۱۱/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۱ شنبه

صبح قزوین مادر دلم از دست ملت خون است
کد خبر: ۳۱۲۵ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

شهید اسماعیل خیری:

مادر دلم از دست ملت خون است

سروان ربیعی فرمانده حوزه امام خمینی بخش محمدیه و همکارانش با خانواده شهید اسماعیل خیری دیدار و گفت وگویی انجام دادند.

 مادر دلم از دست ملت خون است
به گزارش صبح قزوین، در این دیدار پدر و مادر شهید حضور داشتند که به بیان خاطراتی از فرزندشان پرداختند.
قاسم خیری پدر شهید اسماعیل خیری گفت: پسرم بچه بود.
مدرسه می رفت.
هنوز به سن سریازی نرسیده بود.
وقتی امام خمینی(ره) گفت جبهه ها را پر کنید، تصمیم گرفت جبهه برود.
می گفت با دکتر چمران هستم.
آبادان- خرمشهر را آزاد کردند و پیکر شهید پس از 14 سال به موطن خود بازگشت.
پدر شهید با اشاره به این که خواهر شهید مریض بود و به دست شهید شفا یافت، اظهار داشت: خواهر شهید شبی در کنار برادر شهیدش که آن زمان زخمی شده بود می رود و هنگام نماز صبح بوده است، می بیند که سجاده برادرش از راز و نیاز خیس شده، و در روزهای بعد دیدم که پسرم بی تابی می کند علت را جویا شده و فهمیدم علت بی تابی های شهید عدم حضور او در عملیات بوده که در زمان زخمی شدن او به اجرا درآمده است.
شهید اسماعیل خیری در زمانی که به علت مجروحیت در خانه بستری بود، خبر شهادت دوست شهیدش یونس جانی را به پدر می دهد و می گوید شهید جانی ده متر از بنده جلوتر بود که پس از زخمی شدنم ، او جلوتر از من تیر خمپاره خورد و بالا رفتن او را من دیدم که پدر جان شما نباید به کسی بگوئید.
در ادامه مادر شهید گفت: از بچگی پسر خوبی بود.
اهل نماز و دوستدار امام راحل بود.
اکثر جمعه ها می رفت تهران، منبرهای حاج آقا کافی را استفاده می کرد.
اما برای شهید شدنش چون تک پسر بود برای مان خیلی سخت شد.
مادر شهید از سرقت تابلوی شهدا در سالیان پیش که در کنار امامزاده بود گله کرد و اظهار ناراحتی کرده بود.
شب پسر شهیدش را در خواب می بیند که به مادر خود می گوید دلم از دست ملت خون است.
پدر شهید خیری بیان داشت: بعد از مشاهده فیلم یوسف پیامبر(علیه السلام) که عزیز مصر بنیامین را به بهانه دزدی گروگان می گیرد و حضرت یعقوب ناراحت می شود و ملائکه به وی مراجعه می کنند و خطاب به حضرت یعقوب می گویذد چند فرزند داری؟ پیامبر می گوید: 11 فرزند.
که ملائکه می گویند ابراهیم تک پسر داشت که در راه خدا می خواست قربانی کند، شما که یازده پسر داری.
من ناراحت شدم بابت این که خودم هم تک پسر داشم و ناراحتی کردم.
شب پسرم را در خواب دیدم که به من گفت: چرا ناراحتی؟ مگر ناراحت قلبی نداری؟ آرام باش.
من هم ناخود آگاه آرام شدم.
قاسم خیری در پایان گفت: ما سال ها چشم انتظار پیکر برنگشته پسرم بودیم.
اما الان خیلی خوشحالیم.
چون دل شیر می خواهد به جنگ بروی.
وقتی که زخمی شده بود گفت: وقتی من یرگشتم، نروید سر قبر من غصه بخورید.
چون بعضی ها ناراحت می شوند و بعضی ها هم ذوق می کنند، شما آرام باشید.
پسرم در وصیت اش به ما گفت: پدر جان برای من خرج نکنید و اگر هم کردی کم خرج کن.
شاید مردم بیایند بگویند این ها پسرشان را دوست نداشتند که خرج نکردند.
شما غصه نخورید شما برای خدا این کار را کردید.
انتهای پیام/2002/خ

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان