۱۶/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۶ پنجشنبه

صبح قزوین تراژدی اتوبوس سواری در قزوین
کد خبر: ۷۳۰۴ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

تلخند:

تراژدی اتوبوس سواری در قزوین

این چند خط درد دل دکتر جگر سوخته ای است که از زحمت کشان عرصه اتوبوسرانی عرض تشکر دارد و آنچه می گوید صرفا تجربیات است.

تراژدی اتوبوس سواری در قزوین

صبح قزوین؛ خسته در اتوبوس نشسته بودم.
مثل قایقی آرام روی موج می رفت؛ که یک باره اتوبوسی عین برق از کنارمان گذشت.
با خود گفتم کاش در آن اتوبوس بودم که کارنامه اتوبوس های خط ها یکی یکی از نظرم گذشت؛

این یکی از همان اتوبوس های کوثر، مینودر بود که فکر کنم دنده 1 ندارند.
مثل جت می روند؛ ماشاء الله.
.
.
ماشاءالله.
.
.
.
.

خط های نواب که عروس می برند، البته تقصیر خودشان هم نیست ها.
.
.
.
.
بس که چهار راه در مسیرشان کاشته اند.

از راه هایی که اغلب من می روم مرکب های زحمت کش آن کولر ندارد؛ می سوزیم و می پزیم و دم بر نمی آوریم.
ولی عوضش مسیر بازار به قول دوستم الاغ کولر دار است.

از این دست وسایل نقلیه الوند چه بگویم؛ که گوش شیطان کر آن یک چشمش هم کور شاه اتوبوس است برای خودش.

ولی توصیه می کنم سوار اتوبوس های محمدیه نشوید صندلی هایش شکسته، برخی هایش هم که فشار قبر می آورد که به گمانم کلا جمعش کردند و بعضی هم که بیشتر از خود اتوبوس تکان می خورند؛ حس نستالژیک ماشین مش ممدلی برای آدم تازه می شود.

وارد محمدیه که می شوی باید یک دور قمری بزنی تا به مقصد برسی، یعنی یک گردش قزوین، محمدیه، قزوین؛ داخل شهری که ندارد.

چشم تان روز بد نبیند؛ یکی از همان روز ها صبح ، سوار یکی از این خط ها شدم.
ساعت 7-8 صبح بود و اوج کار این چهار چرخه ها و ساعت شلوغی برای کارمندان و دانشجویان و دانش آموزان؛ اتوبوس تا خرخره پر بود.

عذاب سر پا ایستادن یک طرف، داغ پیاده شدن در پارک سوار طرف دیگر؛ که درهای عقب طبق معمول همیشه بسته شد، و "حبس بین اطاقها بجرمه وجریرته" شدیم؛ بار اول نبود که یک ساندویچ بزرگ پر از آدم بخارپز می دیدم.
عصبانی بودم، از گرما از آن همه معطلی؛ آن روز برای امتحان شمردم.
1-2-3-.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
-54 ،54 نفر پول دادند و پیاده شدند تا نوبت به من رسید؛ تازه 10-15  نفر هم پشت سرم بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وقتی هم که وضع به این منوال نبود (ونیست)، فاصله بین بیمارستان پاستور تا پارک سوار یک دفعه می بینی یکی مثل فشنگ یا با احتیاط یک لاک پشت از ته اتوبوس پول به دست می رود کنار راننده می ایستد که زودتر پیاده شود؛ بله همین می شود که اتوبوس هنوز در راه است و به مقصد نرسیده همه ایستاده اند و صندلی ها خالی است.

تازه همه این ها به کنار؛ برخی رانندگان محترم را باید بروی بیدارشان کنی تا بیایند اتوبوس را راه بیندازند، آن دیگری یادش می آید که باید از فلان مغازه وسیله ای بخرد یا بردارد؛ البته فقط بعضی وقت ها آن هم فشنگی می رود و بر می گردد (مسیر نواب) و یا سر یک ایستگاه در آفتاب سوزنده بدون جایگاه نشستن و سایبان 10-20 دقیقه می ایستی، بعد که متوجه می شوی دیرت شد، مجبور سوار تاکسی شدی؛ متوجه می شوی مسیر اتوبوس به دلیل عملیات عمرانی بسته شده است و اصلا از آن جا رد نمی شود.
البته ابدا اعتقاد ندارم که دیر رسیدن های ما گردن اتوبوس رانی محترم است.

هر کاری انجام دادیم در این گرانی هیچ وسیله ای جایگزین اتوبوس نشد؛ حتی در متن مان هم نتوانستیم بدلی برای آن بیابیم؛ این شد که متن هم پر از اتوبوس است.

راستی نگفتم من دکترای اتوبوس سواری دارم.

انتهای پیام/

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان