صبح قزوین ؛____ندا حبیبی.
در تلویزیون و شبکه خانگی ایران کمتر پیش آمده است که یک کارگردان در فصل دو سریالیش مانند فصل پیشین مخاطبش را همچنان حفظ کند و او را به تحسین هنر خود وا دارد و این آرزوی هر فیلم سازی است که در ذهن مخاطب برندی را خلق کند، تا به وسیله آن یاد و خاطره اش در ذهن مخاطب زنده بماند.
درست در آغاز سال 90سریالی متولد شد که این آرزو را برای سیروس مقدم برآورده کرد.
پایتخت 1 که مخلوق ذهن هنرمند محسن تنبانده بود، با همان لهجه شیرین مازنی بازیگرانش و فضا خانواده ای بی نظیرش در دل مخاطب جاباز کرد و در13 قسمت متوالی چهره موجهی را از خود نشان داد و مورد پسند هر دو گروه مذهبی و غیرمذهبی جامعه قرار گرفت.
بعد از آن در سالهای پی در پی با خلق ماجراهای جدید در پایتخت، سیروس مقدم توانست جزو برترین کارگردانهای سریال ساز قرار بگیرد.
علاوه بر خلاقیت نویسندگی محسن تنابنده و میزانس نور و تصویر سیروس مقدم، توجه به موضوعات روز کشور از جمله دلایل علاقه مخاطب به پیگیری فصلهای دیگر بود. ایده پرداز اثر خوب میداند که وقتی کشور در شرایط پر از هیجان انتخابات ریاست جمهوری قرار دارد این موضوع به روز ترین و پرمخاطب ترین ماجرا خواهد بود.
علاوه بر آن تعلیقهای فرآوان داستان که حتی از یک فصل به فصل بعدی رسیده است نیز از مواردی است که سریال سازها کمتر از آن استفاده میکنند و پایتخت توانسته است با تعلیقهای هرچند ساده مخاطب را در انتظار فصلهای آینده نگه دارد.
بعد از آن موقعیتهای متفاوت سریال پایتخت که در هر فصل جذاب تر از قبل شد نیز دلیلی است برای پیشرفت این اثر دنباله دار.
سریال از یک خانه در اتوبان تهران و فضای صمیمی پشت کامیون متولد شد و حالا رسیده است به آنجایی که فضای کوچک و تاریک نفر بر و بالن پر از حرکت را تجربه میکند.
این ویژگی همان گونه که مخاطب آشنا به هنر نور و تصویر را به وجد میآورد، مخاطب ناآشنا را نیز به درک موقعیتها و هم ذات پنداری باشخصیتها وا میدارد.
مخاطب سریال بین ایرانی در هیچکدام از سریالهایش چنین فضایی را تجربه نکرده است و تنها آن را در زندگی واقعی خود لمس کرده است و همین احساس آشنا دلیلی است برای آنکه کارکترهای سریال را شبیه به خانواده خود بداند و در 5 فصل متوالی با آنها رشد کند.
پایتتخت از نمونه سریالهایی است که با ساختار قوی توانسته است سلیقه مخاطب را رشد دهد و قدرت تشخیص تفاوت یک سریال خوب و بد را به مخاطب عام بدهد.
قدرت فیلم شناسی مخاطب به لطف سریالها و فیلمهای سینمایی این چنینی به اندازه ای رسیده است که مخاطبان به راحتی سکانسهای معنا گرای فیلم را تحلیل میکنند و به خوبی آن را به دیگران انتقال میدهند.
معناگرایی سریالی مانند پایتخت در هر فصل بیشتر میشود و در فصل 5 به جایی میرسد که در هرموقعیتی که قرار میگیرد مفهومی را در ضمیر ناخودآگاه مخاطب جا میگذارد و او را درگیر چالش میکند.
چالشهای پایتخت5 با مخاطب از جایی شروع میشود که نقی داستان به عنوان یک نیمه قهرمان به شخصیت ابتدایی اش بازمیگردد و دوباره به عنوان یک پدر و مرد ایرانی به مخاطب معرفی میشود.
نقی داستان که در فصلهای پیشین به دلیل بیکاریاش با افول شخصیت مواجه شده بود و با موفقیتهای پی در پی همسرش به اوج احساس بی کفایتی رسیده بود، در پایتخت 5 به شخصیت اصلی خود بازمیگردد و مخاطب ایرانی را راضی میکند.
نقی از یک فاجعه فمنیستی که در فصل پیش برای خود ساخته است، به زنانگی ایده آل همسرش در فصل جدید میرسد و احساس حسادت خود را نسبت به موقعیت همسرش تغییر داده و در پذیرش این موضوع قدرت همسرش را میپذیرد و به او افتخار میکند.
احساس افتخاری که در سکانس ابتدایی به خوبی دیده شده و در دیالوگها مکرر در هر سکانس به آن اشاره میشود.
این نوع تغییر نگاه نشان از سلامت روان شخصیت دوست داشتنی نقی است، که موجب رشد سلامت روانی خانواده اش نیز میشود. نقی داستان که در فصل پیش با ارسطوی خطاکار برخورد شدیدی دارد، این بار منطقی تر و آرام تر از قبل با اشتباهات خانواده اش برخورد میکند و تنشهای خود را کمتر میکند.
این نوع تغییر رفتار نشان از رشد دغدغههاست، دغدغههایی که او را از یک پسر اعصاب خورد کن فصل پیش به یک مرد باغیرت و نگران تبدیل میکند. مردی که با وجود ابهامی که گاهی در شخصیت خود نشان میدهد، در نهایت راه درست را انتخاب میکند و صلاح خانواده را بر هرچیزی ترجیح میدهد.
ابهام شخصیتی نقی نوعی جناح بندی سیاسی را در کاراکتر نشان میدهد، که گاهی برای مخاطب آشنا به مباحث روز جهان، آزار دهنده است. این ابهامها گاهی در روند اصلی داستان نیز دیده میشود و مخاطب را به فکر فرو میبرد.
در حساس ترین موقعیت آنجایی که بالن را معلق میان هوا و دریا میبینیم نقی و ارسطو در دو جبهه که مخالف هم قرار گرفته اند جناح بندی خود را به رخ هم میکشند و نمیدانند اگر موافق باد قرار بگیرند به ساحل آرام میرسند یا اگر مخالف جهت حرکت کنند مقصد نهایی را درمییابند!
این بالن متلاطم که بعد از خوشیهای زودگذر درگیر طوفان میشود، جامعه ایران را نشان میدهد که ساکنین آن وقتی در چالشهای بیهوده جناحی قرار میگیرند، گرفتار حادثه میشوند.
حوادثی که سرانجام امنیت آنها را به خطر میاندازد و محیط آرام و امن بالن را به جهنم تبدیل میکند. این نوع تغییر شرایط از یک محیط به ظاهر لذت بخش ترکیه به محیط پر از درگیری سوریه، علتش غفلت افرادی است که با عقاید متفاوت با هم همسفر شده اند.
در ابتدا میبینیم خانواده معمولی برای تفریح و خوشی به ترکیه سفر میکنند. غافل از آنکه مدینه فاضله آنها بخاطر اعتماد به یک شخص مست و غافل به جهنم تبدیل میشود.
فیلم ساز در تمام سکانسها آثار اعتماد به بیگانه و گرفتاریهای بعدش را گوشزد میکن، گرفتاریهایی که در کنار سرخوشیهای نابهنگام خانواده معمولی رخ میدهد و کامشان را تلخ میکند.
ابهام نقی معمولی از همان روزی که در تصادف ارسطو یک چشمی میشود، بیشتر شده و تمام وقایع براساس یک چشم نیمه باز او سنجیده میشود. اما در نهایت میبینیم با همان چشم از دوربین نفر برداعش را نشانه میگیرد و در مقابل دشمنش عملکردی واضح و آشکار دارد.
یک چشمی بودن نقی دلیلی بر نگاه جناحی و یک طرفه اش دارد و درست زمانی که ناموسش را در خطر میبیند با هر دو چشم از آنها و دیگر زنان سوریه ای دفاع میکند.
در ادامه علاوه بر مردان ایرانی که غیرت سرزمینشان را به نمایش گذاشتند، زنان نیز وظیفه شان را به خوبی انجام دادند. در آنجایی که هما سعادت از نقی معمولی میخواهد که کودک سوری را پیدا کند، نیز زنی به تصویر کشیده میشود که از حق همسری خود برای کشور دوست میگذرد و نماینده تمام زنانی میشود، که شجاعانه همسران خود را برای نبرد با داعش تشویق میکنند.
شیرینی شخصیت نقی در مقابل مدیریت زنانه هما سعادت بیشتر میشود و یک خانواده ایده آل را نشان میدهد.
هما سعادت بیشتر از یک زن رفتار میکند و هم آنگونه که رفتارهای عاقلانه اش در درگیریهای خانوادگی چاره ساز است، شجاعت و محبتش نسبت به تمام افراد توازن خاصی در رفتارها ایجاد میکند.
این شخصیت گاهی تمام تلاش خود را برای آرامش افراد میکند و به همین دلیل روان خودش تحت الشعاع قرار میگیرد. هما در بسیاری از بحرانها مانند اولین درگیری داعش با خانواده معمولی که منجر به جراحت او شد شجاعانه رفتار میکند و حتی گاهی فراتر از مردان همراهش شجاعت به خرج میدهد.
این خانواده بعد از آنکه داعش را برای بار اول شکست دادند، به خانواده عرب زبان سنی برخورد میکنند که نمیدانند میشود به آنها اعتماد کرد یا نه!
در صحنهی ابتدایی این سکانس دو کودک را میبینیم که در بیابان آواره ایستاده اند و این صحنه به اندازه همان صحنه ابتدایی مواجه با الیزابت و تشنگی خانواده معمولی دردناک است.
در این سکانس نفربر به دست الیزابت انگلیسی درون تپه ای گرفتار میشود و تا زمانی که عربهای سنی سوار بر آن نشده اند و ارسطو به عنوان نماینده ایرانیها پشت فرمان نمینشیند از جایش تکان نمیخورد.
مفهوم این لحظه برای آنهایی که از ماجرای گرفتاری خاورمیانه در دست داعش و چگونگی پیروزی بر آنها و نقش ایران اطلاع دارند، واضح است. در ابتدا یک غربی پشت فرمان مینشیند اما نه تنها آن را حل نمیکند، بلکه اوضاع را وخیم تر میکند و در نهایت مردان عرب سوار بر آن شده و ارسطو آن را راه میاندازد.
هرچند وجود الیزابت در این سریال را نمیتوان نماینده مناسبی از انگلیس دانست و شاید بتوان آن را فریب خورده ای دانست که پس از آنکه داعش را میپذیرد میفهمد از پس این گروه حریص برنمیآید. الیزابت بیشتر از آنکه به عنوان یک ناجی دیده شود، خودش به کمک نیاز دارد و در اینجا باز هم خانواده معمولی ناجی آنها خواهند شد.
در ادامه این سریال و گرفتاریهای این خانواده تفاوت نقی داستان به عنوان مردی که غیرتش به جوش آمده با مرد سوریه ای که تسلیم را بر مبارزه ترجیح میدهد مشخص شد. تسلیم نتیجهاش مرگ بود و مبارزه و ایستادگی نتیجه اش نابودی داعش.
مرد سوریه ای که در آخر کشته شد از همان ابتدا بنا را بر تسلیم قرار داد درحالی که هما به عنوان زن ایرانی و شیعه در همان حالت اسارت شجاعت از خود نشان میدهد و در نهایت این ایرانیها هستند که نه تنها خانواده سوریه ای بلکه باحمله به ماشین انتحاری داعش را منفجر میکنند و هزاران نفر از مردم بی گناه سوریه را نجات میدهند.
تمام این اتفاقات وحشتناک درست زمانی برای خانواده نقی میافتد که در آنور آبها مردم شهرشان در جشن و پایکوبی زنده بودن نقی و خانواده اش هستند و فراموش کرده اند که برای امنیتشان آن طرف تر چه خونهایی ریخته میشود.
انتهای پیام/2004
دیدگاه ها