رزمندۀ دوران دفاع مقدس میگوید: در عملیات بدر در جبهه ناخودآگاه به سمت خط دشمن در حرکت بودم، جلوتر که پیش رفتم و در نزدیکی خط مقدم عراقیها، چند نفر از عراقیها با دیدن لباس رزم و سبز سپاه، دستان خود را بالا گرفته و تکرار کردند: دخیل یا خمینی؛ دخیل.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین، دوران هشت سال دفاع مقدس و جنگ ناجوانمردانۀ رژیم بعثی عراق علیه ایران نشان داد که تنها قدرت ایمان و الگوگیری از فرهنگ ناب عاشورایی میتواند در برابر هجمههای سنگین دشمنان مقابله کند و پوزۀ دشمن را به خاک بمالد.
هرچند جنگ تحمیلی با سختیهای بسیاری برای رزمندگان همراه بود اما مکتب حسینی و رهنمودهای امام خمینی(ره)، توشهای شد تا برای جنگ و رویارویی با دشمن، از هم پیشی بگیرند.
رزمندگانی که جانانه در جبههها جنگیدند، امروز گویا تنها یادگارشان از دفاع مقدس، یک ویلچر برای نشستن، عصایی برای حرکت کردن و شاید هم یک دستگاه تنفس مصنوعی برای لحظهای حیات بیشتر باشد.
محمدصالحی، جانباز شیمیایی ۷۰درصد یکی از همان رزمندگانی است که برای دفاع از دین و حفظ این مرز و بوم در سال ۶۱ به جبهه اعزام شد و بعد از حضورش در جبهه، در سال ۶۴ به درجۀ جانبازی نائل آمد.
وی در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین اظهار میکند: زمانی که برای اولین بار به همراه چند نفر از دوستان دیگر به جبهه اعزام شدیم، در پادگان ۲۱ حمزه یک دورۀ آموزشی فشردۀ ۴۰ الی ۴۵ روزه را گذراندیم و با گذشت زمان، در پادگان امام حسن(ع) به فرماندهی شهید باقری حضور داشته و به منطقۀ غرب اعزام شدیم.
جانباز دوران دفاع مقدس میگوید: مدتی در سردشت مستقر شدیم؛ زمان عملیات و هنگام حرکت به سمت منطقه عراقیها، هواپیماهای دشمن به طور پیوسته بالای سر ما در حرکت بودند، لذا ما برای در امان ماندن حملۀ آنها ترجیح میدادیم شبانه حرکت کنیم.
شرایط جنگ به قدری سخت بود که از ابتدائیترین امکانات محروم بودیم
صالحی یادآور میشود: با تقسیم بندیهای صورت گرفته، تعدادی از نیروها در حفاظت سپاه و تعدادی هم (تقریبا ۱۱ نفر) در آخرین نقطۀ خط مرزی مستقر شدیم و شرایط سختی برایمان حاکم بود به گونهای که مواد خوراکی و آب آشامیدنی به آسانی در دسترس نبود.
وی اضافه میکند: باتوجه به اینکه در عملیاتهای مختلفی از جمله عملیات فاو، بدر، غرب و خط مقدم طلائیه و پاسگاه زید و کردستان حضور داشتم، خاطرات بسیاری را در کنار همرزمان از جمله شهید اللهیاری، شهید مصطفی سیدجوادی و شهید نصیری تجربه کردم.
جانباز دوران دفاع مقدس با اشاره به شیرینترین خاطرهاش از دوران حضورش در جبهه میگوید: در عملیات بدر، مدتی در خانه یا سد دزفول، به فرماندهی سردار ابوالحسن کبیری دورۀ آبی خاکی را گذراندیم؛ بعد از اتمام آموزش، نیروها تقسیم و ما نیز به فرماندهی شهید مصطفی سیدجوادی برای عملیات آماده شدیم.
وی تصریح میکند: شب عملیات بدر از سمت منطقه انرژی اتمی به سمت جزیرۀ مجنون با اتوبوس حرکت کردیم؛ تمام نیروهای مسلح از ارتش و سپاه و هوانیروز در این عملیات شرکت داشتند.
صالحی اذعان میکند: قبل از آغاز عملیات بدر، به جزیرۀ مجنون که رسیدیم، تقریبا در نزدیکی جزیره و قبل آن، هواپیماهای هوانیروز مستقر شده؛ هواپیمای عراقیها هم در آنجا جولان میداد با انداختن بمب به سمت همرزمان، چند نفر از آنها از جمله شهید قوامی به شهادت رسید.
جانباز دوران دفاع مقدس یادآور میشود: شبانه به سمت جزیره حرکت کرده و تا ساعت ۱۰ آماده حمله بودیم که توپخانههای ایران هواپیمای عراقیها را زیرآتش قرار دادند، به عبارتی عملیات در ساعت ۱۰ شب سال ۶۳ آغاز شد.
همرزمانم جلوی چشمانم شهید شدند
وی مطرح میکند: باتوجه به اینکه عملیات بدر یک عملیات آبی_ خاکی بود و برای رسیدن به عراق باید از جزیرۀ مجنون عبور میکردیم، با آغاز عملیات، غواصان ما خط محاصره را شکستند و بعد از اتمام جزیره به خشکی و نزدیکی عراقیها رسیدیم.
صالحی بیان میکند: سپیده دم بر قایق سوار شدیم و به سمت سنگرهایی که غواصان تصرف کرده بودند؛ حرکت کردیم و همرزمان جلوتر از ما، توانسته بودند تقریبا ۴۰۰ الی ۵۰۰ نفر از عراقیها را اسیر کنند.
وی عنوان میکند: همچنان که به سمت خط دشمن و جلوتر پیش میرفتیم، با یک خاکریز مواجه شده و پشت آن مستقر شدیم؛ شب که فرارسید، دستور داده شد که برای نابودی پایگاه عراقیها باید اقدام کنیم.
جانباز دوران دفاع مقدس ادامه میدهد: در یکی از شبها، عراقیها را دور زده و در پشت سنگر آنها مستقر شده و به یکباره به داخل سنگرهای آنها حمله کردیم؛ باوجودی که ما در برابر تانک عراقیها، تنها یک اسلحۀ کلاشینکف داشتیم، خوشبختانه با لطف و عنایت خداوند، عراقیها از نیروهای ما وحشت کرده و فرار کردند و بعد از تصرف سنگر عراقیها، دوباره به سنگر خود برگشتیم.
عدو شود سبب خیر!
وی ادامه میدهد: صبح فردا در سنگری که در پشت خاکریز منطقه که از جزیرۀ مجنون میآمد و به دجله و فرات وصل میشد در حال استراحت بودیم که به ما اعلام شد احتمال دارد عراقیها پاتک بزنند.
صالحی اضافه میکند: آن زمان تقریبا بیست سال بیشتر سن نداشتم؛ هواپیماها بالای سر ما بود و رنگ آسمان به علت بمباران شیمیایی عراقیها تغییر کرده بود؛ اولین بارم بود شیمیایی میدیدم و ناخودآگاه ماسک بر صورتم زدم و دوان دوان به سمت خط دشمن حرکت کردم و به خط مقدم عراقیها در رودخانۀ دجله و فرات رسیدم.
وی اضافه میکند: وقتی به خط عراقیها رسیدم، دیدم یکی از عراقیها دستان خود را بالاگرفته و با دست علامت میدهد و به زمین و نیزار اشاره میکند. تنها بودم و تقریبا ۷۰۰ متر از سنگر همرزمان فاصله داشتم، جلوتر که رفتم دیدم، عراقیها با دیدن لباس رزم و سپاهی که بر تن داشتم، بلند شده و خود را تسلیم کردند و تکرار میکردند: «دخیل یا خمینی؛ دخیل».
این جانباز دوران دفاع مقدس عنوان میکند: قصد و نیتی از حرکت به سمت خط دشمن نداشتم اما همانگونه که به سمت خط حرکت میکردم، با اسیران عراقی روبهرو شدم؛ چنین رویدادی مصداق «عدو شود، سبب خیر» برایم بود؛ این اسراء را به رزمندگان اسلام تحویل دادم.
وی ضمن اشاره به تلخترین خاطره خود عنوان میکند: در همان عملیات بدر که به سمت خط دشمن حرکت میکردیم، تقریبا حدود سه و نیم بعدازظهر بود که عراقیها با بولدوزر خاکریز زده و در منطقهای مستقر شده بودند. تانکها و نفرهای عراقیها به سمت شرق دجله و محلی که نیروهای رزمنده ما آن را گرفته بودند، حرکت میکرد و در همان روز پاتک سنگینی از سوی عراقیها به رزمندگان وارد شد.
صالحی ادامه میدهد: تقریبا ۶۰۰ تانک عراقی به نیروهای گردان از جمله گردان قزوین پاتک میزد و عراقیها نقطه به نقطه نیروها را گلوله باران میکردند و شدت حمله به اندازهای بود که تانکها و پشت سر آنها، نفرهای عراقی حرکت میکرد.
وی در پایان میگوید: دو سه نفر از همرزمان از خاکریز گذشته و در پشت خاکریز ما مستقر شدند؛ عراقیها هم چندین بار به خاکریز ما حمله کردند اما دوستان با وجود جراحات مقاومت بسیاری کردند. هرچند تعدادی از دوستان مقاومت بسیاری را در برابر دشمن نشان دادند اما عراقیها گروه زیادی از بچههای گردان علیبنابی طالب (ع) را به شهادت رساندند.
انتهای پیام/4006
دیدگاه ها