۱۸/رمضان/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۰۹ پنجشنبه

صبح قزوین چگونه به کودکان کمک کنیم تا با احساسات خود کنار بیایند
کد خبر: ۳۵۸۰۸ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

یادداشت؛

چگونه به کودکان کمک کنیم تا با احساسات خود کنار بیایند

با ارائه این کلمات ما می خواهیم برای زیستن با یکدیگر راهی بیابیم به طوری که قادر باشیم احساس خوشایندی درباره خودمان داشته باشیم.

چگونه به کودکان کمک کنیم تا با احساسات خود کنار بیایند
بخش اول صبح قزوین، تا قبل از بدنیا آوردن فرزندانم، خود را در عالم خیال مادری نمونه تصور می کردم.
در مورد مشکلات والدین با فرزندانشان نیز خود را کارشناسی خبره می دانستم ، تا اینکه .
.
.
.
.
.
مادردو فرزند شدم .
زندگی و کنار آمدن با کودکان ، ممکن است موجب خستگی فرد و در نتیجه به زانو درآمدن او در برابر کودکان باشد.
هر روز صبح به خودم می گفتم ، "امروز روز دیگری ا ست " و هر روز به نوعی، مشابه روز قبل از کار در می آمد.
.
.
.
.
"به خواهرم بیشتر از من دادی "از شکل این غذا خوشم نمیاد.
".
.
.
.
.
به اتاقم نمیرم.
.
.
.
بچه ها، سرانجام خسته و درمانده ام کردند.
به ناچار برای حل مشکل، در یکی از برنامه های گروه های مشاوره ای والدین شرکت کردم.
اولین نشست، بسیار گیرا و جالب بود.
موضوع صحبت "احساسات کودکان" و دوساعت زمان آن به سرعت سپری شد .
در پایان نشست، افکار جدید با ایده های نو را به خانه بردم: ارتباط مستقیم بین احساس کودکان و چگونگی رفتار آنان هنگامی که کودکان احساس درستی داشته باشند، رفتاری صحیح خواهند داشت.
برای داشتن احساس درست، چگونه به کودکان کمک کنیم ؟ مسئله: والدین معمولا احساسات کودکان خود را نمی پذیرند، مثلا: -این احساس واقعی تو نیست.
- این حرف را میزنی چون خسته ای.
-انکار مداوم احساسات کودکان ممکن است باعث سردرگمی و عصبانیت آنان شود.
این کار، عدم شناخت احساسات و باور نکردن را به کودکان می آموزد.
-یادم هست که بعد از پایان اولین نشست ، با خودم فکر می کردم : "والدین دیگر شاید این طور عمل می کنند ، ولی من مثل آنها نیستم .
" به هرحال، توجه به گفته های خودم را شروع کردم .
آنچه میخوانید، نمونه هایی از گفت و گوهای من با فرزندانم ، است کودک: مامان من خسته ام من : تو نباید خسته باشی ، تازه از خواب بیدار شدی کودک: (با صدای بلند تر )ولی من خسته ام .
من: تو خسته نیستی ، فقط کمی خواب الودی .
بیا لباس بپوش.
کودک : (فریاد کنان )نه من خسته ام .
متوجه آنچه که پیش آمد شدید؟ تمام گفت وگوهای ما نه تنها به جرو بحث منجر می شد بلکه بارها و بارها به فرزندانم یادآوری می کردم که نباید به فهم و درک خود اعتماد کنند و حتما باید به عقاید من متکی باشند .
تصمیم گرفتم تغییر رویه بدهم .
به راستی چگونه می توانستم این کار را انجام دهم ؟آنچه که سرانجام مشکل مرا حل کرد ، این بود که خود را به جای کودکانم بگذارم .
به این منظور، با خود فکر کردم :«تصور کن کودکی هستی که خسته است یا بی حوصله شده و می خواهد مهم ترین فرد بزرگسال زندگیش این احساس او را بفهمد.
.
.
.
.
» در طول هفته های بعد، سعی کردم احساساتم را با آنچه احتمال داشت کودکانم احساس کنند ، هماهنگ کنم .
وقتی این کار را انجام دادم ، به نظرم می رسید کلمه ها به طور طبیعی بر زبانم جاری می شوند.
این حالت، صرفا استفاده از یک روش کار نبود بلکه وقتی می گفتم :«پس با وجودی که تازه از خواب بیدار شده ای، هنوز خسته ای » من واقعا به این جمله معتقد بودم .
چون ما دو انسان متفاوت و دارای تفکر و احساس متفاوت بودیم .
هیچ کدام از ما نه کاملا بر حق بودیم نه کاملا در اشتباه .
هر یک از ما احساس های مخصوص به خودمان را داشتیم.
این روش و مهارت جدید، تا مدت ها کمک بزرگی برای من بود.
تا اینکه روزی دخترم گفت : «من از مادر بزرگ بدم میاد» توهین او به مادر من غیر قابل تحمل بود.
بدون لحظه ای درنگ، پرخاش کردم : دیگه نشنوم چنین حرفی زدی.
این گفت وگوی کوتاه ، مطلبی را درباره ی خودم به من آموخت .
فهمیدم که می توانم بیشتر احساسات کودکانم را بپذیرم ولی همین که حرفی بر زبان می آورند که موجب عصبانیت من می شود ، فورا به راه و روش قدیمی خودم بر می گردم.
با گذشت زمان وافزایش تجربه ام، متوجه شدم که که آن واکنش من چندان هم غیر عادی نبوده است.
نمونه های دیگری از گفته های کودکان راکه موجب واکنش خودکار والدینشان می شود ، ارائه داده ام .
1-من این کودک جدید را دوست ندارم والدین: (رد کردن و انکار احساس) 2-کودک: دندانپزشک هر چی می خواد بگه، مهم نیست من دیگه پلاک دندونام رو توی دهنم نمی کنم ناراحت کننده است.
آیا جملاتی نظیر جمله های زیر نوشته اید ؟ این طور نیست من می دونم ته قلبت واقعا نوزاد رو دوست داری .
این پلاک دندون اون قدرها هم ناراحت کننده نیست.
چه بخواهی چه نخواهی ، باید از اون استفاده کنی، چون پول زیادی برای تهیه اش داده ام .
بسیاری از ما این کلمات را به آسانی می گوییم ، اما وقتی کودکان این حرفها رو می شنوند چه احساسی پیدا می کنند؟ تصور کنید در محل کار خود تان هستید .
کارفرما نوشتن گزارشی مهم و فوری را را بر عهده ی شما می گذارد و انتظار دارد تا پایان وقت اداری گزارش را تهیه کرده و تحویل او دهید.
شما تصمیم می گیرید کار را فورا انجام دهید اما به علت پیش آمدن چند کار فوری، نوشتن گزارش را کاملا فراموش می کنید.
در پایان ساعت کار ،رئیس پیش می آید و گزارش تمام شده را از شما می خواهد.
شما سعی می کنید روز فوق العاده پرکاری را که پشت سر گذاشته اید را برای او تشریح کنید.
اما کار فرما صحبت شما را قطع می کند و با عصبانیت و صدای بلند فریاد می زند : برای من بهانه نیار.
 در راه منزل به دوستی بر می خورید .
هنوز هم از موضوعی که در سر کارتان پیش آمده ناراحت هستید و برای ایشان شرح می دهید .
دوستتان سعی می کند به کمک یکی ازچهارراه ممکن به شما« کمک »کند.
1- انکار احساسات :"دلیلی برای ناراحتی وجود نداره.
این همه ناراحت بودن احمقانه است .
2- واکنش فلسفی: زندگی همینه دیگه .
.
.
.
همیشه بر وفق مراد ما نیست.
باید یادبگیری از مشکلات عبور کنی .
3- نصیحت: می دونی به نظر من باید چی کار کنی ؟ فردا صبح به دفتر رئیست برو و بهش بگو، من اشتباه کردم .
4- همدردی: "دوست بیچاره من، واقعا که وحشتناکه.
به قدری برات ناراحتم که نزدیکه بزنم زیر گریه .
تا این مرحله ، واکنش خودتان را در برابر بعضی روش های ویژه صحبت کردن افراد، کشف کرده اید.
حالا میل دارم بعضی واکنش های شخصی خودم را با شما در میان بگذارم خود من در زمان عصبانیت، آخرین چیزی که ممکن است بشنوم نصیحت، فلسفه بافی یا عقیده شخصی دوستم است.
این نوع صحبت ها حال مرا بدتر می کند.
همدردی، در من احساس حقارت به وجود می آورد و شنیدن اینکه دلیلی برای این نوع احساس وجود ندارد مرا بسیارخشمگین می کند.
اما یک نفر باید حرف مرا بشنود ، یک نفر باید درد درونی مرا بفهمد و به من فرصت بدهد درباره انچه که آزارم می دهد، بیشتر صحبت کنم تا احساس ناراحتی و سردرگمی کمتری داشته باشم در این صورت حتی ممکن است نزد خودم اعتراف کنم ، «رئیسم آدم با انصافیه .
.
.
.
به نظرم باید بیشتر دقت می کردم با این وجود نمی تونم کاری رو که کرد نادیده بگیرم بهش میگم از اینکه با خشونت با من صحبت کرده ناراحت شدم اگر انتقاداتش رو به صورت خصوصی با من در میون می گذاشت ممنون می شدم.
این فرایند در مورد کودکان نیز همین گونه است آنها اگر گوش شنوا و واکنش همدلانه ای در کنار خود داشته باشند، می توانند به خودشان کمک کنند، اما کلمات همدلانه، به صورت طبیعی بر زبان ما جاری نمی شوند.
زبان مادری ما این گونه نبوده است.
اکثر ما در شرایطی پرورش یافته ایم که درآن احساسات درونی ما بارها انکار شده است.
برای اینکه بر زبان جدید تسلط کافی پیدا کنیم، باید روش آن را تمرین کنیم بعضی از این روش ها که می تواند کمک کند به کودکانمان تا با احساس های خود کنار بیایند، عبارتنداز: 1-با توجه کامل به صحبت ها گوش کنید 2-با استفاده از کلماتی مانند «فهمیدم»،« درست»، و.
.
.
.
.
.
.
نشان دهید که احسات او را درک کردید 3- آرزوها و خواسته های کودک را در عالم خیال برآورده سازید.
نمونه ها را دیدید سه روش ممکن برای کودکی که تحت فشار روحی است ، عبارتنداز : گوش دادن به حرف های اوبا توجه کامل، تصدیق احسات کودک، اما شیوه و چگونگی برخورداز هر کلمه ای که بر زبان می آوریم.
اگر برخورد ما محبت آمیز نباشد به نظر کودک دروغین و توهین آمیز خواهدآمد.
کلمات، تنها در صورتی به دل کودک خواهد نشست که حامل احساس واقعی همدلی و یگانگی باشند.
تشخیص احساس کودک کاری مشکل و نیازمند تمرین و تمرکز می باشد.
مهم این است که با کودک صحبت کنیم تا بتواند واقعیت های درونی خودرا بیان کند وقتی او بتواند برای ابراز تجربه اش کلماتی مناسب پیدا کند می تواند کم کم به خود کمک کند.
در تمرین بعدی، فهرستی که احتمال دارد کودک برای والدینش بازگو کند، ارائه می کنم.
هدف: با ارائه این کلمات ما میخواهیم برای زیستن با یکدیگر راهی بیابیم به طوری که قادر باشیم احساس خوشایندی درباره خودمان داشته باشیم، راهی برای زندگی بدون متهم کردن و متقابلا متهم شدن پیدا کنیم راهی برای حساس تر بودن به احساسات یکدیگر،راهی برای آشفتگی و عصبانیت خود بدون صدمه رساندن به خود یا دیگران، راهی برای مسئول بودن کودکانمان انتهای پیام/ 7002/خ

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان