صبح قزوین ،
چه کسی مرا بیکار کرد؟!
امروز پاسخ دادن به این سوال چندان هم سخت نیست، کافی است با دقت بیشتری در نوع زندگیهای خود متمرکز شویم تا جوابش را بیابیم.
نیازی هم نیست کارشناس اقتصادی باشیم تا با بالا و پایین کردن اصطلاحاتی چون نفوذ اقتصادی، تورم، رکود و رشد منفی اقتصادی و قاچاق کالا بخواهیم تیر پیکان نابسامانیهای اقتصاد کشور را به سمت تحریمهایی که کمر همت به فلج کردن اقتصاد کشور بستهاند، نشانه ببریم.
امروز تک تک اعضای خانوادههای ایرانی به خوبی میدانند که فشار اقتصادی یعنی چه؟
کسادی وضعیت بازار تولید یعنی چه؟
تعطیلی 120 کارگاه قطعه ساز در استانی با پیشینه صنعتی که با حضور شهرصنعتی البرز از دهه 40 در آن مایه افتخار برای حوزه تولید کشور بوده است یعنی چه؟
وقتی توان خرید مردم به حدی تنزل پیدا میکند که کارگاههای تولیدی ما راکد شده و 95 درصد هزینه فروش محصولاتمان با چکهای برگشتی روبرو میشوند؛ باید عمق فاجعهای را باور کنیم که ما به عنوان بازار تقاضا در ایجاد آن سهم بزرگی داشتهایم.
اگر یک سوی بازوی اقتصاد کشور در دست دولت به عنوان متولی امور و بخش خصوصی به عنوان بخش مشارکتی و خدمات دهی قرار دارد در سوی دیگر بازویی با محوریت حضور تاثیرگذار مردم سنگینی میکند.

نرخ بیکاری امسال در استان 11.9 درصد و در سال گذشته 11.1 درصد بوده، یعنی سال به سال در حال بیکار کردن جوانان استانمان هستیم.
تا به حال فکر کرده ایم که با دستهای مبارک خود و به قیمت پایبندی به یک فرهنگ غلط خرید مصنوعات خارجی به چه میزان جوانان خود را به سمت ناهنجاریها اجتماعی سوق دادهایم؟
از قبل انقلاب، فرهنگی به عامه مردم ایران تزریق شد به نام برتر بودن و با کیفیت بودن هر محصولی که با نام خارجی معرفی میشد!
با وجود اینکه پس از پیروزی انقلاب بارها امام خمینی(ره) در سخنرانیهای خود این موضوع را به مردم گوشزد کردند و پس از آن نیز رهبری تاکیدات فراوانی بر حمایت از تولید ملی و توجه به درون کشور و توجه به مبانی اقتصاد مقاومتی داشتند اما با بی توجهی به این موضوع اساسی، امروز به نقطه ای رسیدهایم که با نابسامانیهای زیادی در حوزه فرهنگ اقتصاد دست و پنچه نرم میکنیم.
دور از انصاف است که تمام مشکلات حوزه اقتصاد به سوء مدیریتها در این بخش معطوف شود البته سنگینی کفه این بیتدبیریها بر کسی پوشیده نیست اما هدف این نوشته پرداختن به ناکارآمدی برنامه ریزیهای دولتمردان در مدیریت اقتصادی کشور نیست.
این نوشته قصد یادآوری یک نکته مهم را به خودمان دارد.

میدانید چه چیزی مرا بیکار کرد؟
میدان دادن ایرانیها به مارک و بِرندهای کالاهای آنسوی آب!!!
تا چه زمانی قرار است دنباله روی فرهنگ غلطی باشیم که نسل به نسل در خون مردم ایران ریشه دوانیده و ما به عنوان پدرها و مادرها مروج آن بوده ایم؟
زمانی که به اذعان یکی از تولیدکنندگان پوشاک کشور در 3 سال اخیر صنعت پوشاک ایران از لحاظ کیفیت به حدی پیشرفت کرده که شرکتهای ترکیهای در ایران سوله تولیدی راه انداخته اند، من نباید به تولید با کیفیت کشورم اعتماد کنم؟
زمانی که کشورهای خارجی با بهره گیری از طرحها و ایدههای نخبگان ایرانی برای مردم خودمان محصول تولید میکنند باید درک کنیم که کارمان از کجا میلنگد!
نمیخواهیم با نگاه ایدهآلی بگوییم کیفیت تمام کالاهای داخلی در حد اعلی است اما چرا برای حمایت از ایجاد اشتغال نسل جوان خودمان تولیدکنندههای داخلی را تشویق به تولید کالای با کیفیت نمیکنیم؟
.jpg)
امروز اکثر تولیدکنندگان داخلی بر این نکته اذعان میکنند که 80 درصد محصولات بازار با مارک خارجی به فروش میرسد چون این ذهنیت ویران کننده وجود داشته جنس خارجی برتر است.
در حال حاضر دولت و واسطهها و مردم دست در دست هم داده اند تا با خروج ارز از کشور بیکاری را افزایش دهند.
چرا باید کارگاه تولیدی 16 نفره به 4 نفر تنزل یابد؟ چون من کالای بی کیفیت و ارزان قیمت چینی را به کالای داخلی کشورم ترجیح دادهام!
باید توجه کرد زمانی میتوان حرف از تقویت تولید داخلی زد که هم دولت با پویا کردن فضای تولید و تزریق نقدینگی به فضای کسب و کار با برنامهای مدون وارد میدان شود و هم از سوی دیگر ما به عنوان مصرف کننده حامی این بازار داخلی باشیم.
"امیری"
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها