۱۱/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۱ شنبه

صبح قزوین پیشینه "یلدا"، "خوانچه بَران"، "قَوَه سینی" و "شب چره" در استان قزوین/ دورهمی خانوادگی؛ بزرگترین ره‌آورد طولانی‌ترین شب سال
کد خبر: ۳۳۹۱۳۱ نویسنده: علی‌اصغر گمرک‌چی تاریخ انتشار: ۱۳۹۸/۹/۳۰ ساعت: ۸:۴۱ ↗ لینک کوتاه

در مصاحبه صبح قزوین با پژوهشگر و تاریخ شناس قزوینی تشریح شد

پیشینه "یلدا"، "خوانچه بَران"، "قَوَه سینی" و "شب چره" در استان قزوین/ دورهمی خانوادگی؛ بزرگترین ره‌آورد طولانی‌ترین شب سال

پژوهشگر فرهنگ عامه استان قزوین گفت: شب‌نشینی به خانه‌ی بزرگترها مراسم با ارزشی بود که علاوه بر انجام صله ‌رحم، مشکلات روحی و جسمی درمان می‌شد، افراد با قرارگرفتن در کنار هم انرژی مثبت گرفته و مشکلات زندگی خود را با راهنمایی‌های بزرگترها حل می‌کردند.

پیشینه "یلدا"، "خوانچه بَران"، "قَوَه سینی" و "شب چره" در استان قزوین/ دورهمی خانوادگی؛ بزرگترین ره‌آورد طولانی‌ترین شب سال

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح‌قزوین؛ صدای پای یلدا که به گوش می‌رسد ناخودآگاه همه به تکاپو می‌افتند و برای خریدن تنقلات در این شب طولانی‌ سال حاضر می‌شوند.

اگر در روزهای پایانی آذرماه به سراغ بازار بروید با ازدحام مردم مواجه می‌شوید و صدای بازاریان به گوش می‌رسد که "انار ساوه دارم بیا اینور بازار" یا میوه فروشانی که هندوانه دست مشتری می‌دهند را به چشم خواهید دید.

اگرچه یلداهای واقعی که خانواده را برای صله‌رحم دور هم جمع می‌کرد و غذاها سالم و ساده روی سفره می‌نشاند به خاطرات پیوسته‌است و این سنت قدیمی امروز جای خود را به میوه‌های رنگارنگ، ژله‌های تزیینی، غذاهای چرب روی سفره‌ها داده استو مردم با این مدل میزبان و مهمان یکدیگر می‌شوند و به استقبال یلدا می‌روند و بجای شنیدن قصه‌های مادربزرگ پای پیام‌ها و حرف‌های شبکه‌های مجازی می‌نشینند.

و یلدا این مهمان یک روزه‌ی پاییزی که با خودش کوله بار زمستانی و ننه سرما را آورده‌است یکه و تنها روی مبل می‌نشیند و از آن‌جا، به آدم‌هایی که به هم نزدیک و از یکدیگر بسیار دورند نگاه می‌کند.

امروزه فضای شبکه‌های مجازی مانند کرسی‌های ذغالی بازار داغی دارد اما بجای جمع‌کردن خانواده درکنار هم، دیواری برای ایجاد فاصله ساخته‌است.

برای اطلاع از آداب و رسومی که امروزه به دست فراموشی سپرده شده‌است و از یلدا تنها نامی باقی مانده‌ که تجملات و فاصله‌ها را به دوش می‌کشد، سراغ یکی از پژوهشگران فرهنگی و اجتماعی استان قزوین می‌رویم تا به گذشته‌ی استان قزوین و آداب و رسوم یلدایی پدرانمان سری بزنیم.

علی‌اصغر گمرک‌چی با لهجه‌ی قزوینی‌اش درباره‌ی آداب و رسوم شب یلدای استان قزوین می‌گوید: یکی از مشکلات فرهنگ عامه ورود خرافات به آن است و این خرافات را عمدتا در اعتقادات و باورهای مردم می‌بینیم. از سوی دیگر، تحقیق یا پژوهشی در راستای درست و غلط بودن این فرهنگ‌ها انجام نشده‌است.

وی اضافه می‌کند: اعتقاداتی که مردم گذشته در خصوص مواد غذایی داشتند آن‌قدرها هم خرافی نبود و درستی برخی از این اعتقادات امروزه با علم و تحقیق اثبات شده و حتی استفاده آن‌ها از موادغذایی ویژه در این شب اگرچه کمرنگ شده، اما تحقیقات علمی آن را تایید می‌کند.

پژوهشگر فرهنگ عامه استان قزوین اظهار می‌کند: یکی از ارکان مهم شب یلدا از گذشته آجیل است که دو نوع شیرین و شور از آن‌ استفاده می‌شود. آجیل شیرین که از مغز گردو، فندق، بادام، پسته، کشمش سبز، کشمش انگور شانی، کشمش انگور بی‌دانه، توت خشک، خرمای خشک زاهدی و نخودچی تشکیل شده، به‌صورت خام در ظرفی جدا قرار می‌گرفت و بیشتر افرادی که دارای فشار خون بالا یا بیماری خاص بودند، از این آجیل استفاده می‌کردند که بعدها بادام زمینی هم به این آجیل اضافه شد.

وی اذعان می‌کند: آجیل شور شامل پسته، فندق، گردو، بادام، تخمه کدو، تخمه‌ی آفتابگردان و تخمه‌ی هندوانه می‌شد که مردم قزوین از تخمه‌ی هندوانه شریف آباد در آجیل استفاده می‌کردند، مردم در تابستان این تخمه‌ها را خشک و سرخ می‌کردند تا زمستان از آن مصرف کنند، زیرا این هندوانه بسیار پرتخمه بود.

وی در صحبت‌هایش می‌گوید که آجیل‌ها در سینی‌های بزرگ بنام "قَوَه سینی" گذاشته می‌شد، وقتی از او می‌پرسم که قَوَه سینی چیست؟ در جواب می‌گوید: چای از دوره‌ی قاجار وارد استان قزوین شد و پیش از آن مردم از قهوه استفاده و قهوه‌ها را در سینی‌های مخصوص مسی می‌گذاشتند که به آن قهوه سینی می‌گفتند، اما یکی از قواعد لهجه‌ی قزوینی حذف حرف "ه" در حروف دوم کلمه بود؛ به همین علت قهوه سینی اصطلاحا "قَوَه سینی" تلفظ می‌شد.

این پژوهشگر قزوینی ابراز می‌کند: یکی از رسوم شب یلدا جمع شدن کل فامیل در خانه‌ی بزرگتر‌ها بود که در این میان شوخی‌هایی هم میان بزرگترها و کوچکترها رد و بدل می‌شد، به طور مثال کوچکترها به بزرگتره می‌گفتند که "هرکی نیارَد شب چَرَه(آجیل و میوه که در شب نشینی می.خورند) تو انبارش موش بچَرَه" و بزرگترها در جواب شیطنت‌های بچه‌ها یک معما با عنوان " ننه‌جان میارَد شب چَرَه راندن مرغ و مادر بَرَه" می‌گفتند، جواب این معما کشمش بود که به لهجه‌ی قزوینی "کیشمیش" خطاب می‌شد که به معنای "راندن مرغ یعنی " کیش" و مادر بَرّه به معنای "میش" بود.

وی ادامه می‌دهد: شب‌نشینی به خانه‌ی بزرگترها مراسم با ارزشی بود که علاوه بر انجام صله ‌رحم، مشکلات روحی و جسمی درمان می‌شد، افراد با قرارگرفتن در کنار هم انرژی مثبت گرفته و مشکلات زندگی خود را با راهنمایی‌های بزرگترها حل می‌کردند. همچنین مشکلات جسمی آن‌ها با استفاده از غذاهای مُغذی فصلی درمان می‌شد، یکی از این غذاهای مغذی لَبو بود که در فصل زمستان برای درمان سرماخوردگی استفاده می‌شد و شعر مخصوص خودش "چقدر لَب لَبو مرهم سینَه" را داشت.

قزوین‌شناس برجسته استان درباره‌ی شکلات‌های شب چله اضافه می‌کند: شب چله شکلات‌های مخصوص به خود را داشت، در این شب بیشتر شکلات‌های هِل دار به اصطلاح "هِلی"، شکلات قیچی و شکلات بادام سوخته استفاده می‌شد که بسیار محبوب مردم بود و و در صورت ادامه‌ی تولید، می‌توانست به یکی ‌از مهمترین سوغات استان قزوین تبدیل شود.

وی تصریح می‌کند: در شب‌نشینی‌های قزوینی ترشیجات ویژه‌ای مانند سیر ترشی با فواید بالا و ترشی‌های دیگری چون ترشی هندوانه، خربزه و پیاز مرسوم بود که برای تهیه‌ی آن از محصولات نارسیده استفاده می‌شد.

گمرکچی درباره‌ی میوه‎‌های شب یلدا عنوان می‌کند: در شب یلدا استفاده از هفت میوه مرسوم بود که سه نوع آن حتما باید سرخ‌رنگ می‌بود. یکی از این میوه‌ها انگور آوینگی است که در فصل انگورچینی، با نخ از سقف جایی به نام "بالاخانه" آویخته می‌شد و در فصل زمستان مورد استفاده قرار می‌گرفت.

وی در ادامه می‌گوید: بنا به اعتقاد مردم هرکس در آخرین شب پاییز هندوانه بخورد، در تابستان سال آینده گرمازده نمی‌شود. از سوی دیگر استفاده از میوه‌های سرخ رنگ مانند سیب ‌قرمز، انار و هندوانه که دارای رنگ سرخ‌تری دارند، دارای فواید بیشتری است و حتی پسته‌ی قزوین با وجود رنگ و لعاب فواید بسیاری دارد.

پژوهشگر فرهنگ عامه استان قزوین درباره‌ی شام شب‌ چله بیان می‌کند: در گذشته شام زودتر از زمان فعلی و بعد از غروب آفتاب صرف می‌شد، زیرا خوردن زودتر شام موجب گرسنگی برای صبحانه و صرف کامل آن می‌شد؛ از سوی دیگر زود خوردن شام باعث می‌شد بتوانند در شب‌نشینی از سایر خوردنی‌ها نیز استفاده کنند.

وی اضافه می‌کند: طبق آداب و رسوم قزوین، مردم در چند شب از کله‌پاچه به عنوان وعده‌ی غذایی شام استفاده می‌کردند، یکی از این شب‌ها شب چله و دیگری 27ماه‌ مبارک رمضان بود. بر اساس این رسم، مردم استخوان‌های کله‌ پاچه را تا دو شب دور نمی‌ریختند و سال آتی دود حاصل از سوزاندن این استخوان‌ها را به جالیز می‌دادند تا حشرات محصولات دفع شود.

این پژوهشگر قزوینی درباره‌ی یلدایی بردن برای تازه عروس‌ها یادآور می‌شود: در این شب برای عروس خانم‌ها در دوران نامزدی یلدایی یا به اصطلاح "خوانچه" می‌بردند، در خوانچه یا خنچه هفت نوع میوه، شیرینی، جواهرات، پارچه، کفش و کادو وجود داشت که توسط افرادی به ‌نام خنچه کش به خانه‌ی عروس برده می‌شد.

وی ادامه می‌دهد: خنچه‌کش‌ها این وسایل را روی سر با طبق‌های چوبی مستطیل شکل مزین با نگارگری‌های سبز و قزمز می‌بردند و انعام خود را از دست خانواده‌ی داماد می‌گرفتند، شیرینی گرفتن از خانواده‌ی عروس نیز جای خود را داشت.

این قزوین‌شناس ابراز می‌کند: یکی دیگر از رسوم شب یلدا دور کرسی نشستن و گوش سپردن به قصه‌های پدر بزرگ با موضوع رشادت‌های امیرالمومنین(ع)، قهرمانان و پهلوانان شاهنامه و شاه عباس صفوی بود. در این مراسم گاهی نیز اعضای خانواده به فال‌ها و تعابیر حافظ دل می‌دادند.

گمرک‌چی در صحبت‌هایش از اهمیت کسب مهارت و تجربه برای مردم قزوین سخن می‌گوید و توضیح می‌دهد که آنها در داستان‌هایشان کسب مهارت را به جوانان می‌آموختند تا آنان را به سوی اهداف بزرگی برای ساخت آینده شان سوق دهند.

این پژوهشگر قزوینی در ادامه ما را مهمان یکی از داستان‌های شب یلدا می‌کند و می‌گوید: در زمان‌های قدیم شاه عباس دلباخته‌ی دختری شد و وقتی دخترک از شغل او پرسید، وی سینه‌ای سپرکرد و پاسخ داد که من شاه هستم.

وی ادامه می‌دهد: دخترک گفت شاه بودن که شغل نیست، بگو چه مهارت و حرفه‌ای کسب کرده‌ای؟ شاه اندکی فکر کرد و پاسخ داد من تنها شاه هستم و هنر دیگری ندارم. دخترک گفت؛ شرط من برای ازدواج با تو کسب هنر یا حرفه است.

این پژوهشگر قروینی عنوان می‌کند: شاه عباس با پذیرش این شرط آموزش گلیم بافی را آغاز و دخترک به خواستگاری او جواب مثبت می‌دهد. روزگارانی می‌گذرد و او به دست قومی ربوده می‌شود و کسی شاه بودن او را نمی‌پذیرد و او را به زندان می‌اندازند.

گمرکچی بیان می‌کند: شاه برای صرف اوقات فراغت خود درخواست یک دار قالی می‌کند و روی قالی می‌نویسد که من شاه عباس هستم و توسط قومی زندانی شده و نیاز به کمک دارم. سپس قالی را به نگهبان می‌دهد، از او می‌خواهد آن را برای فروش به بازار ببرد و سود آن را با او شریک شود.

وی قصه‌ی خود را اینگونه به پایان می‌رساند: شاه عباس به نگهبان تاکید می‌کند که قالی را چند روزی برای فروش در بازار بگرداند و آن را به بهای کم نفروشد، نگهبان هم همین کار را انجام می‌دهد. این نقشه موجب می‌شود ماموران حکومتی که به دنبال شاه عباس بودند قالی را ببینند و شاه عباس را پیدا ‌کنند. این قصه به صراحت بیان می‌‎کند که حتی قدرت شاه نیز در موقعیت بحرانی نتوانست جان او را نجات دهد و این تجربه و مهارت بود که به داد او رسید.
انتهای پیام/۳۰۰۳

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان