میگویند سحر هم حاجت میدهد سحری که شب قدری شد برای سید و دوستانش. شهادت غربت نیست اما شهادت در خانه و پیش رفقا و جایی که پناهت شده بود و دفاعی نداشتی مظلومانه میشد.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ ترور مظلومانه ترین شهادت است و باز هم سحر 27 رمضان رسید و یاد آسمانی شدن مظلومانهی شهدای ترورِ شهرستان تاکستان ما را به دورانی در گذشته میبرد.
ویلاییها
تلاش میکردم فیلم ویلاییها را ببینم اما شرایط آن فراهم نمیشد تا اینکه چند وقت پیش از یکی از عزیزانم فایل را گرفتم و به تماشا نشستم تا حالا فکر میکردم چقدر مدیون شهداییم، شاید اصلا به همسرانشان فکر نکرده بودم که چقدر ساختند، صبوری کردند، بهتر است بگویم از خودشان گذشتند.
این فیلم در من که نه متاهل بودم و نه درکی از همسران شهدا داشتم، بغض و دلتنگی ایجاد کرده بود و تا ماهها بر قلبم چنگ میزد و بی تابم میکرد و همین شد که این بار خواستم با زبان همسرش بگویم، بگمانم یاد همسران شهدا هم یاد شهداست، آنها با گذر زمان هنوز از شهید میگویند.
میگویند برای رسیدن به شهادت اشکها باید ریخت..
نمازهایش را همیشه به موقع میخواند در سجده نمازهایش آنقدر گریه میکرد که تنم میلرزید. میدانستم عاشق شهادت بود شاید میخواست من و تنها فرزندم را آماده کند. دل توی دلم نبود وقتی اینقدر بی قراریهایش را به نظاره مینشستم!
درجبهه زانوهایش آسیب دیده بود یک ماهی مرخصی داشت، اما تاب خانه نشینی نداشت، بسیج تاکستان ملجأ و آرامشش شده بود وقتی نمیتوانست جبهه باشد.
شب بیست و هفتم ماه رمضان بود، معمولاً شبها در بسیج نمیماند، وقتی آن تروریست، با نقشه قبلی بسیجیها و سپاهیها را دور هم. جمع کرد سیدرضا و 5 تا از بچهها شب را آنجا سحر کردند.
میگویند سحر هم حاجت میدهد سحری که شب قدری شد برای سید و دوستانش. شهادت غربت نیست اما شهادت در خانه و پیش رفقا و جایی که پناهت شده بود و دفاعی نداشتی مظلومانه میشد.
نقشه که پیش رفت سر سفره سحری وقت عروج بود سیدرضا اولین نفری بود که به تروریست اعتراض کرد و اولین تیر به قلب سیدرضا اصابت کرد و بعد رگبار تروریستی که متواری شد و...
همان روز از طریق رادیو عراق بلافاصله مسئولیت ترور برعهده گرفته شد و اسامی شهدا را اعلام کرد، معلوم بود که برنامه از قبل طراحی شده. شهدای ترور مثل مولایشان علی(ع) مظلومانه شهید شدند.
این سخنان، برشی از زندگی بغض آلود دختری است که جوانی اش پای دلتنگی و تماشای قدکشیدن تنها فرزندش گذشت.
تولد میثم
سال 63 که میثم به دنیا آمد در اوج خوشحالی از تولد میثم همیشه میگفت: "میثم را تو باید بزرگ کنی، از شهادتش حرف میزد و یتیمیِ میثم، که همانی شد که خودش میگفت." و روزهای سخت بدون سید رضا و با تنهاییهای دونفره مان گذشت اما، حتی لحظه ای هم از ذهنم دور نبود تا...
قبل از ازدواج میثم، ناراحت و مستأصل بودم، با خودم میگفتم یک زن تنها چه کنم؟ هیچ وقت اینقدر درمانده نشده بودم، شب به خوابم آمد و گفت: "جبهه بودم اینقدر ناراحت نبودی حالا که پیش توام چرا اینقدر ناراحتی!!!!!" همیشه حرفهایش آرامم می کرد و امروز هم....
در عشق اگر چه منزل آخر شهادت است/ تکلیف اول است شهیدانه زیستن ...
یاد همه شهدای ترور خصوصا شهید سیدرضا موسوی شالی را با ذکر صلواتی گرامی بداریم.
"بنت الهدی عاملی"
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها