معنای پدر را وقتی به درستی درک کردم که صدای گریه فرزند تازه متولد شدهام را شنیدم، آن وقت بود که بیش از هر زمان دیگری به عظمت نگاه پدرم و مسئولیت پدرانهاش که سالها بر شانههایش سنگینی می کرد، پی بردم. اینها بخشی از سخنان پدری است که عاشقانه برای خوشبختی فرزندانش تلاش میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ کلامش ساده اما دلنشین بود، بی پیرایه اما پراحساس سخن میگفت و صفا و صمیمیت نهفته در حرفهایش راوی روحی سرشار از عطوفت پدرانهاش بود.
نامش اکبر قربانی است، ۴۶ ساله و ساکن قزوین، ۱۷ سال است که در شغل شریف رفتگری زمین زیر پای مردم را تمیز میکند. میگفت شغلم را دوست دارم و چون که گذران روزگارم با خدمت کردن به خلق خدا میگذرد.
معنای واژه پدر را که از او جویا شدم گفت: پدر همچون کوهی استوار و تکیهگاهی مطمئن برای روزهای سخت و دشوار فرزندان است.
او که در سن ۲۱سالگی طعم شیرین پدر شدن را چشیده بود با عشقی غیرقابل وصف از فرزندانش سخن میگفت و همه آمال و آرزویش همانند سایر پدران این خطه مینودری، خوشبختی و عاقبت بخیری فرزندانش بود.
گفت معنای پدر را وقتی به درستی درک کردم که صدای گریه فرزند تازه متولد شدهام را شنیدم و آن وقت بود که بیش از هر زمان دیگری به عظمت نگاه پدرم و مسئولیت پدرانهاش که سالها بر شانههایش سنگینی می کرد، پی بردم. هم او که همواره در زندگی همراهی واقعی برایم بود.
پدر یعنی بزرگ، یعنی ستون و الگوی خانواده
پدرش ۴ سال پیش رخت سفر بر تن کرده و به دیار باقی شتافته بود و او با صدایی پر از حسرت میگفت اگر پدرم هنوز زنده بود مشتاقانه به دیدارش رفته و دستها و پاهایش را غرق بوسه میکردم.
میگفت: زمانی که پدرم فوت کرد تازه فهمیدم چه نعمتی را از دست دادم چون پدر مثل کوه پشت فرزندش است. پدر یعنی بزرگ، یعنی سرپرست یعنی ستون و الگوی خانواده.
او که دارای ۳ فرزند دختر و یک پسر است، ادامه داد: خودم تا زیر دیپلم درس خواندم اما فرزندانم همه دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، به جز پسرم که ۱۲ سال دارد و از خدا میخواهم که روزی پزشک شود.
او که اکنون دارای دو نوه دختری است میگفت: باور میکنید وقتی نوه دار شدم بیشتر از زمان پدر شدن خوشحال شدم و احساس غرور کردم.
با خنده ادامه داد: میگویند فرزند بادام است و نوه مغز بادام. وقتی نوهام به دنیا آمد از اینکه فرزندانم بزرگ شده و به ثمر رسیدند احساس خوشبختی کرده و خدا را هزار بار شکر کردم. خدا انشاالله فرزندان همه را حفظ کند فرزندان مرا نیز صحیح و سالم نگه دارد.
وی ادامه داد: از خدا چیزی نمی خواهم جز اینکه فرزندانم به جایی برسند و موفق شوند. بزرگترین آرزویم خوشبختی فرزندانم و به سروسامان رسیدن آنهاست، اما جدا از این آرزویم این است که خانه دار شوم و از مستاجری رهایی یابم. درست است که خودم خانه ندارم اما خوشحالم که دو دختر متاهلم هر دو صاحب خانه هستند و مثل پدرشان عذاب نکشیدند چون من تحمل رنج و سختی آنها را ندارم.
تا زمانیکه سایه پدر بالای سر شماست قدرش را بدانید
رشد و پیشرفت و کسب مدارج دانشگاهی فرزندانش برای او مهمترین آرزو بود. گویا میخواست آرزوهای به مقصد نرسیدهاش را در زندگی فرزندانش دنبال کند. میگفت تا زمانیکه دخترم دیپلم گرفت، نمیدانستم کلاس چندم است برای همین وقتی دخترم گفت بابا من دیپلم گرفتم خیلی خوشحال شدم و از طرفی هم احساس کردم که چقدر زود فرزندانم بزرگ شدند.
وقتی از او در مورد بهترین هدیهای که به مناسبت روز پدر به او داده شده سوال کردم در جواب گفت: چند سال پیش روز تولدم بود که ۴ فرزندم با هم برای من که تا آن روز گوشی نداشتم به عنوان کادو یک گوشی تلفن همراه خریدند، آن روز نه به دلیل خرید گوشی موبایل، بلکه مهربانی فرزندانم و تصمیم آنها برای خوشحال کردن پدرشان و قدرشناس بودن آنها مرا بسیار مسرور کرد.
از خاطرات دوره کاریش پرسیدم، گفت: سالها پیش در یک روز سرد زمستانی که برف هم میبارید زیر پل راه آهن مشغول کار بودم، چند آشغال داخل دریچه خیابان بود که من دستم را برای برداشتن زبالهها داخل دریچه فرو کردم که دستم داخل آن گیر کرد و هر کاری کردم نتوانستم دستم را بیرون بکشم، به رانندگانی که از آنجا عبور میکردند مدام اشاره میکردم اما هیچ کس متوجه نمیشد. حدود نیم ساعت طول کشید تا در نهایت یکی از رانندگان گذری متوجه شد و نگه داشت و به من کمک کرد تا دستم را از لای نرده بیرون بکشم.
حرفش که تمام شد ناخودآگاه لبخندی بر لبانش نقش بست و گفت: بیان این خاطره موجب شد تا یاد خاطرهای دیگر بیفتم که یادآوری آن برایم شیرین و دلچسب است. یک روز داشتم کار میکردم که دیدم سه دانشآموز دختر کلاس اولی که در حال رفتن به منزل کیفهای خود را به پشت انداخته و نایلون به دست در طول مسیر هر کاغذ پارهای را که میدیدند بر میداشته و داخل کیسه نایلونی میگذاشتند، کنجکاو شدم و از آنها پرسیدم چه میکنید آنها گفتند آقا داریم به شما کمک میکنیم. بسیار از کار آنها خوشم آمد و تحسینشان کردم.
به او گفتم به عنوان یک پدر چه توقعی از فرزندانت داری، گفت: پدر هیچ توقعی از فرزندش ندارد و فرزند هر چقدر هم که بزرگ باشد باز هم برای او یک بچه است.
در پایان تاکید کرد: برای مخاطبان خود حتما بنویسید که پدر نعمت است، تا زمانیکه سایه پدر بالای سر شماست قدرش را بدانید و از هر چه خوبی است در حقش کوتاهی نکنید.
انتهای پیام/۷۰۰۳
دیدگاه ها