نبودیم و شیرینی سختی‌های پیاده‌روی از حرم امیرالمونین(ع) تا حرم سیدالشهداء را نچشیدیم اما این عطش جامانده از زیارت را با دل‌های متصل به این مسیر نورانی و حضور قلب نسبت به زیارت آل‌الله؛ اندکی سیراب کردیم چه بسا که زیارت واقعی حتما نیاز به حضور فیزیکی نیست و ائمه معصومین(ع) به قدری کریم و مهربان هستند که زیارت قلبی از هزاران کیلومتر فاصله را هم می‌پذیرند.

هر سال میلیون‌ها زائر در مسیر اربعین حضور می‌یابند که هر کدامشان داستانی جدا برای خود دارند که اگر با هر یک از آن‌ها هم کلام شویم، قصه‌ای عجیب را از اینکه چطور زائر این مسیر شدند را برایمان بازگو می‌کنند؛ آنجاست که پی می‌بریم تا خودشان دعوتمان نکنند، هیچگاه قدم در این راه نخواهیم گذاشت!

امسال کار زائران جامانده از مسیر عشق، بازگو کردن خاطرات سال‌های قبل و دردو دل با آقایشان بود که بنا به شرایط موجود از مسیر بندگی جامانده بودند؛

نفیسه مهرداد که تاکنون دو بار سفر زیارت اربعین را تجربه کرده است درباره حس و حال امسالش می‌گوید: حس و حالی برایمان نمانده جز حسرت، جز آه برای روزهایی که قدرش را ندانستیم؛ نمی‌دانم تاوان چه گناهی را پس می‌دهیم که این طور پس زده شدیم، این روزها به این فکر می‌کنم که چی شد آقا دیگه راهمان نداد؟ شاید مغرور شده بودیم.

وی ادامه می‌دهد: همه ما این وقت سال در صفحاتمون پستی به اشتراک می‌گذاشتیم که “منم راهی شدم”. نمی‌دانم شاید دل خیلی‌ها را با این پست‌ها شکستیم که شِکوه بردند پیش ارباب که “آقا ببین فلانی هم اومد من فقط اضافی بودم”؛ امسال حال دل کسانی که شرایط سفر اربعین برایشان مهیا نبود را درک می‌کنم.

این بانوی قزوینی با بیان اینکه دو بار در سال‌های ۹۵ و ۹۷ به پیاده روی اربعین و زیارت کربلا رفته است، می‌گوید: سال ۹۶ برایم یک حال دیگری داشت چون اصلا امکان حضور برایمان مهیا نبود چون عمل جراحی داشتم که نشد با همسرم همراه شوم اما سال ۹۷ دلم می‌خواست هر طور که شده اربعین بروم کربلا اما چون یک بدهی بزرگ داشتیم، همسرم ترجیح می‌داد که تمام خرج و مخارجمان را متمرکز کنیم روی پرداخت این بدهی و با اینکه همه دوستانش راهی شده بودند و دلش پر می‌کشید اما اقدامی نمی‌کرد.

این خبرنگار قزوینی می‌افزاید: ستاد اربعین چند نفر از خبرنگارها را انتخاب می‌کرد برای سفر اربعین؛چندین بار پیگری کردم که جزو خبرنگاران باشم اما هیچ چیز مشحص نبود و قول قطعی داده نشد. دهه اول صفر بود و من در مجلس روضه‌ای حضور داشتم و دلتنگ حرم؛ آن روز کلی گریه کردم و با امام زمان حرف زدم که “ببین جدت امسالم دعوتم نکرد..” که یکدفعه تلفنم زنگ زد و بنا بر قسمت من هم جزو خبرنگاران برای عکاسی انتخاب شدم که در سفر اربعین حضور داشته باشم.

وی ابراز می‌کند: به منزل رفتم و به همسرم گفتم که “من راهی شدم”؛ اشک در چشم‌هایش حلقه زد و گفت؛ “تا ببینیم چه میشه، خوش به حالت”. آن شب تا صبح بیدار بودم و گریه می‌کردم و ذوق زده بودم و خوابم  نمی‌برد؛ از طرفی هم به خاطر همسرم ناراحت بودم که باید تنها می‌ماند اما همسرم گفت: “خدا بزرگه تو برو. تو دعوت شدی من نمی‌تونم بیام فعلا شرایط مالی مهیا نیست”.

مهرداد ادامه می‌دهد: فردای آن روز وقتی سر کار می‌رفتم، یکدفعه به ذهنم خطور کرد که حالا برای همسرم ویزا بگیرم، شاید قسمت باشد و او هم راهی شود، بدون اینکه به خودش بگویم، برایش درخواست ویزا دادم. شب به همسرم گفتم، با دوستانت تماس بگیر و ببین نیرو برای موکب‌هایشان نمی‌خواهند؟ اما همسرم گفت؛”هرکسی را که می‌خواستند تا الان انتخاب کردند و بیشتر موکب‌ها هم رفتند؛ این قدر نگران من نباش و برو”.

این خبرنگار قزوینی خاطرنشان می‌شود: یکدفعه به یاد مرحوم آقای خورشیدی مسئول ستاد اربعین افتادم و به همسرم که با ایشان رابطه صمیمی داشت، گفتم “زنگ بزن سعید آقا ببین نیرو نمی‌خواد؟” که گفت؛ “من نمی‌تونم زنگ بزنم، شاید جا نداشته باشند و دررو دروایستی گیر کنند؛  تازه من تا الان باید درخواست ویزام می‌دادم”.

وی ادامه می‌دهد: صبح روز بعد دوباره به فکر رفتم که چه کنم چه نکنم؛ تصمیم گرفتم خودم به آقای خورشیدی زنگ بزنم؛ هیچ وقت چنین کاری را نکرده بودم اما نمی‌دانم چی شد که زنگ زدم. با خجالت تمام گفتم “سلام سعیدآقا؛ من امسال قراره با شما بیام کربلا اما خوب حسین آقا رو چی کنم”. خندید و گفت: “چی کار باید بکنی؟” گفتم: “شما تو ماشین‌تون جا ندارید؟ حسین هم همراه ما بیاد، هرچی هزینه‌اش باشه من خودم می‌دم”. آقای خورشیدی گفت؛ “چرا که جا نداریم، تازه حسین که خودش یک پا خادمه، من از خدام هست که همراه ما بیاد”.داشتم بال درمی‌آوردم‌. گوشی را که قطع کردم، زنگ زدم به همسرم و با گریه گفتم “دیدی تو هم دعوت شدی!”.

مهرداد می‌افزاید: هسرم گفت: “ویزا ندارم”، گفتم “برات درخواست دادم”، گفت “پول؟”، خندیدم و گفتم “هدیه روز تولدت، روز مرد و سالگرد ازدواجمون رو یک کاسه می‌کنم و می‌دم برای اومدنت”. همسرم خیلی خوشحال شد و بالاخره با هم راهی شدیم. حسین آقا هم مامور شده بود علاوه بر آشپزی در موکب نجف، تیم خبرنگاران خانم را تا کربلا در مسیر اربعین همراهی کند. “تا یار که را خواهد، میلش به که باشد”.

وی صحبت‌هایش را با دردودلی با امام حسین(ع) اینگونه به پایان رساند؛

“آقای مهربانم…

ما از کرمت شکایت داریم..

مگر نه اینکه در دعای افتتاح می خوانیم که:

خدایا، بخششت از گناهم و گذشتت از خطایم و چشم‌پوشی‌ات از تجاوزم و پرده‌افکنی‌ات بر کردار زشتم و بردباری‌ات از فراوانی جرمم از آنچه از خطا و گناه عمدی‌ام بود، مرا به طمع انداخت که از درگاهت چیزی را که شایسته آن از سوی تو نیستم درخواست کنم، آنچه از رحمتت نصیبم کردی و از قدرتت نشانم دادی و از اجابتت به من شناساندی، پس بر آن شدم که با اطمینان بخوانمت و با انس و میل بدون ترس و هراس از تو درخواست می‌کنم و در آنچه به خاطر آن قصد پیشگاه تو کردم از تو ناز جویم…

ما به پیشگاه تو شکوه داریم حسین جان… ما ایرانی ها براتون زیادی بودیم آقا که راه مون ندادی…

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود

ما را کرامت تو گنه کار کرده است”

محسن رحیمی یکی دیگر از زائران جامانده از زیارت اربعین امسال است که درباره حال و هوای این روزهایش می‌گوید: واقعا باور پذیر نیست، حسی دارم شبیه به این که هنوز موعد پیاده‌روی نرسیده و چند روز بعد می‌خواهد شروع شود و عازم شویم. یعنی باور نمی‌کنیم که امسال محروم شدیم!

وی می‌افزاید: اولین سفر اربعین سال ۹۳ بود، دو نفر همکار بودیم، قرار شد به دستور رئیس اداره یک نفر برود و یک نفر بماند. چند روزی از رفتن همکارمان گذشت، مدام از تلویزیون تصاویر پیاده‌روی را می‌دیدم و هوایی می‌شدم و حسرت می‌خوردم که جا مانده‌ام. بالاخره هر طور بود بدون هیچ‌گونه ساک و کوله‌پشتی با چند نفر از دوستان، خودمان را رساندیم کربلا و بعد رفتیم نجف! این یکی از خاطرات شیرین بود که روزهای آخر پیاده‌روی یکدفعه‌ حضرت ما را طلبیدند و راهی شدیم.

رحیمی ابراز می‌کند: از حضرت می‌‌خواهم که دست ما را رها نکنند و مبادا این بلایای طبیعی، بیماری‌ها و گرفتاری‌های امروز بشر خدایی ناکرده ما را از مسیر حسین(ع) و از مسیر ظهور دور کند و لااقل به اندازه سیاهی لشکر بتوانیم موثر باشیم و رویِ ما حساب باز کنند.

زهرا حسینی که سال 98 شیرینی سفر عشق را چشیده است، می‌گوید: چندسال بود با دیدن تصاویر اربعین دلم پر می‌کشید ولی بنا به شرایطی امکان حضور نداشتم. اغلب پدرم با اردو یا مسافرت‌هایی که قرار بود تنهایی بروم، مخالفت می‌کرد، به یاد ندارم جایی خواسته باشم بروم ‌که اولش پدرم مخالفت نکرده باشد اما این بار فرق داشت؛ با شروع شدن محرم دغدغه‌ام شده بود که باید حتما امسال به سفر اربعیت بروم و حتی از شش ماه قبل کتانی با نیت پیاده روی اربعین گرفته بودم.

وی ادامه می‌دهد: در محل کارم هر سال همکارانمان را راهی می‌کردیم، سال ۹۸ از چهار نفر، سه نفر می‌خواستیم کربلا برویم. یکی از ما بار سوم و من و همکار دیگرم بار اولمان بود؛ به خاطر استقبال گفتند که ۵۰ درصد نیروها باید بمانند. حالا چه کسی باید می‌ماند و چه کی باید می‌رفت؟! من هم مثل دو نفر دیگر دلم پر می‌کشید. یک نفر دیده عاشق شده و دو نفر هم ندیده عاشق این راه شده بودیم.

حسینی ابراز می‌کند: یکی از همکاران به خاطر خواهر پا به ماه و یکی هم ازخودگذشتگی کرد و در نهایت از بخش ما قرار شد من زائر شوم اما اول اجازه پدر شرط بود. با پدرم مطرح کردم و در کمال ناباوری با وجود اینکه خودش تا آن زمان زائر حضرت نشده بود؛ گفت ” وقتی آقا می‌طلبد من چه‌کاره باشم که نه بیاورم”؛ خیالم راحت شد و برای پاسپورت اقدام کردم اما ظاهرا کمی دیر اقدام کرده بودم‌ و متقاضی‌ها زیاد بود، بعد از کارهای اداری مداوم چشم به راه زنگ پستچی بودم که ببینم چه زمانی می‌توانم راهی شوم که در ثانیه‌های آخر گذرنامه موقتم صادر شد و در یک کاروان ثبت نام کردم‌؛ برایم مثل خواب بود.

وی یادآور می‌شود: سال گذشته برای زیارت حرم آقا امام حسین(ع) رفتیم ولی حرم قمر بنی هاشم بسته شده بود. بار دوم هم قسمت نشد زیارت بریم و حسرت زیارت در دلم ماند؛ امسال می‌خواستم پدر و مادرم را با خودم ببرم و زیارت هم کنم که قسمت نشد.

کشاورز جوان 25ساله‌ای است که می‌گوید: سال 97 سفر اربعین قسمتم شد وسال قبل بنا به دلایلی نتوانستیم به این سفر برویم و تصمیم گرفتیم که امسال برویم اما به خاطر شرایط موجود نشد اما اکنون فکر می‌کنم که باید از فرصت‌هایمان به خوبی استفاده کنیم و از هر فرصتی برای حرکت در راه امام حسین(ع) استفاده کنیم چراکه وگرنه ممکن است که فرصت‌ها را از ما بگیرند و این همان اتفاقی بود که از سال گذشته تا کنون برای ما افتاد.

وی افزود: من اصلا فکر نمی‌کردم که اربعین قستم شود و تا یک هفته قبل هم مشخص نبود برویم اما این یقین را داشتم که اگر امام حسین(ع) دعوتم کند قطعا قسمتم می‌شود. یعنی می‌دانستم که دل‌ها دست ایشان است و دعوت هم دست ایشان است و اگر ایشان بخواهند هیچ چیز نمی‌تواند مانع شود؛ دنبال پاسپورت و مدارک و ثبت نام رفتم و تا روز قبل از حرکت باز هم به کسی نگفته بودم تا اینکه از کاروان تماس گرفتند و من زمانی باور کردم که اسمم را در لیست اتوبوس دیدم.

این حوان قزوینی می‌گوید: در سفر اول انسان فقط در شوک است و کم کم باورت می‌شود که کربلایی می‌شوی و امام حسین(ع) تو را خواسته است و ممکن است باز هم بطلبد و تازه آماده می‌شوی که فضای کربلا را درک کنی.

الهه شعبانی یکی دیگر از زائران اربعینی است که چندین سال این سفر را تجربه کرده است و می‌گوید: قطعا مثل همه جامانده‌های اربعین و زیارت امام حسین(ع) ناراحت و غمگین هستم اما دل‌هایمان کربلا و درراه پیاده روی در کنار سایر زائرین است؛عکس های سال‌های گذشته را نگاه می‌کنم و برایم تجدید خاطره می‌شود و اینکه اکنون قرار بود در کربلا باشیم اما سلب توفیق شدیم یا اینکه یک جور امتحان است که حالا که کربلا نیستم چه کاری می‌توانیم برای آقا انجام دهیم.

وی می‌افزاید: تمام لحظات این سفر خاطره است؛ از ویزا گرفتن شروع می‌شود تا زمانی که به کربلا برسی و برگردی این طرف مرز و به خانه برسی، همه‌اش خاطره است.

شعبانی بیان می‌کند: یک بار اتفاق عجیبی برای یکی از همسفرهایمان افتاد؛ خانمی بود که یک تسبیحی داشت که سال‌ها پیش از مشهد خریده بود و در همه مکان‌های مقدس برده بود و متبرک بود و با آم مانوس بود اما یکدفعه تسبیحش را گم کرد و دیگر پیدا نشد؛ در مسیر که داشتیم می‌رفتیم روی یک صندلی نشستیم تا بقیه دوستانمان برسند که یکدفعه یک دختر 12-13ساله عراقی درب خانه‌شان را باز کرد و یک تسبیح تربت را در دست این خانم همسفر ما گذاشت که تسبیحش را گم کرده بود! و بعد رفت به خانه رفت و درب  را بست؛ برایم خیلی جالب بود که چرا بین ما چندتاخانم که کنار دوستم شانه به شانه نشسته بودیم، تسبیح را فقط به او داد؟!

وی در پایان دردودلی را با امام حسین(ع) بیان می‌کند و می‌گوید: “آقاجان حکمت این که چرا محروم شدیم قطعا بعدها معلوم می‌شود، این را می‌دانم و مطمئنم که شما بد ما را نمی‌خواهید. شما برای ما قیام کردید، خون دادید، اهل بیت(ع) و خانواده را فدا کردید، ما هر چقدر بد هم باشیم آقا بیخ ریش خودتان هستیم!”.”آقا جان خیلی ممنونتم که تا الان هم لایق دونستید و چندبار من روسیاه را دعوت کردید، به قول مداحی، همین حسین حسین گفتن هم از سر ما زیاده و خدا اجازش را به هرکسی نمی‌دهد”.

انتهای پیام/ 1300

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان