۱۶/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۶ پنجشنبه

صبح قزوین چرا از راي خود به احمدي نژاد پشيمان نيستم؟
کد خبر: ۴۲۳۹ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

در هر واقعه اي به وظيفه خود عمل مي كنيم؛

چرا از راي خود به احمدي نژاد پشيمان نيستم؟

اگر كسي واقعا ولائي باشد و خيال ولي جامعه از او راحت باشد، او خود را سپر امام قرار مي دهد.

چرا از راي خود به احمدي نژاد پشيمان نيستم؟

صبح قزوين: اگر اكثريت مردم در دو دوره متوالي به رئيس جمهور احمدي نژاد راي دادند و امروز با كارهائي از سوي او روبرو شده و نسبت به رايي كه دادند دچار ترديد مي شوند، بايد شرايط زماني را مورد توجه قرار بدهند كه، امام خميني(ره) فرمودند:" ملاك حال افراد است.
"

اما آن چه انگيزه شد تا اين مطلب را بنويسم، سخن يكي از دوستانم بود كه گفت:"عده اي به ما خرده مي گيرند كه پشيمان نيستيد به كسي راي داديد كه چنين اشتباهات فاحشي در عملكردش مي بينيد؟"

اين سخن انگيزه اي شد تاشرح دهم كه چرا هنوز- با اين كه بسياري از رفتارهاي ايشان در سمت رياست جمهوري ايران اسلامي راناصواب مي دانم- از رايي كه دادم، پشيمان نيستم وحتي اگر لازم باشد تحت شرايطي از او حمايت مي كنم.
براي اينكه مقصودم را بهتر برسانم، نقل يك واقعه تاريخي مفيد است.

علامه مجلسي حكايتي راروايت مي كند كه خلاصه آن چنين است: " امام علي (عليه السلام) در زمان حكومتش شخصي به نام زياد بن عبيد را به استانداري منطقه فارس منصوب مي كند، او مسئوليت را مي پذيرد و مشغول به كار مي شود.

معاويه خبردار مي شود و نامه اي تهديد آميز براي او مي فرستد كه يا به ما بپيوند يا لشكر عظيمي به سويت روانه مي كنم وتورا ذليلانه به بند خواهم كشيد.

زياد وقتي نامه را دريافت مي كند، به منبرمي رود و خطبه غرايي مي خواند بدين مضمون كه، من پيرو برادر و پسرعموي رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) وهمسر زهرا(سلام الله عليها) وپدر سبطين (عليه السلام)هستم واين منافق مرا تهديد مي كند؟

اگرجرات دارد، بيايد و طعم شمشير ما را بچشد  و نامه معاويه  را براي اميرالمومنين(عليه السلام) ارسال مي كند.

حضرت در نامه اي اورا مي ستايد ومي فرمايد:" وقتي تورا منصوب مي كردم، مي دانستم اهليت و لياقتش راداري.
"(بحارالانوار ،ج 33،ص 518)

به هرحال جريان شهادت اميرالمومنين(عليه السلام) پيش مي آيد و امام حسن(عليه السلام) نيزادامه استانداري وي را تاييد مي كند.
معاويه هر چه تهديد مي كند اثري ندارد و با پاسخ هاي كوبنده "زياد" مواجه مي شود.

معاويه از مغيره مشورت مي خواهد، آن گونه كه ابن هلال ثقفي روايت كرده است، "مغيره به معاويه مي گويد: كاراو را به من بسپار كه من نقطه ضعفش رامي دانم.
زياد مردي است كه مقام و مرتبه و مورد اعتنا واقع شدن و تريبون در اختيار داشتن را دوست دارد و اگربا او با ملاطفت رفتار كني، به جانب تو خواهد آمد.
" (الغارات،ج 2؛ص929)

گمان مي كنيد از چه راهي در وي نفوذ مي كنند؟

در زمان خلافت عمر يك بار ابوسفيان ادعا كرده بود كه من با مادر زياد رابطه داشته ام و زياد پسر من است، نه پسرعبيد.

معاويه همين را متمسك قرار مي دهد و به زياد اعلام مي كند كه من وتو برادريم.
اگر به من بپيوندي، رسما تورا برادر خود اعلام مي كنم و در حكومت شريك من خواهي بود.
  كم كم وي راضي مي شود كه افتخاربرادري با معاويه (يا به تعبير ديگر،افتخارحرام زاده بودن) را بپذيرد و در جلسه رسمي در حضور معاويه، زياد بن ابوسفيان نام مي گيرد؛

هرچند مخالفانش از وي باعنوان"زيادبن ابيه" (زيادپسرپدرش) ياد مي كنند.

جالب است بدانيد اين زياد چون قبلا كارگزار عالي رتبه امام علي (عليه السلام)بوده است، شيعيان راخوب مي شناخته  و بعد از پيوستن به معاويه و در اختيار گرفتن حكومت مناطق عظيمي(كه ازجمله شامل بصره وكوفه مي شد)همين كارگزار سابق امام –كه امام در نامه ها و سخنراني هاي متعدد، وي رامدح كرده و لياقتش را در زمان خويش تاييد نموده بود- چنين كشتاري درشيعيان راه مي اندازدكه آن سرش ناپيدا.

خوب است اين هم يادآور شوم كه"عبيدالله زياد"ي كه در داستان كربلا حكايتش راهمه شنيده ايم، پسر همين فرد است و سابقه پدرش يكي از عواملي بود كه وقتي وي را وارد كوفه  مي شود، همه شديدا مي ترسند و از ياري امام حسين(عليه السلام) صرف نظر مي كنند.

  اما اين چه ربطي به بحث ما دارد؟ ساده ترين ربطش كه موضوع يادداشت حاضر است، اين كه آن موقع امام(عليه السلام) وي را به حكومت مي گماشت، (با توجه به كمبود اطرافيان لايق و اين كه امثال مالك اشتر بسيار نادر بودند) كار اشتباهي نكرد و اگر امبرالمومنين(عليه السلام) را نمي توان براي انتصاب كسي كه بعدا آدم بدي مي شود، مواخذه كرد، ماهم اگر در زماني به تكليف خود عمل مي كرديم و اولا در انتخابات شركت كرديم و ثانيا در ميان چند گزينه موجود(تاكيد مي كنم؛در ميان گزينه هاي موجود) كسي را كه در آن موقع بهتر بود، انتخاب نموديم و به او راي داديم و بعد جاه طلبي ياهر عامل انحرافي ديگري او را به مسير ناروا كشاند، مادر اين مورد خاص اشتباهي نكرده ايم كه نياز باشد استغفار كنيم .
انسان در هر زمان بايد به وظيفه اش عمل كند نه خوبي و نه بدي ساير انسان ها و نه هيچ ضمانتي دركار است كه انسان هايي كه امروز خوبند، فردا بد نشوند.

حضرت علي (عليه السلام) كه الگوي ماست ميان گزينه هاي موجود پيش خود اقدام كرد.
ما هم خيلي همت كنيم پيرو او خواهيم بود نه برتر از او.

اما اين داستان عبرت هاي همه ديگري هم دارد:

اگر كسي نامه ها و سخنان تاكيد آميز و ملاطفت آميز امام به ابن زياد را ببيند، گمان خواهد كرد كه او يكي از بهترين ياران علي است.

جالب است كه چنين برخورد علني و عمومي تائيد آميزي را شما در باره نزديكترين نزديكان علي(عليه السلام)،  مثل مالك اشتر و عمار ياسر، نمي بينيد و هر چه مدح و تائيد عمومي از اين ها در كلمات امام يافت مي شود مربوط به شهادت آن هاست.

عين اين واقعه در تاريخ انقلاب ما رخ داده است.

امام خميني (ره) بارها و بارها در اوايل انقبلاب مجبور شد از امثال بازرگان و بني صدر حمايت كند و سخنان ملاطفت آميز در وصف آن ها بگويد.
  اما بهشتي و مطهري و امثال ايشان را تا زماني كه زنده بودند در ملا عام مدح نكرد، تا حدي كه بعد شهادت شهيد بهشتي تصريح كرد:" آن چه از شهادت ايشان دردناك تر است،  مظلوميت ايشان در زمان حياتش بود.
"

چرا چنين است؟

چرا در زمان حيات، ايشان از او دفاع نكرد؟ چون هر كه در اين بزم مقرب تر است/ جام بلا بيشترش مي دهند.

اگر كسي واقعا ولائي باشد و خيال ولي جامعه از او راحت باشد، او خود را سپر امام قرار مي دهد.

و انسان در مورد كسي كه سپر براي امام بودن را پذيرفته است، انتظار اين را كه امام سپر او شود را ندارد.

اما كم ظرفيت ها را بايد با ملاطفت و ابراز مدح ها و تائيد ها از فرو غلتيدن در دامن دشمن نگه داشت.

آيا تا به حال دقت كرده ايد كه در دوره رهبري آيت الله خامنه اي(حفظ الله) هم ولائي ترين افراد جامعه ما تا قبل از شهادت شان، براي اغلي ما ناشنالخته بودند و هيچ مدح علني از آن ها در زمان حيات شان موجود نيست؟!

از شهيد آويني بگيريد تا شهيد صياد شيرازي و.
.
.

از پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه " حب جاه و مال چنان به رشد نفاق مدد مي رساند كه آب به رشد گياه"(اعلام الدين في صفات المومنين، ص 240)  و " اگر دو گرگ درنده در يك گله گوسفند بيفتند، به اندازه اي كه حب ماه و مال مي تواند دين انسان مسلمان را فاسد كند، نمي تواند آن گله را فاسد كند.
"( منيه المريد، ص 142)

داستان زياد بن ابيه شاهد خوبي بر اين دو روايت است.

بسيار عجيب است كه فردي در مقابل تهديد دشمن آن گونه محكم مي ايستد، وقتي پاي ملاطفت دشمن و حب جاه و مقام برسد و دنيا در نظر شخص مهم تر از آخرت باشد،  برنامه ريزيش به نحوي خواهد شد كه وقتي بداند امروز جاه و مقام در گرو با معاويه بودن است امام حسن(عليه السلام) را رها مي كند و حتي حاضر كي شود با بهانه اي همچون حرامزاده بودن خود را به معاويه بچسباند.

حب جاه يكي از عامل هاي مهم ريزش ها انقلاب ما نيز بوده و نياز نيست در هر ريزشي گمان كنيم كه شخص مورذد نظر از ابتدا آدم بدي بوده است.

عوض شدن انسان ها تدريجي است و هيچ ضمانتي نشده است .
تك تك ما هم در معرض همين ريزش ها هستيم و هر زمان كه پيوند مان با خداوند سست شود و هر چيز ديگري را بر دين خود ترجيح دهيم، سقوط جدي مي شود.
شاخص دين هم آن گونه كه در روايات متعدد  خوانده ايم، ولايت است؛

آن هم نه آن گونه كه من دلم بخواهد، بلكه آن گونه كه ولايت بپسندد.

اگر زياد همچنان بعد امام علي به  امام حسن(عليه السلام) پناه مي برد و حب حكومت را بر همراهي بر ولايت ترجيح نمي داد، كارش به دانجا نمي كشيد.

 امروز هم اگر در عصر غيبت به سر مي بريم و دست ما به دامان معصوم نمي رسد، بايد ببينيم امام زمان(عج) ما چه فرموده است.

 اگر او فرموده است": در دوره غيبت كبري و تا پيش از سفياني و صيهه آسماني، هر كس ادعاي رابطه با مرا كرد، تكذيبش كنيد"( كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 516)

اگر فرموده است كه " در آن جا كه به من نياز داشتيد ، به راويان حديث من(اسلام شناس حقيقي كه از آن امروزه به ولي فقيه تعبير مي شود) مراجعت كنيد،  آن ها حجت من بر شما و من  حجت خدا بر ايشانم.
"

پس هر گونه ادعاي امام زماني بودن كه بخواهد راهي را كه امام زمان(عج) پيش روي ما قرار داده است دور بزند، فريبي بيش نيست.

از آن جا كه گاه اين تمثيل ها مورد سوء تفاهم و يا سوء استفاده واقع مي شود، در پايان بايد صريحا اين تذكر را بدهم كه مقصود من از اين حكايت تاريخي ، نه يكي دانستن رئيس دولت كنوني با زياد بن ابيه است و نه هيچ موضع گيري ديگري.

بلكه دغدغه اصلي من نشان دادن اين واقعه بود كه شيعه علي(عليه السلام) اگر در هر زمان به وظيفه خود عمل كند، بعدا هر واقعه اي كه رخ دهد، پشيمان نمي شود.

"حجت الاسلام حسين سوزنچي"

انتهاي پيام/2002/خ

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان