۱۸/رمضان/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۰۹ پنجشنبه

صبح قزوین «سیاه دنباله‌دار»؛ یک پروپاگاندا در قالب مستند
کد خبر: ۳۳۲۸۰۰ تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۹/۲۸ ساعت: ۱۱:۱ ↗ لینک کوتاه

نقدی بر مستند «سیاه دنباله‌دار» نمایش یافته در جشنواره سینماحقیقت؛

«سیاه دنباله‌دار»؛ یک پروپاگاندا در قالب مستند

این فیلم را رسماً می‌توان یک مستند جعلی خواند که حتی اولیات مستندسازی را هم رعایت نکرده است.

«سیاه دنباله‌دار»؛ یک پروپاگاندا در قالب مستند
به گزارش سرویس فرهنگ وهنر  صبح قزوین ، فیلم سیاه دنباله‌دار ساختۀ خانم نیلوفر عظیمیان در مدت 38 دقیقه، سخنان چند زن را در دفتر یک وکیل حقوقی به تصویر کشیده است. یک فیلم به شدت ضعیف که در دوازدهمین جشنواره مستند ایران (سینماحقیقت) نمایش یافته است.

خلاصه داستان

لوکیشن فیلم «سیاه دنباله‌دار»، عمدتاً در دفتر یک وکیل حقوقی در مشهد مقدس می‌گذرد. دو زن در حضور خانم وکیل، مشکلات خودشان را مطرح می‌کنند و از او کمک می‌خواهند. نفر اول، خانم چمنی است که دربارۀ دخترش زینب که پانزده سال دارد، مشورت می‌خواهد. خانم وکیل هشدار می‌دهد که او را شوهر ندهید. چندی بعد متوجه می‌شویم که عقد، واقع شده و حالا خانم وکیل علیه ازدواج صحبت می‌کند و اینکه بایست می‌گذاشتید این بچه درسش را بخواند و بچگی کند و از این قبیل. نفر دوم خانم جوانی است که به شعر علاقه دارد، از شوهرش کتک می‌خورد و یک بچه هم دارد و در نهایت، خبر می‌دهد که از شوهرش جدا شده. فیلمساز، هیچ تصویر واضحی از چهرۀ این افراد نشان نمی‌دهد.

 اما نفر سوم، هرچند که تصویرش نشان داده می‌شود اما به نزد وکیل نمی‌آید و قصد دعوی هم ندارد و ما نیز نامش را نمی‌فهمیم. او یک زن تقریباً 40 ساله است که ادعا دارد نابینا شدن چشم چپش بر اثر ضربات شوهرش بوده است و حتی مدعی می‌شود که فک بالایی‌اش نیز مصنوعی است! فیلم در انتها، این زن‌ها را در بازار و خیابان دنبال می‌کند، همراه با صدای نقاره‌ها و صوت اذان که به طور همزمان پخش می‌شوند!

 این فیلم را رسماً می‌توان یک مستند جعلی خواند که حتی اولیات مستندسازی را هم رعایت نکرده است. از خانم مرجان ریاحی، مصطفی امامی و امید عبداللهی که مسئولیت انتخاب فیلم‌های کوتاه دوازدهمین جشنواره سینماحقیقت را بر عهده داشته‌اند،واقعاً بعید است که چنین فیلم ضعیفی را برای نمایش برگزیده باشند.

 مهم‌ترین مشکلات «سیاه دنباله‌دار» به این ترتیب است:

 1. این اثر، اصلاً «مستند» نیست. یعنی چیزی «قابل استناد» در آن وجود ندارد. پخش سخنان زنی که ادعاهایی را مطرح می‌کند اما چهره و نام او مشخص نمی‌شود، به عنوان سند و برهان پذیرفته نیست. چگونه انتظار دارید که نمایش تصویر فردی از پشت سر، یا نشان دادن قسمتی از چهره یا دست‌های او، باعث ‌شود که مخاطب قصه را باور کند؟ چه دلیلی وجود دارد که این صحنه‌ها واقعی باشند؟ آیا نشان دادن زنی با یک چشم، برهانی می‌شود که شوهر او مسبب کور شدن او بوده است؟! چرا این زن به مراجع قضایی مراجعه نکرده و چطور است که فیلمساز سخنی در این باره از او نمی‌پرسد؟ چرا او حتی به نزد این خانم وکیل در فیلم نمی‌آید؟! اگر این زن آنقدر محجوب و باحیا است که حتی از طرح موضوع در مراجع قضایی شرم داشته پس چطور اینجا حاضر شده تا قصۀ ادعایی خود را در جلوی دوربین بیان کند؟!

 حتی ماجرای زن اول (خانم چمنی) نیز کاملاً مشکوک است. او که با چادر جلوی خانم وکیل نشسته نگران دختر 15 سالۀ خود است. بعد از مدتی هم خبر می‌دهد که خطبۀ عقد دخترش خوانده شده. آیا چنین زنانی که پای‌بند به سنت‌های خانوادگی هستند، برای مشورت به وکیل مراجعه می‌کنند؟! آن هم شش ماه قبل از وقوع عقد؟ یعنی در زمانی که اصلاً گمان آن نمی‌رفت؟!

   2. این دیالوگ‌ها حتی اگر واقعی هم باشند باز هم فقط یک فرضیه است. یک انسان متعادل، باید اصل بی‌طرفی را رعایت کند و سخنان طرف مقابل (مدعی علیه) را نیز بشنود. اگر هر کسی که یک طرفه به قاضی برود، پیروز برخواهد گشت. هیچ بقالی نمی‌گوید ماست من ترش است. همۀ انسان‌ها، خودشان را ذی‌حق می‌پندارند. اگر شما در مقام قاضی نشسته باشید و چنین افرادی به شما مراجعه کنند آیا حرفشان را به همین راحتی می‌پذیرید؟ چگونه می‌توان بدون سند و برهان و حتی استماع سخنان طرف مقابل، قضاوت کرد؟ خیلی واضح است که سازندۀ این تصاویر جزو فمینیست‌های افراطی قلمداد می‌شود، کسانی که به جنگ علیه جنس مرد برخاسته‌اند؛ «حق» را کلاً برای جنس زن می‌خواهند و برای مردان، فقط «تکلیف» قائل هستند.

3. در تیتراژ پایانی آمده است که فیلم، با حمایت «کانون زنان حقوقدان سورا» ساخته شده است. با جست‌وجویی ساده در نت، می‌توان فهمید که مدیر این دار الوکاله، خانم مرضیه محبی است. یعنی همین خانم وکیل که در فیلم حضور دارد. این عقل و منطق در عموم وکلا هست که لااقل در نزاع‌های زناشویی، طرف مقابل را احضار کنند و سخنان او را هم بشنوند. اما این خانم وکیل نه تنها این کار را نمی‌کند بلکه این مشورت را هم به فیلمساز نمی‌دهد. البته از فمینیست‌ها نمی‌توان انتظار عقلانیت داشت. آنها خودشان را در هر حال، محق می‌پندارند؛ حتی اگر مجرم باشند یا قتل عمد کرده باشند.

با یک گشت و گذار اینترنتی می‌توان فهمید که خبرهایی از این کانون وکلا در خبرگزاری ‌های مهم نیز وجود دارد. اخباری که عمدتاً توسط خود اینها تولید شده است. به عبارت دیگر، کل ماجرای فیلم عملاً یک تبلیغات پروپاگاندا برای این کانون و رئیس آن یعنی خانم محبی به شمار می‌رود که خودش به عنوان وکیل و منجی زنان در فیلم ظاهر شده است!

4. غرضمندی فیلمساز (و حتی خانم وکیل) در ضدیت با شرع مقدس کاملاً واضح است. فیلمساز بدون جهت در ابتدا و انتهای فیلمش صدای اذان و نقاره پخش می‌کند تا مشکلات این زنان را ناشی از دین و مذهب قلمداد کند. در حالیکه همه می‌دانند که خانواده‌های دیندار، پایدارتر و سالم‌ترند. قدیم‌ها که دیانت مردم بیشتر بود، نرخ طلاق بسیار اندک بود. مردم در اروپا هر چه به سمت بی‌خدایی پیش رفتند آمار طلاقشان بالا رفت و نرخ ازدواجشان پایین‌تر آمد. ایران ما نیز بی‌نصیب از این موج کفرگرایی نبود.

 اصلاً ازدواج یکی از آن معروفاتی است که انبیاء الهی در جهان شهرت داده‌اند. اگر پیامبران نبودند که فمینیست‌ها مانند حیوانات جنگل زندگی می‌کردند و اصلاً نمی‌دانستند که چیزی به نام ازدواج می‌تواند وجود داشته باشد. چنانکه الان هم می‌خواهند این معروف را منکر کنند و منکرات خودشان را با زور رسانه، معروف نمایند.

خانم وکیل چند جمله علیه ازدواج در فیلم می‌گوید و معلوم است که این خانم کارگردان نیز عملاً کمر خود را بسته است تا در ضدیت با این سنت الهی عمل کند. و چه باید گفت که عاقبت فمینیست‌های مردستیز، همجنسگرایی و افسردگی مفرط و حتی خودکشی است. چنانکه فمینیست‌های افراطی دهۀ 1960 که در میان دانشجویان زن اروپایی شکل گرفت، چنین کردند. آنها بیست سال طول کشید تا عقل به سرشان برگشت، زمانی که دیگر امکان فرزندآوری و تشکیل خانواده برایشان وجود نداشت. افراطی‌هایی مانند این کارگردان نیز هنوز در دهۀ 1960 میلادی سیر می‌کنند و قی کرده‌های آن کفرگویان را به خورد ما می‌دهند.

5. این اثر که حتی نمی‌توان نام «فیلم» روی آن گذاشت، در حد یک فیملبرداری ساده هم از کار درنیامده. چون حتی فیلمبرداری هم به ضعیف‌ترین شکل ممکن با کادرهای بد و تکان‌های ناگهانی و تصاویر بی‌کیفیت و با نور بد صورت گرفته است. هرچند که از انعکاس تصویر فیلمبردار/ کارگردان در شیشه می‌توان فهمید که او سه پایه هم داشته است. تیتراژ نشان می‌دهد که کارگردان، به طور همزمان مسئولیت‌های دیگری نیز در فیلمش داشته است: پژوهشگر، فیلمبردار، صدابردار، دستیار تدوین، مدیر تولید و تهیه کننده. آیا کسی می‌داند سینمای حرفه‌ای کیلویی چند است؟

6. یکی از دروغ‌های این وکیل و فیلمساز، این است که این دختر 15 ساله، در سن ازدواج نیست. از قضا در سانس بعدی پردیس چارسو، فیلم زیر حکم/ سعید کشاورز را نمایش دادند که زنی به نام رضوان در آن فیلم (که متولد 1368 است و ازدواجش هم اجباری محسوب می‌شود) در سن 13 سالگی ازدواج کرده و حالا بعد از به دنیا آوردن چهار فرزند، خانواده را در غیاب شوهرش می‌گرداند، شوهری که بی‌گناه به زندان افتاده است. چطور ممکن است که این زن‌، آنقدر عاشق شوهرش باشد که بگوید اگر به او آسیبی برسد خودش را خواهد کشت، اما دختران امروزی حتی به عشق انتخاب کردۀ خودشان هم پای‌بند نباشند؟ چرا دختران شهری امروز، حتی در سن 40 سالگی هم بالغ نمی‌شوند؟ منظورم کسانی است که فردای روز عقد، دادخواست طلاق می‌دهند و در یک کلام، خانه خرابکن هستند. چرا این فمینیست‌ها اگر یک ازدواج اجباری در صد هزار مورد وجود داشته باشد، آن را در بوق و کرنا می‌کنند اما از این همه خانواده که با عشق شروع می‌شود و به سرعت به نفرت می‌انجامد سخنی نمی‌گویند؟ اگر مانع خوشبختی، ازدواج اجباری است پس چرا این همه جوانی که خودشان همسرشان را با رضایت کامل انتخاب کرده‌اند به سرعت به طلاق می‌رسند؟!

منبع: تصویر خشونت علیه زنان در سینما سخت است، 24 آذر 1397

بعد التحریر:

پس از نگارش این یادداشت کنفرانس مطبوعاتی این فیلم را در سایت مرکز گسترش مطالعه کردم. کارگردان اعتراف کرده است که این خانم وکیل، در واقع مادر خود اوست! این نیز مؤید سخن بنده است، یعنی ساخت این فیلم عملاً پروپاگاندایی است برای ازدیاد مشتری‌های این دارالوکاله. خداوند به ماهی‌هایی که به این تور می‌افتند رحم بفرماید.



انتهای پیام/1404

منبع: مشرق

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان