به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
صبح قزوین ، شهید طیب حاج رضایی فرزند حسینعلی حاج رضایی قزوینی در سال ۱۲۸۰ در محله صابون پز خانه تهران متولد شد.
به ورزش باستانی علاقه داشت و در این زمینه فعالیت میکرد به لوطی ملقب و شغلش خرید و فروش میوه و تره بار بود.
در سنین جوانی سری پرشور داشت و بارها به خاطر درگیری و زورگویی به زندان افتاده و حتی به جرم قتل تبعید نیز شده بود.
در ابتدا از افراد وفادار به شاه بود و تصاویر مربوط به او را روی بدنش خالکوبی کرده بود، در مراسم جشن تولد پسر شاه، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست.
به دلیل اقداماتی که در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود.
البته با همه اینها دین را نیز به فراموشی نسپرده بود، خیر بود و و در دل محبت اهل بیت(ع) را داشت، در ایام محرم به عزاداری میپرداخت. علاقه او به امام حسین(ع) بسیار زیاد بود، تا جایی که در برابر بعضی اعتراضات همسرش در مورد بعضی خرجهایش میگفت: "من زندگیام و پولی را که بدست میآورم؛ دو قسمت میکنم یک قسمت آن را خرج خودم میکنم و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع) حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم."
شهید حاج رضایی پس از گذشت زمان و در اواخر سال ۴۱ دچار تحول شد و از افراد علاقمند به انقلاب و امام خمینی(ره) شد و در عاشورای سال ۴۲ عکس ایشان را به علمها و بیرقها نصب کرده و دسته عزاداری را بدون توجه به تبعات آن در خیابان به حرکت درآورد.
تحول در شب عاشورا با سخن امام خمینی(ره)
شهید عراقی، خاطره جالبی درباره علت تحول طیب، نقل میکرد. وی میگفت: «برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم که ما منزل آقا (امام خمینی ره)بودیم. آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم شما وسط آمد. بچهها گفتند که این دسته ای که روز عاشورا ما میخواهیم راه بیندازیم ممکن است اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند.
آقا (امام خمینی) گفت: «نه، اینها علاقه مند بهاسلام هستند و اینها هم اگر یک روزی، یک کارهایی کرده اند، آن [بر اساس]عِرق دینیشان بوده [است] و به حساب توده ایها و کمونیستها و اینها آمدهاند یک کارهایی کرده اند.
اینها کسانی هستند که نوکر امام حسین -علیه السلام- هستند و در عرض سال، همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود [تا] به عشق امام حسین-علیه السلام- سینه بزنند؛ خرج بکنند؛ چه بکنند و از این حرفها. خاطرجمع باشید.»
مرحوم طیب این صحبتها را که شنید، جواب داد: «اینها (ساواک) عید هم از ما میخواستند استفاده بکنند (در جریان مدرسه فیضیه). شما خاطر جمع باشید که اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده اند و ما جواب رد به آنهاداده ایم. حالا هم همین جور است».
در جریان مدرسه فیضیه از او خواسته شد تا آشوب را عهده دار شود، اما او از انجام این کار امتناع کرد و به همین دلیل از طرف ساواک و رژیم شاه مورد کینه قرار گرفت.
رژیم پهلوی پس از قیام ۱۵خرداد او را به عنوان یکی از افراد موثر در این قیام دستگیر و پس از ۱۳ جلسه محاکمه به جرم فعالیت محرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روزهای ۱۵ خرداد ماه به اعدام محکوم کرد.
در جریان این بازداشت از شهید حاج رضایی خواستند بگوید از امام خمینی پول برای انجام این کار پول دریافت کرده اما او در پاسخشان گفت:
«من عمر خودم را کرده ام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. من به امام حسین – علیه السلام- و دستگاه او، خیانت نمیکنم.»
سرانجام حکم اعدام او در ۱۱آبان ۱۳۴۲ در میدان تیر پادگان حشمتیه اجرا شد و روح حر انقلاب به دیدار حق شتافت و بنا به وصیت خود شهید پیکرش در باغ طوطی حرم شاه عبدالعظیم آرام گرفت.
خاطره ای از برادرزاده شهید
اين آدم پر از پارادوکس و تضاد است. تمام دهه اول محرم را تکيه داشت و شبهاي تاسوعا و عاشورا هم خرج ميداد و به اين کارها اعتقاد داشت.
آن پيراهن مشکي که تنش ميکرد، به خاطر اعتقادش بود يا در عاشورا پابرهنه راه ميرفت يا فرض کنيد 3 روز آخر منتهی به عاشورا را آب نميخورد و نذر داشت که در اوج عزاداري تشنه باشد.
خب شهرت زيادي پيدا کرد. اين شهرت حاصل اين بود که خيلي سخاوتمند بود، خانوادههاي زيادي را تحت پوشش خودش قرار داده بود و در جامعه خودش که حالا يا ميگويند جاهلان يا لوطيها يا عيارها - هرکسي هر اسمي ميخواهد رويش بگذارد - با معيارهاي آنها، به طيب نمره بالا میدادند.
پی نوشت:
-مصاحبه با برادر زاده شهید
- آزادمرد، شهید طیب حاج رضایی"؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات
انتهای پیام/6006
دیدگاه ها