۱۷/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۷ جمعه

صبح قزوین بازدارندگی هسته ای و نگرانی های امنیتی امریکا/ مسابقه تسلیحاتی تهدیدی برای ثبات ساختار اقتصادی است
کد خبر: ۱۷۶۲۴ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

سیری در نظریه های بازدارندگی، خلع سلاح و کنترل تسلیحات هسته ای:

بازدارندگی هسته ای و نگرانی های امنیتی امریکا/ مسابقه تسلیحاتی تهدیدی برای ثبات ساختار اقتصادی است

در نظام دولت محوری، خلع سلاح کامل یک رهیافت ایده آلیستی ، واهی و مردود است و برقراری رژیم امنیت تنها از طریق تحصیل این تسلیحات، استفاده از قدرت بازدارندگی آنها و سپس کنترل این قبیل تسلیحات میسر است.

بازدارندگی هسته ای و نگرانی های امنیتی امریکا/ مسابقه تسلیحاتی تهدیدی برای ثبات ساختار اقتصادی است

صبح قزوین؛ در این مقاله ضمن ارائه مفاهیم مربوط به بازدارندگی هسته ای، خلع سلاح و کنترل تسلیحات، سه نظریه متفاوت در این باره بررسی خواهد شد.
سؤال اصلی مقاله این است که کدام یک از سه روش بازدارندگی هسته ای، خلع سلاح و کنترل تسلیحات بهتر می توانند امنیت بین المللی را حفظ کند.
استدلال نوشته حاضر آن است که سلاحهای هسته ای بدون تردید اشاعه خواهند یافت و گسترش آنها لزوماً به عدم ثبات بین المللی منجر خواهد شد.
به علاوه دستیابی کشورهای کوچک به این گونه سلاحها خطرناک نیست و خطر بالقوه در واقع همان دارندگان سنتی سلاحهای هسته ای اند که بر آیند فعالیت این دو دسته از دولتها به اقدامات امنیت و اعتمادسازی و سرانجام به کنترل تسلیحات می انجامد.

npt

1-مقدمه و مفاهیم

مقاله حاضر درصدد است که تسلیحات هسته ای را از لحاظ بازدارندگی هسته ای (Nuclear Deterrence)، خلع سلاح هسته ای (Nuclear disarmament) و کنترل تسلیحات هسته ای (Nuclear arms Control) مطالعه کند.

 از این رو نظریه های مربوط به سلاحهای متعارف را به طور اخص بررسی نخواهد کرد .
ادعای اصلی مقاله این است که در نظام دولت محوری، خلع سلاح کامل یک رهیافت ایده آلیستی ، واهی و مردود است و برقراری رژیم امنیت تنها از طریق تحصیل این تسلیحات، استفاده از قدرت بازدارندگی آنها و سپس کنترل این قبیل تسلیحات میسر است؛ به عبارت دیگر این مقاله، خلع سلاح کامل را رد می کند ولی بازدارندگی و کنترل آن را پس از کسب این قبیل سلاحها می پذیرد.

واژه بازدارندگی در مقابل واژه انگلیسی deterrence اتخاذ گردیده است.

فرهنگ معین «بازداشتن» را در فارسی به معنی «منع کردن، جلوگیری کردن، توقیف کردن و حبس کردن» معنی می کند.
(1) اما واژه انگلیسی deterrence از فعل deter و آن نیز از لغت لاتین deterrence می آید که از ترکیب Terrere + de یعنی از ترکیب (‏Terror + away From)(2)گرفته شده است، یعنی «پیش گیری (کسی) از انجام عملی به سبب ترس، وحشت، تهدید و ترور»(3)؛ با مفهوم مذکور، بازدارندگی یک اثر روانی بر دشمن دارد و او را از اندیشه حمله یا شروع به جنگ باز می دارد.
این نوع تهدید باید پیامی صریح داشته باشد و آن پیام باید تهدید به رنج و آسیب را انتقال دهد.

معمولاً در بازدارندگی ، عمل متقابل یا تلافی جویانه نفس اساسی دارد.
این پیام باید طوری باشد که اگر دشمن، جنگ را آغاز کند، بهای بسیار سنگینی را بپردازد.
پس بازدارندگی بین دو دولت الف و ب عبارت است از قدرت تهدید از ناحیه الف علیه ب به منظور پیش گیری از آغاز جنگ از ناحیه ب، به نحوی که در فقدان این قبیل تهدیدات بتواند به جنگ مبادرت ورزد.

 البته باید متوجه بود که بین بازدارندگی از طریق انکار (denial) و بازدارندگی از طریق عمل متقابل و تلافی (Retaliation) تفاوتهایی وجود دارد.
«انکار» یعنی هرگونه پیش گیری از حمله مانند استفاده از فن آوری و عدم توانایی فنی برای ساقط کردن کلاهکهای هسته ای در هنگام حمله، ولی «تلافی»، تهدید به عمل متقابل است.

اگر بازدارندگی از طریق سلاحهای سنتی و غیر هسته ای انجام گیرد، آن را بازدارندگی متعارف گویند؛ یعنی تهدید به رنج از طریق سلاحهای متعارف صورت می گیرد و برعکس اگر تهدید به رنج از طریق سلاحهای هسته ای انجام گیرد، آن را بازدارندگی هسته ای گویند.
از آنجا که درد و رنج سلاحهای هسته ای شدیدتر از سلاحهای متعارف است، لذا تهدید به آسیب رسانی از طریق سلاح هسته ای آثار بازدارندگی بیشتری خواهد داشت.
(4) > باز دارندگی هسته ای ممکن است «کلی یا آنی (general or immediate) و نیز "حداقل" (Minimum) باشد .
بازدارندگی کلی یا آنی سیاستی است که تمام دارندگان سلاحهای هسته ای در آرزوی به دست آوردن آن هستند ولی در عمل تنها عده ای توان آن را دارند.
لذا این نوع بازدارندگی در واقع در اختیار ابرقدرت هاست.

  این دکترینهای بازدارندگی ابرقدرتها و قدرت های کوچک باید تفاوت قایل شد.
ابرقدرتها مثل امریکائیان و روسها به بازدارندگی کلی و فوری معتقدند، اما از انگلیسیها و فرانسویها و تا حدی چینیها و اخیراً هندیها و پاکستانیها به بازدارندگی حداقل قانع اند.
(5)بازدارندگی حداقل، مستلزم داشتن توان ضربه دوم است تا حدی که بتواند دشمن را از آغاز حمله هسته ای باز دارد؛ خواه آن حمله از طرف یک ابرقدرت باشد و یا از ناحیه قدرتهای کوچکتر.

بنابراین، این نوع بازدارندگی، نسبی است و فرانسویها به آن «بازدارندگی نسبی» می گویند .
هدف، نابودی دشمن نیست، بلکه وارد ساختن ضربه قابل ملاحظه و تلفات مهلکی است که دشمن را در برابر سایر قدرتهای هسته ای ضعیف سازد.
فرانسویها آن را به عنوان (La Dessuation ed Faible au Fort) یعنی «بازدارندگی قدرتمندان از سوی ضعفا» می نامند.
(6)این نوع بازدارندگی بر هدفهای ارزشی متقابل (Countervalue) تاکید دارد، نه بر هدفهای نیروهای متقابل (Counterforce Targeting).

به عنوان مثال ، انگلیسیها در دهه 1950 بازدارندگی حداقل خود را در این می دیدند که هدفهای حساس اتحاد شوروی مانند KGB ، تاسیسات نظامی و صنعتی را چنان مورد حمله قرار دهند تا روسها به طور یقین توان جنگ افروزی را در مقابل آمریکا از دست بدهند، و در واقع موازنه هسته ای بین آمریکا و شوروی را به هم بریزد.
انگلیسیها در این هدفگیری، قریب 20 هدف صنعتی و نظامی را در نظر گرفته بودند.

  فرانسویها نیز همین دکترین را در مقابل شوروی اعمال می کردند، با این تفاوت که در اواخر دهه 1960 انگلیسیها یک چنین توانایی هسته ای را پیدا کرده بودند ولی فرانسویها در آن حد نبودند.
اما از دهه 1970 بتدریج فرانسویها توانستند تاسیسات هسته ای خود را مدرنیزه کنند و به آن میزان برسند و برعکس، انگلیس از لحاظ هسته ای اگر سقوط نکرده باشد، فقط در صدد حفظ آن وضعیت بوده است.
در واقع ستاره هسته ای انگلیس رو به درخشش نبوده است.
(7)

بازدارندگی نیروهای هسته ای میان برد، موسوم به «نیروهای تاکتیکی»، برای قدرتهای بزرگ ، مهم بوده و ابرقدرتها به تحصیل به این قبیل نیروها کمر همت بسته اند، اما آثار بازدارندگی آنها برای نیروهای کوچکتر مشخص نیست.
این نیروها نمی توانند علیه اهداف استراتژیک دشمن به کار گرفته شوند، اما می توان آنها را علیه خطوط ارتباطی و خط تدارکاتی دشمن به کار برد.

از این لحاظ اثر بازدارندگی آن متوجه اهداف تدارکاتی (interdiction targeting) است.
چینیها در این خصوص اظهار نظر نکرده اند و فرانسویها آن را پیش استراتژیک (Prestrategic) خوانده اند و آن را بیش از متوسل شدن به بازدارندگی استراتژیک، به عنوان آخرین حربه و ابزار حل و فصل محسوب می کردند.
(8)

انگلیسیها نیز آن را چارچوب واکنش انعطاف پذیر ناتو تلقی می کنند.
علی رغم ظهور «بازدارندگی حداقل» در بین قدرتها (قدرتهای کوچکتر) باید اذعان داشت که مسابقات تسلیحاتی ایالات متحده امریکا و شوروی سابق ، تکامل بازدارندگی هسته ای را شکل داده و دکترینهای بازدارندگی هسته ای نیز به موازات این مسابقات تسلیحاتی طراحی شده اند.
این مسابقات مراحل مختلفی را طی کرده اند.

 2- مراحل مختلف مسابقه تسلیحاتی امریکا و روسیه

مرحله اول، دوران انحصار اتم از سوی امریکا (1949-1945)

مرحله دوم، دوران تسلط (نه انحصار) امریکا (1957-1949)

مرحله سوم، دوران برتری (و نه تسلط ) امریکا (1966-1958)

مرحله چهارم، دوران برابری هسته ای (1980-1967)

مرحله پنجم، دوران افول اقتصاد هسته ای شوروی (1991-1980)

مرحله ششم، آغاز دوران اشاعه سلاحهای هسته ای 1988-1991)

در مرحله اول ، نظریه پردازی متوجه پیامدهای سلاحهای هسته ای بر جنگ و روابط بین الملل است و نه دکترین اجرایی .
در این دوران ، که در واقع جنگ دوم جهانی، توان نظامی امریکا و شوروی را تحلیل برده بود، بازدارندگی هسته ای برای امریکا وجهة خاصی را ایجاد کرده بود.
روسها از لحاظ نیروی زمینی قوی بودند و حتی اروپائیان می گفتند کافی است که روسها چکمه به پا کنند و راهی اروپا شوند؛ اروپا تسخیر خواهد شد.

هنوز هم امریکاییها مدعی اند که آنها در دوران انحصار هسته ای می توانستند از بمب اتم استفاده کنند ولی چنین نکردند و جهانیان و روسها باید این انسان دوستی ، رحم و مروت امریکاییان را به خاطر بسپارند! گفته می شود که در آخر دوران انحصار اتم، امریکا حدود 300 بمب اتم داشت ولی در تبلیغات و رسانه های گروهی، تعداد آن را بسیار بیشتر عنوان می کردند.
نوع آن بمبها Fission (اتمی) بود و امریکاییان هنوز به بمب Fusion (هیدروژنی) دست پیدا نکرده بودند.
(9) > مرحله دوم که در ژوئن 1950 با جنگ کره آغاز شد و کرة شمالی به کرة جنوبی حمله کرد، روسها واکنش جدی امریکا را پیش بینی نمی کردند، اما برعکس امریکاییان دخالت نظامی گسترده کردند.

 امریکاییها در اواخر همان سال به عمق خاک کره شمالی نفوذ کردند.
چین کمونیست برای حفظ کرة شمالی وارد عمل شد و جنگ، شبه جزیرة کره را فرا گرفت.
اشغال چکسلواکی از سوی کمونیستها، محاصرة برلن در سال 1948 ، پیروزی کمونیستها در چین و انفجار بمب اتم در روسیه به سال 1949 پیشاپیش به آتش جنگ افزوده بود و این امر باعث گردید امریکائیان در سطح گسترده مسلح شوند.

download (1)

جنگ کره تجربه تلخی برای امریکاییان بود و زمامداران امریکایی، هم در داخل و هم در جهان سیاست، این تلخی را چشیدند.
کمونیستها توانستند نیروهای امریکا و سازمان ملل را به عقب نشینی وادارند.
از آن پس آمریکاییان تصمیم گرفتند از آن پس در هیچ زمینی با نیروهای کمونیستی نجنگند.
جان فاستردالس(10)

 وزیر خارجه امریکا اعلام کرد که ایالات متحده در واکنش به حملات دیگر کمونیستها علیه «دنیای آزاد» این گونه پاسخ خواهد داد: «به شیوه و در محلی که خود (امریکا) انتخاب می کند»، و این عبارت به این معنا بود که اگر کمونیست ها در هر جای دنیا جنگی از طریق دست نشاندگان خود راه بیاندازند، امریکا با خود اتحاد شوروی و با سلاحهای هسته ای «تلافی گسترده» خواهد کرد.
(11)این تهدید تقریباً خاصیت بازدارندگی داشت؛ چرا که امریکاییان تا آن زمان تسلیحات فراوانی ساخته بودند و با اختراع بمب هیدروژنی، که اولین بار در سال 1952 آزمایش شد، قدرت تخریبی و بازدارندگی امریکاییان بالاتر رفت.

 علی رغم اینکه در این دوره روسها هزینه های تسلیحاتی خود را افزایش دادند و حتی در سال 1953 یک انفجار چند مگاتنی گرما هسته ای داشتند، لیکن می توان استدلال کرد که در این دوره نیز امریکاییان نسبت به روسها برتری استراتژیک داشتند.
جدول صفحه بعد برآوردی است از میزان هزینه های تسلیحاتی امریکاییان و روسها:(12)

نمودار

در مرحله سوم، تسلط امریکا کاهش پیدا کرد ولی آن کشور هنوز می توانست به وارد ساختن «ضربه اول» امیدوار باشد.
روسها در سال 1957 با قرار دادن ماهوارة سپوتنیک(13) در مدار زمینی شوک بزرگی به امریکائیان وارد کردند.

 در واقع این نشان داد که روسها به راکتهای بزرگی دست پیدا کرده اند و می تواند از موشکهای میان قاره ای برای حمل بمبهای هسته ای و هیدروژنی استفاده کند.
امریکاییان تا حدی در این فن آوری عقب بودند و همین مسئله باعث گردید که آنها به توسعه و استقرار موشکهای میان قاره ای مستقر در زمین و دریا دست بزنند.
حدس زده می شود که اگر جنگی در این دوره رخ می داد، امریکاییان بین 5 الی 10 میلیون کشته و روسها قریب 50 میلیون کشته به جا می گذاشتند.
(14)

باز هم به همین دلیل روسها در سال 1962 چند نوع موشکهای هسته ای و بمب افکن را در کوبا، در فاصله یک صد مایلی ساحل فلوریدا مستقر کردند (البته واضح است که ظاهراً این عمل در واکنش به موشکهای ژوپیتر(15)امریکا در ترکیه نیز بود).
(16)در دوران بحران ده روزه کوبا، جان اف کندی،رئیس جمهور امریکا ، با استفاده از همین برتری نسبی قدرت امریکا توانست کوبا را «قرنطینه» کند و گفت که امریکا آماده استفاده از اولین ضربه هسته ای علیه نیروهای مستقر در کوبا و شاید علیه اتحاد جماهیر شوروی و خواستار خروج موشکها از کوباست.

دقیقاً به سبب همین برتری نسبی امریکا بود که روسیه عقب نشینی کرد و موشکها و بمب افکنهای خود را خارج ساخت.
در واکنش به این ضعف در انظار و افکار عمومی دنیا روسها به برنامه های جدید تسلیحات استراتژیک رو آوردند و پس از سال 1965 میزان هزینه های نظامی شوروی بسیار بالا رفت.

در مرحله چهارم روسها به برابری هسته ای دست یافتند.
از سال 1966 تا 1975 امریکاییها بشدت درگیر قیام و جنگی خانمانسوز بودند، جنگی که تمام تلاشهای امریکا در آن بر باد رفت.
با شکست و عقب نشینی امریکاییان از ویتنام، هزینه های نظامی این کشور نیز تا حدی کاهش یافت و به میزان قبل از جنگ ویتنام رسید.
حوالی سال 1973 این هزینه های کاهش یافته بود و تا سال 1977 به همان اندازه باقی ماند و بعد اندکی افزایش یافت.
روسها در عوض، هم نیروهای هسته ای و هم تسلیحات متعارف خود را افزایش دادند.

شوروی از سال 1971 بشدت به هزینه های تسلیحاتی خود افزود و موازنه قدرت کاملاً برقرار شد.
با امضای موافقتنامه های سالت یک(17)در سال 1972 این برابری رسمیت پیدا کرد .
این دوره شاهد بحث های جدی در زمینه کنترل تسلیحات و بازگشت به دفاع از طریق موشکهای استراتژیک بود.
(18) >

 در مرحله پنجم، قدرت اتحاد شوروی به عللی که در حوصله این مقاله نیست و نظریه های مختلفی راجع به آن ارائه گردیده است، تحلیل رفت (نظریه هائی از قبیل تعهد به اقمار شوروی ، هزینه های نظامی بیشتر، شکست مکتب مارکسیسم در اقتصاد و ایدئولوژی، نداشتن مشروعیت روس در میان اقمار خود، ظهور دولت و ملت سازی در جمهوریهای شوروی را می توان از جمله عوامل بشمار آورد).

1340337233_atomic-explosion4

 در مرحلة ششم با فروپاشی اتحاد شوروی، سلاحهای هسته ای اشاعه یافته است.
در این دوره، پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 و متعاقب آن تمدید نامحدود NPT (19)در سال 1995(20)

امضای C.
T.
B.
T (21)در سال 1996، علی رغم اینکه امریکاییان درصدد ایجاد بازدارندگی محدود بوده اند، لیکن عملاً بحث های جدی در زمینه اشاعه تسلیحات هسته ای به وجود آمده است.
از آن جمله است مناظرة سیگن و والتز(22)در کتاب اشاعه سلاحهای هسته ای(23)به سال 1995) که طرفداران هر دو نویسنده، این مجادله را پی گیری کرده اند.

نگارنده در فرصتهای مختلف، بخصوص پس از آزمایشهای هسته ای هند و پاکستان به این مرحله و مجادله اشاره کرده است و(24)ذیلاً نیز به طور اجمالی بررسی خواهد شد.

3- مراحل و نظریه ها

دکترین استراتژیک امریکا در ابتدا تفاوتی بین «بازدارندگی» و «دفاع» قایل نبود.
با شروع جنگ سرد، امریکاییان تهدیدات روسها علیه اروپاییان را احساس کردند و اعلام کردند که در صورت وقوع جنگ، برای تضعیف دشمن سلاحهای هسته ای از طریق بمباران استراتژیک مورد استفاده قرار خواهند گرفت و نیروهای متعارف برای دفاع به کار خواهند رفت تا بمباران استراتژیک مؤثر افتد و دشمن شکست بخورد.
این استراتژی، همان دکترین «بازدارندگی از طریق انکار» است ؛ یعنی دشمن با تهدید به شکست نهایی هراسان می شود .

اما بسیاری از اندیشمندان استدلال کردند که سلاحهای هسته ای، انقلابی در فن آوری بوده است که ماهیتاً با سلاحهای متعارف تفاوت دارند.
برنارد برادی چنین گفت: «تاکنون هدف نظامی ما این بوده است که در جنگها پیروز شویم.
از این به بعد، هدف اصلی ما باید دفع آنها ]جنگها[ باشد.
(25)اما دکترین «بازدارندگی از طریق انکار» قبل از اینکه اتحاد شوروی به اتم مسلح شود، از بین رفت و دولت آیزنهاور درسالهای بین 53-1952 دکترین «تلافی گسترده»(26)را اتخاذ کرد؛ یعنی در صورت تهدیدات شوروی علیه اروپا، امریکاییان «به طور انبوه» تلافی می کنند.
(27)

لیکن این نظریه نیز پس از مدتی استفاده و کاربرد آن در تمامی تجاوزات کوچکتر، زیر سؤال رفت تا اینکه رابرت مک نامارا، وزیر دفاع دولت کندی، سرانجام دو خط فکری متناقض ارائه کرد.
متحدان ناتو در اروپا برای حفظ «اعتبار بازدارندگی ممتد»(28)تحت شرایط آسیب پذیری دو جانبه ترغیب شدند تا ترکیبی از «بازدارندگی از طریق انکار» و «بازدارندگی از طریق تهدید به تنبیه» را که به عنوان «پاسخ انعطاف پذیر»(29)لقب گرفت، پذیرا شوند.

سپس امریکا به سوی استراتژی تنبیه بی درنگ شتافت.
آن کشور با بهبود فن آوری که واکنش به موقع و دقت از فاصله دور را بهتر کرده بود، با این واقعیت مواجه شد که مردمش از دست روسها در امان نخواهند بود.
نه برنامه های گستردة دفاع از غیرنظامیان و نه موشکهای ضد بالستیک هیچ یک چاره ساز نبودند.

بنابراین تنها امید امریکا به ضربه دوم در مرحله توان «انهدام قطعی»(30)بود.
(31)اما چون شوروی نیز از همین توان برخوردار شده بود، امریکاییان ناگزیر شدند افکار خود را روی حفظ ثبات MAD «تخریب تضمینی دو جانبه(32) (33)متمرکز کنند.
این تفکرات دو پیامد داشت: اول اینکه به موجب تهدید به استفادة نخست از سلاحهای هسته ای موردی نداشت؛ دوم اینکه کنترل تسلیحات به مثابه ابزاری برای حفظ ثبات رابطه بازدارندگی دو جانبه پنداشته می شد.

  بنابراین در این دوره، کنترل تسلیحات، مورد توجه خاص امریکاییان و روسها قرار گرفت.
به همین سبب است که در روابط بین آنها تشنج زدایی و پیشرفت در کنترل تسلیحات همواره با هم بوده اند.
هر قدر که کنترل تسلیحات در تعامل بین نیروهای استراتژیک دو کشور به عنوان یک عامل مستقل شکل می گرفت، تنشها و تضادهای بین برتری استراتژیک امریکا و بازدارندگی ممتد نمایان تر می شد.

در مقابل، دکترین روسها تفاوت داشت.
آنها نظریه بازدارندگی امریکاییان، یعنی تکیه بر فن آوری صرف را قبول نداشتند.
دکترین روسها براساس استراتژی اجتناب از جنگ استوار بود که در آن، مؤلفه های سیاسی و نظامی مؤثر بودند.
چون به نظر کمونیستها جنگ از رفتار و عمل سرمایه داران ناشی می شد، پس باید با نیروهایی مرتبط به هم آن را دفع کرد و طبعاً موازنه نظامی غیرقابل اجتناب بود.

 از این رو استراتژی شوروی بر انکار پیروزی به دشمن و عمل تلافی جویانه مبتنی گردید.
تا اواخر دهه 1960 و تا زمانی که امریکاییان بر روسها برتری نظامی داشتند، اتحاد شوروی همچنان بر عمل تلافی جویانه تاکید داشت(34)و از سال 1956 مشاهده می شود که خروشچف، دکترین «همزیستی مسالمت آمیز(35) (36)را اتخاذ می کند .

  اما برخلاف دولت شوروی، نظامیان روسی بر این عقیده بودند که در صورت بروز جنگ، نیروهای سوسیالیسم پیروز خواهند شد.
اما «برابری استراتژیک» باعث امضای سالت یک گردید.
(37)طرفین آن موافقتنامه را به گونه های متفاوت تفسیر می کردند.
روسها استدلال می کردند که با امضای موافقتنامه های مذکور، امریکاییان برابری استراتژیک را پذیرفته اند، حال آنکه امریکاییان می گفتند موافقتنامه ، مؤید دکترین انهدام قطعی دو جانبه اند.

 در دهه 1970 اختراع فن آوری جدید از ناحیه هر دو طرف، قدرت هسته ای استراتژیک هر دو را افزایش داد اما آسیب پذیری دو جانبه را کاهش نداد.
مضافاً ، برابری باعث گردید مشکلات بازدارندگی برای امریکا و متحدانش افزایش یابد و امریکا ناچار به مرحله دیگری روی آورد .

امریکا یک سلسله تحقیقاتی را برای پیدا کردن راهی جهت ادامه بازدارندگی در شرایط برابری آغاز کرد.
این تحقیق به این نتیجه منجر گردید که امریکاییان مبادله همه جانبة هسته ای را رها کنند و «راه حل هسته ای محدود(38) (39) > «Limited Muclear Options» یعنی «جنگ محدود هسته ای» روی آورند.

خلع سلاح برای خانوادها در آمریکا (7)

 این نظریه که در سال 1974 رایج شده بود، ناگزیر به گونه ای موضع آمریکا را تغییر داد.
در صورت ادامه بازدارندگی در عین وجود حالت جنگ محدود هسته ای، امریکا ناگزیر باید جنگ هسته ای طولانی را می پذیرفت؛ اما سه مشکل بر سر راه بود.
اول اینکه عملیات جنگ هسته ای محدود، می بایست بتواند بر موشکهای استراتژیک مستقر در سیلوهای محکم، مؤثر واقع شود و از این نظر توان آمریکا بسیار محدود بود؛ ثانیاً جنگ محدود هسته ای به ذائقه هیچ کس خوش آیند نبود، مگر آنان که غرق دکترین استراتژیک شده بودند.

نه مردم امریکا و نه دولتهای اروپایی هیچ کدام از آن حمایت نمی کردند؛ سوم اینکه اتحاد شوروی نیز با ساز و کارهای خود توانسته بود این دکترین امریکاییان را بی اعتبار کند تا اینکه در سال 1981 رونالد ریگان با دکترین «Countervailing» وارد صحنه شد.
(40) >

اما قبل از پرداختن به دکترین ریگان باید ببینیم در قلب اندیشه های مارکسیستی اتحاد شوروی در مورد برابری هسته ای چه می گذشت.
اتحاد شوروی تلویحاً استدلال می کرد که در جنگ هسته ای برنده نخواهد شد.
برژنف در سخنرانی خود در تولا، مورخ 1977 اظهار داشت که کشورش در پی تحصیل برتری هسته ای نیست و برخلاف استدلال ناظران امریکایی ، شوروی در صدد احراز برابری است و اطمینان داد که شوروی از شروع ضربه اول اجتناب خواهد کرد.

اظهارات نظامیان شوروی، که متعاقباً مطرح گردید، حاکی از آن بود که روسها به برابری هسته ای اکتفا کرده و دکترین MAD را وارد اندیشة بازدارندگی خود کرده بودند ولی همواره بر کنترل تسلیحات تاکید داشتند.
(41) > در این دوره شاهد آن هستیم که روسها در دستور کار سیاسی خود در مذاکرات با امریکاییان، کنترل تسلیحات را به طور جدی مطرح می کنند.

  جالب اینجاست که مخالفان سیاست کنترل تسلیحات امریکا در داخل استدلال می کردند که به نظر روسها پیروزی در جنگ هسته ای برایشان ممکن است و در صورت درگیری هسته ای موشکهای ICBM امریکا در ضربه اول آسیب پذیر خواهند بود.
(42) >

اما سیاست تسلیحاتی دولت ریگان در اوایل دهه 1980 با سیاست های استراتژیک دولت قبلی مطابقت ولی با کنترل تسلیحات، مغایرت داشت و ماحصل آن وخیم شدن اوضاع بین آمریکا و شوروی بود.
شوروی نگران آن بود که سیاست های ریگان تمام آن «برابری هسته ای» را که سالها برایش تلاش کرده بود، یک شبه بر باد خواهد داد.

به ویژه آنکه امریکا در مارس 1983 استراتژی ابتکار دفاع استراتژیک موسوم به «جنگ ستارگان» SDI (43)را اعلام کرد و روسها آن را به عنوان برتری امریکا و توان وارد کردن ضربه اول تعبیر کردند.
SDI در واقع از دو لحاظ با اهداف دیرینه روسها مغایرت داشت: نخست اینکه اگر جنگی در اروپا رخ می داد، قلمرو اتحاد شوروی می بایست از آن مصون باشد و دوم اینکه امریکاییان باید برداشت روسها را از پیامدهای استراتژیک و سیاسی «برابر» پذیرا باشند.
(44) >

واکنش روسها به این شکل بود که در اروپا سیاست «تهاجمی صلح»(45)را آغاز کنند و مانند گذشته از فکر پیروزی در جنگ هسته ای بیرون آیند.
با روی کار آمدن میخائیل گورباچف و انتخاب مجدد ریگان به ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر 1984 دو کشور معاهده ای برای از میان برداشتن موشکهای دوربرد و میان برد متوسط با برد بین 500 و پنج هزار و 500 کیلومتر را امضا کردند.

 این معاهده از چند لحاظ حائز اهمیت بود؛ یکی اینکه اولین معاهده ای بود که از طریق آن ابرقدرتها خلع سلاح هسته ای را در سطحی وسیع پذیرا شده بودند و دوم اینکه امریکاییان نیز از قدرت بخشیدن به خط ارتباطی بین نیروهای استراتژیک و بازدارندگی ممتد دست کشیده بودند.

  در واقع رویدادهای متعددی باعث شده بود که سیاست بازدارندگی غرب در اروپا زیر سؤال برود.
از جملة این رویدادها این بود که در گردهمایی سران در سال 1985 در ژنو، اروپاییان موضع روسها در خصوص جنگ هسته ای را قبول کرده بودند؛ یعنی موافقت اصولی دربارة اینکه در معاهده کنترل تسلیحات آینده، می بایستی در تسلیحات هسته ای ابرقدرتها 50 درصد کاهش صورت گیرد.
رویداد دیگر، عدم توانایی امریکا در حل مشکل آسیب پذیری نیروهایش بود.

ضعف آمریکا در ایجاد ارتباط بین نیروهای استراتژیک و تعهدات امنیتیش در قبال اروپا و نیز تعهدات آن کشور به خلع سلاح هسته ای، حاکی از این است که این کشور دکترین هسته ای آن زمان را پذیرفته بود.
(46)

با فروپاشی اتحاد شوروی دکترینهای استراتژیک امریکاییان و سیاست مهار شوروی که از سوی جورج کنان طراحی شده بود، به پایان رسید و نگرانی امریکا از شوروی کمتر شد، ولی مسائل مربوط به سلاحهای هسته ای شوروی همچنان برای امریکا نگران کننده باقی ماند.

 از یک طرف امریکاییان متعاقب تجزیه جمهوریهای اروپای شرقی منتظر تجزیه خود روسیه بودند و از طرف دیگر خواهان آن بودند که روسها تاسیسات سلاحهای هسته ای را بخوبی حفظ کنند تا سلاحهای هسته ای در دنیا تکثیر نشود و کشورهایی که به نظر آنها به اصطلاح رادیکال، بنیادگرا و تروریست هستند، به این تسلیحات دست پیدا نکنند.

برای اینکه روسها بتوانند سلاحهای اتمی را حفظ کنند نیاز به کمکهای مالی غرب داشتند.
مشکل آن بود که امریکاییان بین کمکهای مربوط به حفظ وضعیت سلاحهای هسته ای، یعنی عدم اشاعه سلاحها و قدرتمندتر شدن روس باید موازنه ایجاد می کردند و روسها نیز از داشتن تسلیحات به عنوان قدرت چانه زنی استفاده می کردند و خطر اشاعه تسلیحات را برای امریکاییان مبالغه آمیز توصیف می کردند .

 اما غرب نیز در حد خوردن و زنده ماندن به روسها کمک می کرد و یلتسین نیز که قهرمان بعد از سقوط اتحاد شوروی بود، نتوانست چندان امتیازی کسب کند و روسها علی رغم اینکه در صحنه بین المللی امتیازات فراوانی به غرب دادند، با از دست دادن قدرت، خود را مانند لاک پشت سرگرم مسائل داخلی خود کردند و سر در لاک انزوا فرو بردند.
(47)

لیکن مسئله اشاعه سلاحهای هسته ای در دستور کار جدی نظریه پردازها و سیاستمداران امریکایی قرار گرفت.
در این دوره امریکائیان به تحمیل رژیم امنیت از طریق NPT (که در سال 1995 به مدت نامحدود تمدید شد) و C.
T.
B.
T که در سال 1996 امضا شد، روی آوردند؛ چرا که بیم آن می رفت سلاح هسته ای به دست کشورهای دیگر بیفتد.
دارندگان سلاحهای اتمی نیز مانند فرانسه و چین، پس از تکمیل آزمایشها از سیاستهای امریکا حمایت کردند.
نگارنده در فرصتهای قبلی راجع به این دو معاهده اظهارنظر کرده است.

موضوع اشاعه سلاحهای هسته ای به طور جدی در مناظره بین کنث والتز و اسکات سیگن و تحلیلهای متعاقب بردلی ته یرتیون لی و آیک ژان دنبال شده است.
(48)والتز به بازدارندگی هسته ای معتقد است و می گوید اشاعه تدریجی سلاحهای هسته ای بر صلح و امنیت بین المللی اثر مثبت دارد.
البته والتز ادعا نمی کند که سلاحهای هسته ای به کار نخواهند رفت، ولی هسته اصلی استدلال وی در این است که تحصیل اتم از سوی کشورهای کوچک، دنیا را ویران نمی کند.

برای والتز خطر از ناحیه کشورهای کوچک نیست، بلکه این قدرتهای هسته ای دیرین هستند که نظام بین الملل را تهدید می کنند.
ولی در مورد اشاعه سلاحهای هسته ای نیز معتقد است که کشورهای کوچک باید بتدریج سلاح هسته ای به دست آورند و نه با شیب تند.
بردلی ته یر با والتز موافق است و پس از طرح سؤالات مربوط به اشاعه این سلاحها و ارائه سه سطح تحلیل، می گوید سلاحهای هسته ای ، هزینه های جنگ را بالا می برند و بنابراین احتمال بروز آن کاهش می یابد.
در مقابل سیگین بر آن است که اشاعه سلاحهای هسته ای، دنیا را بی ثبات خواهد کرد.

ولی سه شرط برای خط مشی هسته ای قائل می شود و معتقد است چون این سه شرط کشورهای دارندة جدید سلاحهای هسته ای اجابت نمی شود پس حیات در جهان در معرض خطر خواهد بود.
آن سه شرط عبارت اند از: 1) باید ریسک کمی برای جنگ های پیش گیرنده از ناحیه کشورهای دارنده سلاح علیه کشور متخاصم در حال تولید سلاح باشد.
2) کشورهای متخاصم بسرعت به توان تخریب تصمینی خواهند رسید؛ یعنی در ضربه دوم قادر خواهند بود لطمات غیرقابل قبولی را به دشمن وارد سازند و 3) باید خطر استفادة ناروا، غیر مجاز و تصادفی کم باشد.

6923_985

چون سه شرط فوق عملی نیست، جهان امنیت نخواهد داشت.
ستیون لی به تناقضهای موجود در دکترین بازدارندگی اشاره و از سیگن حمایت می کند.
آیک ژان نیز با سیگن موافق است و نظریه بازدارندگی را ناقص می داند و سه علت را برای آن ارائه می دهد .
نخست اینکه این نظریه براساس مد بازیگر عقلانی و با انتخاب خردمندانه و عقلایی صورت می گیرد که در آن نظریه بازیها مورد استناد است؛ دوم اینکه مطابق این نظریه اقدام به موجب یک تصمیم قاطعانه از ناحیه رئیس جمهوری صورت می گیرد؛ سوم اینکه تصمیم گیری صحیحی را پیش فرض خود قرار می دهد.
(49)

4- خلع سلاح

خلع سلاح، به مفهوم تحدید، کنترل و کاهش ابزار جنگ است؛ خواه این ابزار نیروی انسانی باشد و یا نیروی مادی.
(50)این مفهوم از لحاظ لغوی، انهدام کامل تسلیحات را در بر می گیرد.
کانت در «صلح دایم» خود خواستار حذف تسلیحات به عنوان سومین ماده از صلح دائمی بین دولتها شد، و در قرن نوزدهم نیز جنبش خلع سلاح در بسیاری از کشورها آغاز گردید.
(51)

موافقتنامه راش بگت مورخ 1817 بین انگلستان و امریکا در مورد غیرنظامی شدن مرزهای کانادا ـ امریکا به معنی این بود که عقاید کانت با نظرات مشابه در اولین کنفرانس لاهه در 24 اوت 1898 توسط تزار نیکلاس دوم منعکس گردید.
(52)حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات به این معنی است که برای دولتها چیزی بر جا نخواهد ماند تا درباره آن با یکدیگر بجنگند.

رژیم امنیت دسته جمعی نیز حاکی از آن است که متجاوز باید به دست همگان تنبیه شود؛ یعنی دکترین همه علیه یکی(53) (54) خلع سلاح یعنی محروم کردن دولتها از هر چیزی که با آن بتوانند بجنگند.
خلع سلاح یعنی نابودی جنگ به روش ساده و مستقیم با حذف ابزاری که با استفاده از آن جنگیدن میسر می شود.

فرانکلین روزولت در «چهار آزادی»(55)خود چنین می گوید: این فرضیه که کاهش جهانی تسلیحات تا به این حد و به این طریق که هیچ کشوری قادر نباشد مرتکب تجاوز فیزیکی علیه هر یک از همسایه ها شود، تحلیل علل جنگ را زائد می داند.
اما ادبیات خلع سلاح خود گاهی چنان پیچیده می شود که علل جنگ را نیز در بر می گیرد.

انسانها زمانی که قدرت بسیار کشنده ای را در اختیار دارند، این قدرت فشار غیرقابل تحملی را به آنها تحمیل می کند.
انسانها خدایگان نیستند و زمانی که قدرت خدایگان را در دست خود جمع می کنند، مانند جانوران عمل می کنند.
دولتی که قدرت نظامی فوق العاده ای را در اختیار دارد، خویشتنداری را از دست خواهد داد و در صدد بر می آید از طریق اعمال فشار به اهداف خود برسد و در واقع ارزش حل و فصل مسالمت آمیز را انکار می کند.

آثار فساد آمیز قدرت در دیکتاتوریها غرایز تهاجمی حاکمان افسار گسیخته را تحریک می کند و در دمکراسیها نیز استانداردها و هنجارهای مردمی را تحقیر می کند: این امکان وجود دارد که سیاست خارجی یک کشور با اندیشه های نظامی گری طبقه افسران رنگین شود.
(56)

اگر تفوق و برتری نظامی ، نطفه بی رحمی را می کارد، رقابت نظامی دانه های ترس دو جانبه را می افشاند؛ ترس این عنصری که بنا به گفته رئالیستها عامل جنگ بوده است.
نوشته های توسیدید را بیاد آورید که چگونه ترس اسپارتا از قدرتمند شدن آتن باعث جنگ می شود.
(57)نظریه خلع سلاح با آثار سیاسی برتری نظامی سرو کار ندارد، بلکه با عواقب مسابقات تسلیحاتی روبه روست.
تنش، تولید اسلحه می کند، اسلحه باعث تولید اسلحه متقابل می شود و این رقابت ایجاد تنش می کند.

5- نقد نظریه خلع سلاح

نظریه خلع سلاح، میکروب را با علایم، علل را با معلول و ابزار را با اهداف اشتباه می گیرد.
بنابه این نظر .
خط مشی نظامی منعکس کننده – و نه ایجاد کننده ـ جاه طلبیها ، خصومتها و ترسهاست، یعنی عناصری که در پدیده جنگ نهفته اند.
مسابقه تسلیحاتی، مولود است و نه علت رفتن به جنگ و یا درک خطر جنگ.

 صلح یک شکل سیاسی است و خلع سلاح باید پایان خوشایند تلقی شود و نه شیوه مؤثری برای حل آن مشکل سیاسی.
این مشکل مدور است ، به نحوی که علت و معلول، خط مشی و ابزار خط مشی در یک تعادل گردشی قرار دارند.

1907116_Page__2

برای از بین بردن جنگ، هرگونه دخالت و جراحی روی این حلقه شوم باید در ناحیه کمانی سیاسی باشد و نه فن آوری نظامی.
مواد جنگ ممکن است از مواد انفجاری باشد اما به این معنا نیست که دنیای مسلح یک بشکه باروت تلقی گردد و اشتباه است که در تحلیل انفجارهای سیاسی از ترمینولوژی انفجارهای فیزیکی، سوخت تصادفی و جرقه برق استفاده کنیم.

سلاحهای نظامی ابزار دست سیاستمداران هستند.
تحصیل قدرت هنگفت ممکن است دولت ها را به جنگ ترغیب کند اما به همان اندازه هم ممکن است خویشتنداری هوشیارانه را تهییج کند.
وینیستون چرچیل چنین می گوید:

در واقع گاهی این افکار عجیب و غریب به مغزم خطور می کند که ماهیت مخرب این سلاحها ممکن است امنیت کاملاً غیرقابل مترقبه ای را برای انسان به ارمغان آورد.

وقتی محصل بودم، در درس ریاضی موفق نبودم، اما از آن زمان تا به حال شنیده ام که برخی کمیتهای ریاضی وقتی که از بی نهایت می گذرند، علایم خود را از بعلاوه (+) به منها (-) تغییر می دهند ـ یا برعکس.
شاید به این علت باشد که این قاعده کاربرد بی سابقه ای داشته باشد و اینکه وقتی ارائه سلاحهای مخرب همه را قادر به کشتن بکند، ابداً هیچ کس نخواهد خواست که کسی را بکشد.

به هر حال، یقیناً می توان گفت که جنگی که از سوی هر دو طرف با متحمل شدن (چنان) خساراتی که هر دوی آنها از آن بیم دارند، اتخاذ گردد، که بدون تردید در قضیه فعلی هم همین طور است – احتمال وقوع کمتری دارد تا آن جنگی که غنایم آغشته به خون اعصار گذشته را در مقابل چشمان جاه طلبان تاب می دهد.
»(58) > بدین ترتیب، نظریه «موازنه وحشت» به جای موازنه قدرت در میان سیاستمداران انگلیسی رایج شد.
« این به سبب جهانی شدن تخریب بالقوه است که ما ممکن است با امید و حتی اعتماد به آن نگاه کنیم» ریچارد راور که این تفکر خود را «موازنه شکیبایی» نام نهاد (59) اظهار داشت که امکان بقای جهان نه از طریق نابودی نیروهای مخرب ، بلکه از طریق پیدا کردن نیروها و فرآیندهای متقابل است.

نظریه خلع سلاح به نظریه رژیم امنیت دسته جمعی نیز مربوط می شود که به موجب آن تسلیحات داخلی کشورها با رشد رژیم امنیت دسته جمعی محدود می شود و نیاز به اتحادهای نظامی نیز کم می گردد.
(60)

نظریه خلع سلاح با خود نظریه فدراسیون جهانی و مسائل اقتصادی و اجتماعی را به دنبال دارد.
از این دیدگاه، مسابقات تسلیحاتی عللی برای جنگ محسوب نمی شوند بلکه تهدیدی برای ثبات ساختار اقتصادی پنداشته می شوند که برای همزیستی مسالمت آمیز ضروری است .

بند یک ماده هشت میثاق جامعه ملل «حفظ صلح» را در گرو کاهش تسلیحات کشورها می داند.
(61) اما ماده 26 منشور سازمان ملل آن را «به کاربردن تدابیری جهت صرف حداقل منابع انسانی و اقتصادی جهان برای تسلیحات می داند.
(62)

این ادعا که مسابقات تسلیحاتی ضرورتاً باعث تمام جنگها نیستند به این معنا نیست که مسابقات تسلیحاتی هرگز خطر جنگ را افزایش نمی دهند، بلکه در غیاب رقابت مهار شده، منابع اقتصادی به هدر می رود و انسان را ناگزیر خواهد کرد تا حملات خود را به منابع اقتصادی آغاز کند و آنجاست که نظریه «پرخاشگری ناشی از محرومیت» ظاهر می شود.
(63)

اما خلع سلاح ایران، در چارچوب امضای معاهده NPT در زمان شاه و تمدید نامحدود آن در سال 1995 و امضای معاهدات C.
T.
B.
T و CWC یا منافع جمهوری اسلامی ایران منافات دارد بویژه اگر این قبیل خلع سلاح را در پرتو آزمایشهای هسته ای هند و پاکستان مورد توجه قرار دهیم.

جالب اینجاست که عالیترین نهاد قضایی سازمان ملل، یعنی دیوان بین المللی دادگستری (ICJ) در نظریه مشورتی خود اعلام می دارد که حقوق بین الملل عرفی و قراردادی، استفاده از سلاحهای هسته ای در درگیریهای مسلحانه را منع نمی کند (رای دیوان مورخ 8 ژوئیه 1996) و ما شاهد آن هستیم که برخی از صاحب نظران به «اصل استفاده یا به کارگیری» از سلاحهای اتمی بی تفاوت بوده اند و به جای آن به «اصل تفکیک» و «اصل منع رنج بیهوده» چشم می دوزند.

در نظریه ها خواهیم دید ـ چرا که در عمل هم دیده ایم ـ اصل تفکیک هرگز در جنگها رعایت نشده و «اصل منع رنج بیهوده» نیز به اصل «درد و رنج مفید» تبدیل شده است، چرا که جزء لاینفک بازدارندگی هسته ای است.

6- کنترل تسلیحات

نظریه پردازی در مورد کنترل تسلیحات، افراط و تفریط داشته است.
از یک طرف برای مقابله با دشمن بالقوه، شیوة کاملاً جدیدی اتخاذ شده است و از طرف دیگر می بایستی «وضعیت حاضر» حفظ می شده است.
به نظر تامس شلینگ نظریه اش از یک طرف به صورت نزولی افت پیدا می کند، چرا که هیچ منافع مشترکی وجود ندارد.
حتی برای اجتناب از یک فاجعه، همکاری وجود ندارد.
افت طرف دیگر نظریه این است که هیچ مشکل و مناقشه ای برای نیل به اهداف مشترک وجود ندارد.
(64) > منافع مشترک در پیشگیری از نابودی همگان است.

  چرا که جایی برای پنهان شدن از خطر تسلیحات هسته ای نیست.
امستر می گوید ورود به عصر موشکهای میان قاره ای، استراتژیهای نظامی خاصی را به دنبال خواهد داشت که اساساً بازدارنده خواهند بود.

 وی ویژگیهای موشک را اینچنین ترسیم می کند که موشکها در جنگیدن با یکدیگر خوب نیستند اما به خوبی مستقر شده اند و در زمین خوب محافظت می شوند و در هوا نیز آن قدر سریع حرکت خواهند کرد که نمی توان به آنها شلیک کرد .
در مقایسه با موشکها، شهرها بسیار آسیب پذیر و ثابت و پخش و پراکنده اند.
(65)

شروین با استفاده از نظریه امستر چنین می گوید: "اگر حمله به نیروها خیلی پرهزینه باشد و حمله بر شهرها بسیار ارزان تمام شود، نیروی بهینه خیلی زیاد نخواهد بود.
اگر نیروها آسیب پذیرند شوند و اقتصادها بسیار خوب محافظت شوند، امنیت کاهش پیدا می کند.
اگر این عمل ادامه یابد مسابقه تسلحاتی انجام خواهد گرفت و ـ با توجه به ماهیت سلاحهای جدید ـ امتیاز بیشتر از آن کسی خواهد بود که اول حمله می کند.
"(66)

n00272200-b

شروین برای قیاس از نظریه بازیها استفاده و فرض می کند دو قبیله متخاصم در مجاورت هم به نبرد بر می خیزند به طوری که تنها سلاح آنها نیزه های سمی است، همدیگر را نمی توانند خلع سلاح کنند و هیچ دفاعی برایشان نیست و سم نیزه ها کشنده است.
اما این سم کشنده مانند سلاحهای میکروبی، زمان می برد تا مؤثر واقع گردد.
لذا فرصت برای عملیات تلافی جویانه وجود دارد.

  با توجه به این وضعیت، هیچ یک از آن دو قبیله مبادرت به آغاز جنگ نخواهد کرد و این انتخاب، انتخاب عقلانی است.
این نظریه شروین که در واقع مبتنی بر اندیشه های امستر بوده است، آسیب پذیری شهرها و شهروندان و ساختار اقتصادی و اجتماعی دشمن را در بر می گیرد و نه پیروزی در جنگ را.

بنابراین با این نظریه، اصل تفکیک غیرنظامیان از نظامیان بیهوده می شود.
در عمل هم دیده ایم که هدف، شهرها و غیرنظامیان بوده اند تا بازدارندگی اثر خود را داشته باشد.

نظریه بازدارندگی شلینگ علی رغم وجوه تشابه با نظریات امستر و شروین، تفاوتهایی نیز با آنها دارد.
شلینک می گوید استراتژی هسته ای باید خواص اصلی را داشته باشد.
این خواص عبارت اند از «قدرت وارد کردن درد شدید» و «قدرت تخریب» به میزانی بیش از سلاحهای قبلی .
وی بین قدرت بهیمی(67)و قدرت صدمه(68)تفاوت قایل است.

 اولی باعث شکست دشمن و اشغال سرزمین آن می شود؛ یعنی به طور فیزیکی دشمن در معرض حمله قرار می گیرد.
در وضعیت دوم، منافع و اهداف دشمن صدمه می بیند و نه توان نظامی آن، چون با درد و رنج رابطه دارد و افاده آن باید در «خشونت نهفته» باشد و نه در کاربرد عملی.
وی معتقد است اگر از این قدرت با دقت استفاده شود، بر دشمن اثر خواهد داشت؛ یعنی رفتار دشمن را قبل از وقوع کنترل می کند؛ در واقع یعنی یک نوع چانه زنی، اگر چه چانه زنی، کثیف و نوعی دیپلماسی مبتنی بر زور خواهد بود.

"تهدید به درد و رنج" در تاریخچه نظامی وجود داشته ولی در گذشته زمانی طول می کشید تا آن «درد» احساس شود.
سلاحهای هسته ای این درد را سریع انتقال می دهند.
از این حیث، استراتژی نظامی دیگر علم پیروزی نظامی نیست، بلکه هنر اعمال فشار ، ایجاد رعب و بازدارندگی است.
(69)

در واقع وضعیت جدید یک موازنه وحشت ثابت است اما این موازنه وحشت، «نسخه جدیدی از یک نهاد قدیمی» است ؛ به عبارت دیگر «مبادله گروگان» است.
این مبادله متضمن رفتاری خوب است و ابزاری است ناخوش آیند.
اما در غیاب اعتماد، حسن نیت و احترام متقابل ابزاری است بسیار مؤثر .
پیروزی برای شلینگ مفهومی ندارد بلکه در نظر او حفظ قدرت برای صدمه زدن و موفق شدن به مهارت بستگی دارد.
به سبب «ترس از حمله غافلگیرانه متقابل» هرگونه تلاش برای پیروزی بی فایده است.

پس اگر قدرت نظامی، تنها برای چانه زنی در خصوص اهداف سیاسی باشد، باید تمام تلاشها بر این باشد که بروز جنگ در اثر محاسبات غلط اجتناب شود و این نیز مستلزم آن است که هر یک از طرفین به دیگری اطمینان دهد که حمله نخست را آغاز نخواهد کرد.
(70)

شلینگ این استاندارد ثبات را برای طبقه بندی تسلیحات به کار برد.
بهترین و مهمترین سلاحها باید از گزند حمله اول پنهان شوند تا در حمله دوم به کار روند، اما این سلاحها در حمله دوم دقت کافی نخواهند داشت.
بنابراین عدم کارآیی دقیق آن در حمله دوم باعث می شود که برای حمله اول به کار گرفته نشوند و این عدم کارآیی، پیامی است به دشمن که فقط ضربه دوم مورد نظر است.
شهرها و شهروندان هستند که تهدید می شوند و نه تسلیحات.
شلینگ چنین می گوید:

"اسلحه ای که بتواند به مردم تلفات وارد کند و نتواند به نیروی تهاجمی طرف دیگر زیان برساند، عمیقاً دفاع است ]و[ انگیزه زدن ضربه اول را به دارنده سلاح نمی دهد.
"(71) این نظریه باعث شد که از ساخت سلاحهای بسیار مفید اجتناب شود و در عوض دشمن تشویق شود به اینکه قدرت دفاعیش را بالا ببرد.
به همین سبب، شلینگ توجه خود را به زیر دریاییهای هسته ای معطوف کرد؛ چرا که مشکل می توان آنها را ردیابی کرد.
لذا ابزار خوبی برای ضربه دوم هستند.
اما شلینگ گفت این بدین معنا نیست که امریکا زیردریایی را به انحصار خود درآورد.

افکار و اندیشه های شلینگ برای نظامیان خیلی عجیب و غریب بود اما نظامیان تنها نبودند، بلکه لیبرالهای امریکا نیز سر مخالفت برداشتند و در اواخر 1940 دولت امریکا را تحت فشار قرار دادند تا محققان را از تحقیق مربوط به تخریب شهرها دور کنند و آنان را وادار کنند که تحقیقات خود را متوجه استفاده های تاکتیکی در میدان نبرد سازند.
اما علی رغم این جنبش، خط فکری «برابری هسته ای» همچنان تا نیمه دهه 1960 ادامه داشت.

اخلاقیون، مذهبیون ، حقوقدانان ، لیبرالها و ایده آلیستها که از دیرباز خواهان «خلع سلاح» بودند، ناامید شدند و خلع سلاح با آن دیدگاههای ایده آلیستی هرگز تحقق پیدا نکرد.
از طرف دیگر رئالیستها نیز نتوانستند از طریق بازدارندگی و اعمال قدرت یک ثبات دایمی را تضمین کنند.

 از این رو عبارت «کنترل تسلیحات» که سابقه اش به 546 سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد، به عنوان راه حل عقلانی انتخاب شد.
در «546 سال پیش از میلاد مسیح، چهارده کشور، کنفرانسی را در خصوص توقف کردن تسلیحات در هنان چین برگزار کردند و به یک دورة جنگ هفتاد ساله و نبرد مسلحانه خاتمه بخشیدند.
(72) اما در مورد منطق کنترل تسلیحات باید گفت که «خارج از کنترل» بودن به مثابه این بود که سرنوشت انسان از دست انسان خارج شود و تصمیمات بشری در آن دخیل نباشد.

300px-NPT_Prepcom_2008

  از این رو کنترل تسلیحات هیچ گونه پیامی مبنی بر اینکه انسان از خطرات جنگ افزارها مصون خواهد بود، نداشت .
بلکه برعکس یک سلسله ترتیبات مرضی الطرفین بود تا بتوانند یک رشته ساختارها را تحمیل کنند.
ما تحمیل این ساختارها را رژیم امنیت می نامیم که نگارنده در جای دیگر به آن اشاره کرده است.
(یعنی در چارچوب رژیمهای بین المللی(73)که  نگارنده در هر فرصت پدید آمده از سال 1374 در محافل دانشگاهی و بحثهای تلویزیونی درصدد معرفی این ادبیات مهم بوده است.
)

شلینگ خود به خلع سلاح بدبین بود.
با داشتن اسلحه زیاد موافق بود؛ چرا که انسان هر قدر اسلحه بیشتری داشته باشد، شانس از بین رفتن همه آنها در یک عملیات غافلگیرانه کمتر است.

جنبه دیگر اصطلاح کنترل تسلیحات به عنوان یک مفهوم این بود که اساساً مانند عبارت «خلع سلاح» با تفکرات نظامی مغایرت نداشت.

 شلینک و هلپرین در کتاب «استراتژی و کنترل تسلیحات» در واقع می خواهند مفهوم آن را بسط دهند تا تمام همکاریهای نظامی بین کشورهای متخاصم جهت کاهش احتمال جنگ را در بر گیرد: این قبیل همکاریها باید در میان سایر موارد، تلویحاً یا تصریحاً اجتناب از خطرات اشتباهی را تضمین و اطمینان دهد که خویشتنداری طرفین دارای موازنه است یعنی موازنه خویشتنداری بین طرفین وجود دارد.
(74) در واقع کنترل تسلیحات به عنوان مکمل بازدارندگی تلقی می گردد.

  قبلاً مشاهده گردید که شلینگ و هلپرین به واژه های «تلویحی یا تصریحی» اشاره دارند، یعنی کنترل تسلیحات فقط موافقتنامه های نهادینه و مذاکره شده را در بر نمی گیرد بلکه به معنی خویشتنداری متقابل نیز هست، خواه در چارچوب معاهدات باشد خواه در قالب یادداشت تفاهم رسمی و یا قواعد تلویحی، البته این نوع تفسیر از عبارت کنترل تسلیحات معایبی نیز دارد، چرا که نمی توان هر نوع همکاری را در این چارچوب قرارداد.

به عنوان مثال گاهی در طول جنگ به طور تصادفی منافع دو کشور با هم یکی می شود و نباید این سطح از همکاری را با موافقتنامه های لازم الاتباع یکی دانست.

لذا ناگزیر بودند که کنترل تسلیحات را در چارچوب معاهدات، پروتکلها و یادداشتهای تفاهم رسمی قبول کنند که همه آنها نیز مستلزم مذاکرات طولانی بود.
در واقع مذاکرات طولانی از ویژگیهای بارز کنترل تسلیحات است.

این امر نه تنها در مذاکرات بین امریکا و اتحاد شوروی در دوران مذاکرات سالت 1 و سالت 2 صادق است ، بلکه در کنفرانسهای سازمان ملل راجع به خلع سلاح نیز مصداق دارد.
اما کنترل تسلیحات یک عبارت غیر کنترل تسلیحات از ناحیه «کمونیستها» اعتماد نداشتند و روسها نیز «امپریالیست ها» را وفادار به رعایت مقررات نمی دانستند.

مذاکرات کنترل تسلیحات در میان ابرهای مه آلود، توام با ظن و ناامیدی صورت می گرفت.
اما این ابرهای مه آلود آهسته آهسته به باران همکاری تبدیل شد و رژیم کنترل تسلیحات در دهه 1970 وارد ادبیات و تفکرات نظامیان هر دو کشور گردید.
(75)

 اما این گونه تعبیر از کنترل تسلیحات و بخصوص به عنوان مکمل بازدارندگی، ایده آلیستها را راضی نمی کرد.
گروهی از صلح جویان عصر هسته ای که ریشه تفکرات آنها در سنت آگوستین بود، دو ایراد عمده بر کنترل تسلیحات وارد کردند.
(76)اول اینکه جنگ هسته ای حتی با وجود تلاش های زیاد غیرقابل اجتناب است.
آنها پیش بینی می کردند که در دهه 1960 جنگ هسته ای در خواهد گرفت.

علت این درگیری هسته ای را اشتباهات انسانی و حوادث غیر مترقبه از سقوط هواپیما بر سر تاسیسات هسته ای گرفته تا نقص فنی در دستگاهها بر می شمردند.
مسئله نقص فنی تا به آنجا مورد توجه بود که رمانی به قلم بردیک و ویلر در دهه 1960 چاپ شد.
(77)

این رمان چنان افکار عمومی را هراسناک کرده بود که سیدنی هوک، فیلسوف معروف، کتابی در رد آن نوشت و استدلال کرد که درباره نقص فنی مبالغه شده است و این قبیل نوشته ها خطر بازدارندگی هسته ای امریکا را بیش از سیطره جهانی شوروی نشان می دهند.
(78)

خطری را که کتاب به آن اشاره کرده است، یک خطر جدی است و دیر یا زود این قبیل مصیبت ها مانند حادثه چرنوبیل رخ خواهد داد.
گویی باید چنان شود تا روزی خطر سلاحهای هسته ای در سطح جهانی جدی تلقی گردد.

دومین ایرادی که پیروان صلح از کنترل تسلیحات داشتند این بود که می گفتند «موازنه وحشت» خصومت بین غرب و شرق را ابدی می پندارد و هرگز احتمال آن را نمی دهند که روزی اختلافات سیاسی حل و فصل شود.
ترس طرفین از یکدیگر ، در اثر مسابقات تسلیحاتی و سوء تفاهم است که به عنوان نظریه های سپیرال(79)معروف شده است.

رابرت جرویس در مورد مناظره بین نظریه پردازان سپیرال و طرفداران بازدارندگی هسته ای چنین قضاوت می کند:

"تبیین اختلاف نظر بین نظریه پردازان سپیرال و طرفداران بازدارندگی، نه در تفاوت بین دیدگاههای کلی در روابط بین الملل است و نه در ارزشهای متفاوت، اخلاقیات یا شیوه های مختلف تحلیل، بلکه در برداشتهای مختلف از نیات اتحاد شوروی است.
" (80)

مسئله به این سادگی نیست که جرویس ادعا می کند؛ چرا که رقابت بین امریکا و شوروی بر سر ارزشها ی مختلف و تضاد منافع بود و نه سوء تفاهم و یا برداشتهای نادرست.
پیروان نظریه های سپیرال که همان ایده آلیستها و طالبان صلح بوده اند و در واقع خواهان خلع سلاح بودند و نه کنترل تسلیحات، در دهه های 1950 و 1960 جنبشهایی را در غرب به راه انداختند و شعار «بمب را تحریم کنید»(81)در تمام تظاهرات شنیده می شد.

n00272200-b

 اما چون این جنبشها به اهداف خود نرسید، دو پیامد را در جوامع غرب به ارمغان آورد .
یکی اینکه خواسته این تظاهرات از خلع سلاح به خواستهای مربوط به تغییرات اقتصادی و اجتماعی تبدیل شد؛ و دوم اینکه ایده آلیستها پذیرفتند که در دنیای هسته ای زیر چترهای بمبهای مهلک زندگی کنند.

 به عنوان مثال فیلپ گرین که از طرفداران جدی خلع سلاح بود، خردمندانه در کتاب «منطق مرگبار» خود، منطق بازدارندگی هسته ای را پذیرفت.
(82) نخستین اقدام جدی کنترل تسلیحات در معاهده منع جزئی آزمایشهای هسته ای (P.
T.
B.
T ) مورخ 1963، «طرفداران خلع سلاح» را ناامید کرد.

در همان سال یادداشت تفاهمی بین امریکا و شوروی برای ایجاد «خط سرخ» به عنوان «اقدام اعتماد سازی» امضا گردید.
(83)در سال 1971 موافقتنامة دیگری راجع به برقراری ارتباط مستقیم و خط سرخ تصویب شد و چرخ همکاری هسته ای، به گونه ای که جوزف نای از آن به عنوان «فراگیری هسته ای» یاد می کند، چرب شد.
( 84 )

نتیجه گیری :

در پاسخ به این سؤال اصلی که کدام یک از سه روشهای بازدارندگی هسته ای، خلع سلاح و کنترل تسلیحات بهتر می توانند امنیت بین المللی را حفظ کنند، باید گفت که اولاً خلع سلاح یک رهیافت ایده آلیستی و غیر عملی است؛ ثانیاً بازدارندگی هسته ای و کنترل تسلیحات ، لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ یک به تنهایی امنیت بین المللی را تضمین نمی کنند.
ترکیب بازدارندگی هسته ای و کنترل تسلیحات هسته ای را رژیم بین المللی امنیت می نامیم.

اما تا زمانی که رژیم امنیت دسته جمعی در دنیا وجود ندارد و تا زمانی که ساختار نظام بین الملل، دولت محوری است و توزیع قدرت در یک چنین نظامی نابرابر است، مادامی که منطق نظام بین الملل یعنی اصول حاکم بر آن هرج و مرج توام با پیچیدگی است، و تا زمانی که قدرت در مفهوم کمی و کیفی آن هنوز عامل اصلی برای فرآیند ایجاد رژیمهای بین المللی است، بنابراین اصول خودیاری(85) و دفاع از خود (86)مهمترین اقدام امنیت و اعتماد آفرین بشمار می آیند.

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و عدم موفقیت امریکا در احیای سیستمی چون نظام برتون وودز، جهان به سوی چند قطبی رفته و در آن هژمانهای هسته ای و اقتصادی در مناطق مختلف مبادرت به ایجاد رژیمهای منطقه ای خواهند کرد.

استدلال حقوقدانان و لیبرالها مبنی بر اینکه کشورهای فاقد سلاحهای هسته ای «نابرابری منظم را به هرج و مرج ترجیح می دهند»، در واقع در صدد توجیه وضعیت موجود و توجیه سیطره آمریکا و غرب است و در واقع دانسته یا ندانسته در جهت منافع هژمان حرکت می کند.

اگر لابراتوارها بسته می شد، اگر مسابقات تسلیحاتی متوقف می شد، اگر سوداگریهای تولید کنندگان و دلالان اسلحه پایان می یافت، اگر دکترین همه علیه یکی (یعنی اگر به عضوی از اعضای سازمان ملل تجاوز شود آن تجاوز باید به مثابه تجاوز به تمام اعضا تلقی شود و همه در صدد تنبیه متجاوز برآیند) به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته و به موقع اجرا گذاشته می شد، اگر مقررات می توانستند عناصر ترس، نامعلوم بودن، خودخواهی، نفع شخصی، تقلب ، سود نسبی یا سود مطلق را از فطرت انسانها و ماهیت دولتها و از ژن نخبگان خودخواه ریشه کن کنند آن وقت حقوقدانان می توانستند ادعا کنند که نیاز به اصل خودیاری نیست.
در سطح انسانها و دولتها این عناصر غیرقابل ریشه کن شدن هستند.
بلکه باید با آنها زیست ، پذیرفت و آنها را کنترل کرد و نه خلع سلاح کرد.

بنابراین استدلال ما این است که سلاحهای هسته ای بدون تردید در دنیا اشاعه خواهند یافت.
اولاً اشاعه آنها لزوماً به منزله عدم ثبات نظام بین المللی نخواهد بود چرا که بازدارندگی هسته ای به وجود می آید.
ثانیاً داشتن این سلاحها از سوی کشورهای کوچک خطرناک نخواهد بود بلکه دارندگان سنتی خطر بالقوه هستند.
ثالثاً پس از نهایی شدن بازدارندگی هسته ای، دولتها به مرحله ای از اقدامات امنیت و اعتماد سازی می رسند که ما آن مرحله را رژیمهای بین المللی امنیت می نامیم.

 به طور کلی این رژیمها مشروعیت نسبی دارند.
در آن مرحله است که نقش کنترل تسلیحات مطرح می شود و نه اینکه دولتها از ابتدا خود را خلع سلاح کنند.

دولتهایی که داوطلبانه می پذیرند جزء «ندارها» باشند خود را در معرض «نامعلوم بودن» قرار می دهند و هیچ پشتوانه و تضمینی به عنوان استراتژی بقا برای خود ندارند.
اگر حقوق برای انسانها و دولتها ضروری است ، حق حیات، اولین و مهمترین آن حقوق است.

ملتی که انتخاب می کند مسلح نباشد، در ساختار نظام بین المللی که مهمترین مظاهر آن مبارزه قدرت است، منفعل می شود.
قدرت چانه زنی را از دست می دهد.
در ایجاد رژیمها یعنی در ایجاد اصول، هنجارها، قواعد و رویه های تصمیم گیری، ناتوان می شود.
از این رو اینجانب با داشتن تسلیحات و سپس کنترل آن موافق هستم.

اما کنترل، ضرورتاً کاهش میزان تسلیحات نیست.
بلکه خویشتنداری دو جانبه را نیز در بر می گیرد.
یعنی پس از مسلح شدن می توان خوشتنداری نشان داد و انتظار داشت که دیگران نیز چنین کنند.
در سطح وسیعتر ، کنترل تسلیحات علاوه بر خویشتنداری، طرح کیفی، تولید کمی، شیوه استقرار ، شفافیت، حفاظت، کنترل و انتقال یا صادرات سلاحهای را در بر می گیرد.

 در چارچوب رسمی تر، کنترل تسلیحات، همکاری دولتهای متخاصم به شکل موافقتنامه های رسمی، تفاهمهای تلویحی، همکاری غیر رسمی یا تصمیمات یکجانبه را نیز شامل شده است به این امید که دیگران نیز به این عمل مبادرت ورزند.

"ابومحمد عسگرخانی"

پاورقی

(1) معین، فرهنگ فارسی، (تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر ، 1363) .
جلد اول، ص 454.

(2) مراجعه شود به:

.
The Heritage illustrated Dictionary International Edition.
(American Heritage Publishing co inc.
Boston.
1969)P.
359.
.

 (3) مراجعه شود به:

Webster s Third New International Dictionary.
(Merriam – Webster Inc Publishers.
Sprinsfield.
MA 1981),P 617.

(4)در واقع استراتژی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (MATO) در دوران جنگ سرد مبتنی بر بازدارندگی هسته ای از طریق تهدید به درد شدید بوده است.
جهت اطلاع بیشتر در خصوص بازدارندگی از طریق «انکار و تهدید به عمل متقابل و تنبیه مراجعه کنید به:

Glenn H.
snyder, Deterrence and Defence: Toward a Theory of Nationl Sceurity (Princeton University Press, 1961) pp.
3-15.

(5)لبته این نظریه ها نیز همانند خود رشته روابط بین الملل، ساخته و پرداخته امریکائیها و انگلیسیها هستند.
جهت اطلاعات بیشتر مراجعه شود به:

Barry Vuzan.
An Introduction to Strategic Studies (New York: St Martins , 1987).

(6) در خصوص مفاهیم و انواع بازدارندگی از جمله بازدارندگی نسبی، کلی و حداقل، مراجعه کنید به:

Lawrence Freedman, The Evolution of Nuclear Strategy (London: St.
Martins Press .
1989) pp.
40, 87-8,147,196,112,192-3.

(7)برای مطالعه بازدارندگی از دیدگاه فرانسویها مراجعه کنید به:

David Yost, “Frances Deterrent posture and security in Europe”, Adelphi Papers 194-95.
London:International Institute for strategic studies.
1984-85.

(8)برای مطالعه در خصوص نیروهای تاکتیکی اهداف تدارکاتی مراجعه شود به:

L.
freedman, p.
68/108,113,150.

 (9) مدلهای 13 و 14 کتاب سیاست جهانی و امنیت مطالعه خوبی در زمینه مسابقات تسلیحات بین امریکا و شوروی، بازدارندگی و کنترل تسلیحات دارد.
تقسیم بندی در اینجا تجدید نظر و اضافه شده است.

Bruce Russett and Harvey starv, World politics: The Menu Foou Choice (San Francisco: W.
Hfreeman and Lompaay 1981)

(10)hn foster Dulles

(11) دکترین تلافی گسترده (Massive Retaliation) و اندیشه های فاستردالس در اثر فریدمن به تفصیل آمده است.

L.
Freedman.
pp.
76,80,83,90,94,96,100,155,233.

(12) مراجعه شود به:

Russett,p.
329.

منبع:

Bruce Blair and Bruce Russet (Eds), Progress in Arms Conlrol? Readings From Scientific American, Supplamated by material From SIPRI.
See Bruce Russett and Harvy Starr World Politics (1981) p.
330.

(13)putnik

(14)ussett.
p.
331.

(15)upiter

(16) برای مطالعه در خصوص موشکهای میان برد توروژوپیتر (Thor and Jupiter) مراجعه کنید به:

Grahm Allison, Essence Of Decision: Explaining The Cuba, Missile Crisis (Boston: L:Hle, Brow,1971).

(17)ALT I

 (18)اصل یازده کتاب دافی و بلکر تحلیل جالبی را از سالت یک ارائه می دهد.

Coit D.
Blacker and Gloria Duffy, International Arms Control: Issues and Agreements (Stanford, Colifornia, Stanford Press, 1984) pp 219-255.

(19) معاهده منع تکثیر سلاحهای هسته ای Non-proliferation Treaty ایران در دورة رژیم شاه به این معاهده پیوست.

(20)جمهوری اسلامی ایران نیز تمدید نامحدود آن را امضا کرد.

(21)معاهده منع جامع آزمایشات هسته ای (Comprehensive Test Ban Treaty) نگارنده در فرصتهای عدیده الحاق ایران به NPT در دورة شاه و تمدید نامحدود آن از سوی جمهوری اسلامی ایران را با توجه به شرایط جمهوری اسلامی ایران، خلاف منافع ایران دانسته است.
مراجعه شود به ابومحمد عسگرخانی تحلیلی بر «بحران هسته ای هند و پاکستان»، مجله سیاست دفاعی شماره 2، بهار 1377 و نیز مراجعه شود به آزمایشهای هسته ای هند و پاکستان و تاثیر آن بر امنیت جمهوری اسلامی ایران، فصل نامه مطالعات راهبردی تابستان 1377 و نیز گزارش سمینار پژوهشکده مجلس شورای اسلامی ایران در خصوص بحران شبه قاره هند.

(22)agan & Waltz

(23)he Spread or Nuclear Weapons

(24) بر اثر سنایدر (Snyder) در خصوص بازدارندگی از طریق انکار ، مراجعه کنید به:

Morgan patrick.
Deterrence: A Conceptional Analysis (Beverls Hills: Sage , 1971).

(25)ernard Brodie, The Absolut Weapon: Atomic Power and World Order (Mew York: Harcourt, 1949)p.
76.

(26) بر اثر فریدمن مراجعه شود به:

Rod Byers (ed) Deterrence in The 1980.
Crisis and Dilemma (London: Croom Helm , 1985).

(27)در عمل دکترین تلافی گسترده پیچیده تر از فرضیه پدید آمد.
در واقع مانند «سنگ بزرگ علامت نزدن» شد.

(28)مراجعه شود به:

L.
Freedman.
P.
290,424.
Jane E.
Stromseth, The Origins Of Flexible Response (New York, ST.
Martins 1988).

(29)درخصوص ریشه یابی این دکترین مراجعه شود به:

Richard Smoke , National Security and the Nuclear Dilemma (New York: Random House , 1987)P.
90-94, 231,104,113.

(30)ssured Destruction.

(31)این توان امریکاییان در واقع تحت اصطلاح ”.
Assured Destruction Mission and Capacity؛ لقب گرفت.

جهت اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:

Smode, pp.
115-118,126-127,142,156,163.

(32)utual Assured destrucion.

 (33)مراجعه کنید به:

Freedman pp.
(159,192-3,247-9,259-61,270,333-4)

(34)ا ز آنجا که نگارنده مطلع است واژه کاملاً معادلی در زبان روسی، چینی و فرانسه در برابر واژه Deterrence انگلیسی وجود ندارد.
حتی واژه فرانسه dissuasion در نظریه های نظامی فرانسه آن کاربرد انگلیسی را ندارد.
اما برای اطلاع از دیدگاه در نظریه های بازدارندگی روس ها مراجعه کنید به:

Derek Leebaert (ed), Soviet Miliary Thinking, (London: Allen and Unwin, 1981)

(35)eaceful Coexistence.

(36) مورد اهداف نظامی شوروی در این دوره مراجعه شود به:

Michael Mcgwire , Mititary objectives in Soveit Foreign policy (Washington, D.
C: The Brookings Instiution, 1987.
)

(37)این معاهده جهت محدود ساختن سیستم های موشکی (ضد بالستیک) مورخ 26 ماه مه 1972 امضا گردید و به Strategic Arms Limitation Talkd (SALT I) معروف است.
معاهده 16 ماده دارد.
جای امیدواری است که حداقل گامی در جهت رعایت ماده 6 NPT برداشته شد!

Limited Nuclear Options.
(38)9- در خصوص جنگ محدود مراجعه کنید به:

Thomas C.
Schelling and Martom H.
Halperin, Strategy and Arms Control (New York: Kraus Reprint Co.
1975)

در خصوص «Limited Nuclear Options» مراجعه کنید به: Smoke p.
p.
229-231.

در خصوص « Limited Muclear war» مراجعه کنید به: Smoke p.
p.
230-231.

(40)در آستانه پایان جنگ سرد رابرت مک نامارا که 30 سال مسئولیتهای مختلفی را در درون جنگ سرد داشت نقدی نوشت که در آن سیاستهای هسته ای رونالد ریگان را نیز بررسی کرده است.
در خصوص مفهوم این دکترین به.

Freedman p.
406 مراجعه شود.
برای نقد مک نامارا مراجعه شود به:

Robert s.
Mc Namara, Out of the Cold: New Thinking for American Foreign and Defense policy in The 21 st Century (New York: Siman and Schuster 1989).

در واقع یکی از طراحان این دکترین والتراسلوکومب بود.
جهت مطالعه دقیق این دکترین مراجعه کنید به:

Walter Slocmbe, The Countervailing Strategy” international Security (Spring 1981):21.

(41)جهت اطلاع از دیدگاه روسها در خصوص MAD مراجعه کنید به:

Raymond L.
Gar Thoff Mutual Deterrence, parity and strategic Arms Limitatiom in Soviet policy” in Leebaert, p.
p.
104-10.

 (42)مراجعه کنید به Walter Slocombe مندرج در پاورقی 30.

(43)trategic Defense initiative.

(44)مراجعه شود به Freedman p.
413-16.

(45)eace Offensive.

(46) اگرچه ریگان با مطرح کردن جنگ ستارگان هیاهو به راه انداخته بود ولی علاقه امریکا به ادامه مذاکره در خصوص موشکهای بالستیک این نکته را ثابت می کند.

(47)مشکلات مالی روس نیز به قضیه کمک کرد.
در قبال وام از صندوق بین الملل پول در واقع در صحنه های نظامی و سیاسی عقب نشینی کردند.
قضیة کوزوو و عراق این نکته را ثابت می کند.

(48)مراجعه شود به:

Scoh D.
Sagan and Kennth N.
waltz.
The Spread of Nuclear Weapons: A Debate (New York: Norton, 1995)

(49) مراجعه کنید به تحلیلهای لی و ثایر:

B.
A.
Thayer, “Nuclear Weapons As a Faustion Bargain S.
Lee, Whaits Wrong With Nuclear prol iferation, Feratoon in Security Studies 5, No .
1 (autumn 1995) p.
149-170.

(50)مراجعه شود به:

Inis Claude, gr, Swords in plowsheres (New York, Random House 1984)p.
286.

(51)mmanuel Kanl, perpetual peace نقل شده در Claude ص 286.

(52)راجع به معاهده راش بگت مراجعه کنید به:

David Cox.
“Arms Control” in David Haglund and Michaed K.
Hawes.
World Politics (HBJ: Toronto 1990) p.
104.

(53)ll against one.

 (54)این دکترین در میثاق جامعه ملل، منشور سازمان ملل متحد و در اکثر پیمانهای نظامی دو یا چند جانبه مانند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) مورد استفاده قرار گرفته است.

(55)سخنرانی روزولت در کنگره امریکا مورخ 6 ژانویه 1941 مراجعه کنید به:

Frankin D.
Roosevelt, “The Four Freedoms in Donna swain people, Places and Opinions (New York, American Book Co.
1961).

(56)laude p.
287.

(57)hucydides , The Peloponnesian War, Trans Richard Crawley (New York: The Modern Library , 1981)

(58)نیویورک تایمز 4 نوامبر 1953 نقل شده در (pp.
290-91) Claudwe

(59)ichard H.
Rover, “Letter From Washinglon The New York, January 29, 1955, p.
74, reprinted in Claude p.
291.

(60)این که رشد رژیمهای بین المللی بخصوص رژیمهای امنیت وجود ائتلافهای نظامی را زائد می کند در ادبیات رژیمهای بین المللی کاملاً جا افتاده است.
مثلاً مراجعه کنید به:

Robert Keohane, After Hegemony, Cooperation and Discaud in The world politics (Princeton: princeton University press 1984)’ Keohane R.
and Nye, J Power and Interdependence: World Politics in Transition (Boston: Lihle, Browni 1977)

(61) دوم ماده هشت میثاق کاهش تسلیحات توسط «چندین کشور» را پیش بینی می کند.
این پیش بینیها در عمل امکانپذیر نگردید.

(62) در واقع به موجب ماده 26 منشور سازمان ملل، شورای امنیت موظف است سیستمی را برای تنظیم سیاستهای تسلیحاتی ایجاد کند.

(63)اصل این نظریه را John Dollard ارائه کرد.

John Dollard er of , Frustration and Agression (New Haven: Yalc University Press , 1939)

(64)Thomas Schelling, The Strategy of Conftict (Cambridge, Muss: Harvard university Press, 1960) p.
15.

(65)تدا مراجعه شود به اولین اثر امستر.

Amster, A Thcory For The Design and A Deterrent Air Weapon System (San Diego, Calif: Convair Corporation, 1955)

اما در خصوص دیدگاههای بعدی به مقاله «Design For deterrence» در Sherwin (پاورقی بعدی) مراجعه شود.

(66).
W Sherwin Securing Pwace Through Military Technology, Bulletin Of the Atomic Scientists (May 1956) p.
162.

(67)rute Force

(68)Power to Hurt

(69)راجعه شود به فصل اول کتاب:

Thomas Schelling, Arms and Influence (New Haven , Yale University Press, 1966)

(70)homas Schelling, The Strategy of Conflict pp.
239-40.

(71)Schelling, The Stratehy of Conflict, p.
233

اما به نظر می رسد که Schelling این نظریه را از Klaus Knorr وام گرفته است چرا که اولین بار Knorr است که در کتاب NATO and American Strategy آن را مطرح می کند.

(72) مراجعه شود به:

Blacker and Duffy, p.
1

(73) ابومحمد عسگرخانی، رژیمهای بین المللی ، فصلنامه روابط بین الملل دانشکده وزارت امورخارجه ، 1375.

Thomas Schelling and Morton H.
Halperin, Strategy and Conflict (New York, Kraus Reprint Co.
1975) (74/a>

(75) در واقع اقدامات اعتماد و امنیت آفرین (CSBMs) به دنبال تجربه های هسته ای امریکا و شوروی ایجاد گردید و رژیم بین المللی کنترل تسلیحات (International Arms Control Regime) بتدریج شکل گرفت.

(76) واقع کسانی بودند که استفاده از سلاحهای هسته ای را پذیرا نبودند اما به شیوة سنتی خود براساس دکترین «جنگ مشروع» درگیریهای مسلحانه را به شیوة متمدن، مجاز می دانستند .
مثلاً «اصل تفکیک» و «اصل منع رنج بیهوده» در درگیریهای مسلحانه در پی این تفکرات رایج گردیدند.

(77) Eugene Burdick and Harbey Wheeler, Fail – Safe (London : Hutchinson 1963)

(78)idney Hook, The Fail – Safe Fallacy (New York, Stein and Day , 1963).

(79)piral

(80)orld politics, XX (April 1968) p.
455.
«Hypotheses and Misperception, » Robert Jervis,

(81)an the Bomb

(82)ilip Green, Deadly Logic: The Theory of Nuclear Deterrence (Columbus ohio: Ohio State University press, 1966)

(83)این یادداشت تفاهم در 20 ژوئن 1963 در ژنو امضا و نافذ گردید و ضمیمه ای داشت که به موجب آن پایان هایی برای مبادله پیام (در صورت نیاز) از طریق کوپنهاگ، استکهلم، هلسینکی بین واشنگتن و مسکو ایجاد گردید.

(84) موجب معاهده 1971 ارتباط بین واشنگتن و مسکو به صورت مستقیم امکانپذیر گردید.
در خصوص مقاله Nye مراجعه شود به:

Joseph Nye, “Nuclear Learning and U.
S-Soviet Security Regimes” International Organization 41 (Summer 1987) : 371-402.

(85)elf – help.

(86)elf – defence.

منابع:

پژوهشگاه علوم ومعارف دفاع مقدس

انتهای پیام/3007

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان