به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
صبح قزوین ؛ خلبان آزاده حسين لشکری ملقب به سيدالاسراء ايران، در سال 1331 در روستاي ضياء آباد شهرستان قزوين به دنيا آمد.
پس از اخذ دیپلم در سال 1350 برای خدمت سربازی به لشكر 77 خراسان اعزام شد و در همانجا طی یک رزمایش با خلبانان نیروی هوایی آشنا و به حرفه خلبانی علاقمند شد و در پی آن در آزمون دانشكده خلبانی شركت كرد و به استخدام نيروي هوايي درآمد.
در سال ۵۴ برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد.پس از بازگشت به وطن به عنوان خلبان هواپيمای شكاري اف - 5 مشغول به خدمت شد.
با آغاز جنگ تحمیلی برای دفاع از وطن تلاش بسیار کرد و در یکی از ماموریت هایش به اسارت نیروهای دشمن درآمد. ۳ماه نخست دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر ديگر از همرزمان در يک سالن عمومی نگهداری میشد به طوری که حتی صلیب سرخ نیز آماری از آنها نداشت.
پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ این شهید ۱۶ سال دیگر را نیز در اسارت به سربرد و درنهایت پس از معرفی به صلیب سرخ ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ پس از ۱۸سال اسارت به آغوش وطن بازگشت و در دیدار با رهبر معظم انقلاب به سید الاسرا ملقب شد.
امير سرلشكر خلبان لشكری جانباز 70 درصد نيروی هوايی ارتش جمهوری اسلامی ايران در ۱۹مرداد سال ۸۸بر اثر عارضههای ناشی از دوران اسارت به شهادت رسيد.
کتاب خاطرات شهید لشکری با عنوان "۶۴۱۰" که بیانگر تعداد روزهای اسارت اوست منتشر شده است.
کتاب روزهای بی آینه، به قلم گلستان جعفریان نیز داستان اسارت و دلتنگی را از زبان منیژه لشکری همسر شهید لشکری روایت میکند.
اولین خبر؛ ۱۶ سال پس از اسارت
اولين نامه به ايران برای همسرم (۱۳/۳/ ۱۳۷۴ـ ۱۹۹۵/۶/۴) به نام خدا همسر عزيزم سلام، حالت چطور است. ان شاءالله كه خوب هستی. حال علی چطور هست و به ياری خدا او هم كه خوب هست. من اين نامه را برای اولين بار برايت می نويسم. امروز ملاقات با نماینده صليب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت كرد و گفت كه از اين به بعد می توانم نامه برايت بنويسم. من نمی دانم كه چقدر اين حرف ها درست هست و ما می توانيم نامه برای همديگر بنويسيم ولی من هنوز شک دارم و اگر آن نامه به دست تو رسيد، برايم آدرس محل زندگی خودت را بنويس تا نامه های بعدی را به آنجا بفرستم. از آنجا كه نمی دانم هنوز آنجا هستيد يا نه و در كجا منزل و مكان داريد، نامه را برای نيروی هوايی نوشتم. اميد دارم كه آن ها هم سعی بكنند و به دست شما برسانند. خودم هم باور ندارم كه نامه می نويسم. وضعيت من معلوم نيست و تو شرعاً و عرفاً اجازه داری كه اگر خواستي ازدواج بكنی، میدانم كه خيلی سخت هست ولی چاره چيست، در تربيت علی كوشا باش و من راضی به راحتی و آسايش شما هستم.
پاسخ نخستین نامه
به نام خدا حسين عزيزم سلام، حالت چطور است؟ نامهات رسيد و خيلی خوشحال شدم. پس از ۱۶ سال حيرانی و بیخبری از تو نامه دريافت كردم. نامهات خيلی خشک بود، نمیدانم روزگار چطور برايت می گذرد. من ۱۶ سال در اوج بی خبری برای تو صبر كردم و با مشكلات زندگی مبازه كردم و تو خيلی راحت مینويسی بروم و ازدواج كنم. بنياد شهيد از سالها قبل و همچنين بعضی از اقوام گفتند بروم و ازدواج كنم گرچه تو نوشتی مخير هستی ولی وقتی خودم فكر میكنم كه در اين ميان علی را داريم، او موجودی بیگناه است، چه تقصيری دارد كه بايد سرنوشت ناپدری را داشته باشد، من هم وقتی در ميهمانیهای فاميل میبينم كه هر كس با شوهرش هست و من تنها هستم به اين مسئله فكر میكنم، آيا می توانم ازدواج كنم يا نه؟ ولی چهره معصوم و بیگناه علی را میبينم. آيا سرنوشت برای او چه نوشته است لذا از ازدواج پشيمان میشوم. زندگی برايم سخت شده ولی چه بايد بكنم سعی خودم را میكنم، تو هم دعا كن و از خدا كمک بخواه. ناراحت نشوی من هم احساس دارم. قربانت. منيژه
روایت شهید از دوران اسارت
شهيد حسين لشكری بعدها در يادآوری دوران اسارت و تحمل شكنجهها و آزارهای آن دوران گفته است: شكنجهها دو نوع بود، روانی و فيزيكی، بازجويیهای شديد، بیخوابی، توهين، شوک برقی، اعدام صوری. امام(ره) گفتند كه جنگ برای ما نعمت است، من در اسارت معنی اين را فهميدم، من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم، خدا را دوباره شناختم، خودم را دوباره شناختم.
اسارت در روز 27 شهريور سال 1359 هم در سن بيست و هشت سالگی ام رخ داد و به عنوان اولين خلبان ايرانی گرفتار زندان رژيم بعث عراق شدم .در مدت اسارتم در زندان های مخابرات ابوغريب و الرشيد زندانی بودم و در نهايت ده سال پايانی را كه بعد از زمان پذيرش قطعنامه بود مجددا به زندان مخابرات بازگشتم تا مدت طولانی زندان انفرادی بدون همدم و
هموطن را در سلول شماره 65 طبقه دوم اين زندان طی كنم. در اين مدت به جز يک سال و نيم آخر ـ صليب سرخ جهانی هم اطلاعی از من نداشت.
از آنجایی که هدف دشمن زنده ماندن من بود در صورتی كه كوچک ترين تغيير در حالاتم می ديدند سعی می كردند دليل آن را كشف كنند و مشكلاتم را حل كنند. مثلا برايم قرآن و نهج البلاغه و مفاتيح الجنان می آوردند آن هم در حالی كه در اردوگاه ها به تعداد زيادي از اسرا فقط يک جلد قرآن می رسيد.
آنها قصد بهره برداری تبليغاتی از من داشتند و سعی می كردند در موقعيت مناسب با معرفی من اعلام كنند كه ايران آغازگر جنگ بوده است. به همين دليل هم زنده نگه داشتنم از اهميت ويژه ای برخوردار بود و كوچک ترين اتفاقات زندان من بايد به اطلاع صدام می رسيد و از او كسب تكليف می شد. در نهايت با تسليم نشدنم به اجراي خواسته های آنها و سپس معرفی عراق به عنوان تجاوزگر مقدمات آزادی من فراهم شد.
آن روز با حضور نماينده صليب سرخ و مسئولان ايرانی از مرز گذشتم و وارد خاک مقدسمان شدم. صحنه پرشوری بود و استقبال با شكوهی از من به عمل آوردند. بعد از آن هم زمينه ايجاد ارتباط تلفنی برای من و خانواده ام فراهم كردند و موفق شدم بعد از هجده سال با همسر و پسرم صحبت كنم .علی در آن روزها چهار ماه و نيم بود و روزی كه بازگشتم هجده ساله و دانشجوی سال اول دندانپزشكی بود.
دلتنگی ها و سختی ها از زبان همسر شهید؛ کاش این سهمیه را نداشتم اما همسرم را کنارم داشتم
همسر شهید لشکری، در گفتوگو با یکی از رسانه ها با اشاره به سختیهایی که در سالهای اسارت شهید لشکری تحمل کرد، میگوید: مسئولان نمیتوانستند برای همسرم کاری کنند، خبری از او نداشتند و برای آزادی او هم کاری از دستشان برنمیآمد، اما من که با فرزندم در همین کشور بودیم و زندگی میکردیم. می توانستند به زندگی ما برسند و ما را حمایت و مشکلاتم را هموار کنند، اما دریغ کردند.
مردم ما فقط میگویند سهمیه، کاش این سهمیه را نداشتم اما همسرم را کنارم داشتم. من با این سهمیه میخواهم چه کنم؟ در مقابل این سهمیه من چه چیز را از دست دادم؟ زندگیام، همسرم و خانوادهای که هیچ وقت نداشتم. حتی بعد از اینکه بازگشت. وقتی شهید لشکری به کشور بازگشت، یک مرد خسته و بیمار بود و فقط میخواست یک مونس برای من باشد. در مقابل این همه سختی هیچ چیز ویژهای دریافت نکردیم.
همسر شهید لشکری سفارش به رعایت قوانین اسلام و واجبات، به جا آوردن صله رحم و کمک به مستحق را به عنوان مهم ترین وصیت های شهید بیان میکند.
همچنین همسرش روایت میکند؛ چیزی که همیشه از این مرد یاد گرفتم این بود که در پستی و بلندیهای زندگی و هر شرایطی که پیش میآمد یک سر سوزن در ایمان او به خدا کم نمیشد، ایمانش بیشتر میشد که کمتر نمیشد. ذکر و یاد خدا محال بود از او جدا شود و در ناخوشایندترین احوال، توکل به خدا را فراموش نمیکرد. این روحیه بزرگترین سرمایه در زندگی است.
شهید لشکری در بیانات رهبری
بخشی از متن بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با امیر خلبان آزاده حسین لشگری در مورخه 19 فروردین سال 1377 که به مناسبت شهادت این خلبان شهید منتشر شده به شرح زیر است:
همه شما - بخصوص آنهایی که زیاد ماندند - رمز مقاومت و ایستادگی هستید. شما نشان دهنده این حقیقت هستید که رنجها می گذرد و اجرها می ماند.
از همه بیشتر غم و رنج این آقای «لشگری» بود که ما هر وقت به یاد ایشان می افتادیم، حقیقتاً غمی دلمان را می گرفت. هجده، نوزده سال، زمان بلندی است؛ زمان کمی نیست که ایشان در چنگ دشمن بودند و بحمداللَّه صبر و استقامت کردند. امیدواریم خدای متعال به همه شما اجر دهد و موفّقتان بدارد و ان شاءاللَّه خانواده های شما - فرزندان و کسان و والدینتان - را مشمول رحمت و خیر کند. عین این ثواب و اجری را که خدای متعال به شما می دهد، به کسان شما هم می دهد؛ چون آنها هم خیلی رنج کشیدند، خیلی زجر کشیدند.
انتهای پیام /6006
دیدگاه ها