۰۹/رمضان/۱۴۴۵

-

۱۴۰۲/۱۲/۲۹ سه شنبه

صبح قزوین دختر قزوینی با اهدای عضو به ۳ هموطن حیاتی دوباره بخشید
کد خبر: ۳۰۷۴۸۷ تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۳/۱ ساعت: ۹:۴۱ ↗ لینک کوتاه

خانواده اهداء کننده عضو:

دختر قزوینی با اهدای عضو به ۳ هموطن حیاتی دوباره بخشید

نفیسه مهرتاش، دختر دهه هفتادی که به طور غیر منتظره دچار مرگ مغزی شده بود با اهداء اعضاء عضو جان ۳ هموطن را نجات داد.

دختر قزوینی با اهدای عضو به ۳ هموطن حیاتی دوباره بخشید
به گزارش سرویس اجتماعی صبح قزوین، انتظار، یکی از کلماتی است که مفهوم‌های مختلفی به همراه دارد؛ همه انسان‌ها انتظار را با حالت‌های مختلف تجربه کرده‌اند؛ گاهی در انتظار یک اتفاق شیرین و یا تلخ هستند که هر کدام شاید نتیجه‌های مثبت و یا منفی به دنبال داشته باشد.

در این میان بیماران پیوندی هستند که سال‌ها با تحمل درد و رنج بسیار، نامشان در لیست انتظار دریافت عضو قرار دارد و به امید اینکه روزی به سلامتی و بهبود جسمی دست یابند چشم به آینده دوخته‌اند.

گاهی یک حادثه و یا اتفاق ناگوار، سرنوشت انسان‌ها را به گونه‌ای دیگر رقم می‌زند و افرادی هستند که بنا به تقدیری که دارند با از دست دادن جان خود به چندین نفر دیگر زندگی دوباره می‌بخشند.

حتما شنیده‌ایم که خانواده‌ای با یک تصمیم خداپسندانه اعضای بدن عزیزشان را که دچار مرگ مغزی شده است به نیازمندان اهداء می‌کنند و با این عمل انسان دوستانه از مرگ چندین نفر جلوگیری می‌کنند.

آری، ما انسان‌ها در بازی زندگی با تصمیم‌هایی مواجه می‌شویم که شاید مرگ و زندگی عده‌ای را رقم بزند و اهداء عضو یکی از استثنائی‌ترین و باارزش‌ترین هدایایی است که در عالم بشریت به طور معجزه‌آسایی اتفاق می‌افتد و آثار آن تا ابدیت باقی خواهد ماند.

این اتفاق تا جایی مورد اهمیت است که ۳۱ اردیبهشت ماه در تقویم رسمی ایران به نام روز اهداء عضو نامگذاری شده و در سال‌های اخیر به نامی آشنا برای مردم تبدیل شده است.

خبرنگار شاخص، این روز را برای گفت‌وگو با یکی از خانواده‌های اهداء کننده عضو در قزوین انتخاب کرده و دقایقی را پای صحبت‌های یک مادر نشسته است.

خانم سیده حمیده شهاب‌زاده مادر دختر جوانی است که با اهداء عضو فرزندش، زندگی دوباره‌ای را به بیماران نیازمند بخشیده‌اند.

نفیسه مهرتاش نامی آشنا برای کسانی است که در سال ۱۳۹۴ خبر اهداء عضو دختری جوان در شهر قزوین را که دچار مرگ مغزی شده بود، شنیدند.

دختری ۲۴ ساله که تنها یک ماه به تولدش باقی مانده بود اما تقدیر او در طولانی‌ترین شب سال به گونه‌ای دیگر رقم خورد.

نفیسه دانشجوی رشته حسابداری دانشگاه بین‌الملل امام خمینی (ره) قزوین و فرزند دوم یک خانواده ۴ نفره بود.

مادر نفیسه می‌گوید: این اتفاق برمی‌گردد به طولانی‌ترین شب سال ۱۳۹۴، همان شب یلدایی که همه پس از مدت‌ها در منزل مادربزرگ دور هم جمع شده بودیم و نفیسه شب شادی را کنار فامیل گذرانده بود.

وی که از همان ابتدای گفتگو اشک‌هایش بی اختیار سرازیر می‌شد؛ ادامه داد: نفیسه هیچ نوع بیماری نداشت و از دفترچه بیمه‌اش فقط یک برگ برای معاینه چشم جهت اخذ گواهی رانندگی استفاده شده بود اما انگار سکته مغزی خبر نمی‌کند.

خانم شهاب‌زاده برمی‌گردد به شب حادثه و می‌گوید: نفسیه از اینکه پس از مدت‌ها فرصتی پیدا شده تا در کنار فامیل باشیم در پوست خود نمی‌گنجید و آن شب خیلی به او خوش گذشت.

حدود ساعت ۱۲ شب به منزل برگشتیم و نفیسه رفت تا مسواک بزند و بخوابد که متوجه شدم حالت تهوع دارد و کمک می‌خواهد.

داخل سرویس بهداشتی شدم و از من خواست تا کمک کنم بنشیند و کمی او را ماساژ دادم تا شاید حالش بهتر شود اما هوشیاری خود را از دست داده بود.

با کمک پدرش سعی کردیم بلندش کنیم و به اتاق ببریم اما هیچ حرکتی از خود نداشت و ما هم قدرت بلند کردن او را نداشتیم.

همسرم با عموی نفیسه که پزشک داخلی است و در نزدیکی ما زندگی می‌کند تماس گرفت و او بلافاصله خودش را رساند؛ از دیدن وضعیت نفیسه متعجب شد چراکه دقایقی قبل او را در میهمانی سرحال و شاداب دیده بود و اما حالا انگار نفیسه در این دنیا نفس نمی‌کشید.

عموی نفیسه در همان معاینات اولیه گفت که باید سی تی اسکن انجام شود؛ تیم فوریت‌های پزشکی رسید و به خاطر خلوتی خیابان‌ها در نیمه شب توانستیم در کمترین زمان نفیسه را به بیمارستان بوعلی قزوین برسانیم و بلافاصله سی تی اسکن انجام شد.

خانم شهاب‌زاده اشک‌هایش را برای چندمین بار پاک می‌کند و از خبرنگار ما عذرخواهی می‌کند که به خاطر گریه‌هایش موجب ناراحتی او می‌شود و می‌گوید: بلاخره داغ فرزند است و این بی‌قراری‌ها دست خودم نیست.

به قاب عکس‌های نفیسه که در گوشه کنار اتاق پذیرایی نصب شده اشاره می‌کند: عکس‌هایش را همین‌جا روی این میز قرار داده بودم اما وقتی دیدم که پدرش با دیدن آن‌ها آزرده خاطر می‌شود، مدتی است که همه را به اتاق پذیرایی که کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد گذاشته‌ام.

مادر نفیسه همان طور که نگاهش روی عکس‌ها می‌چرخد، بیان می‌کند: شخصیت خیلی آرام و ساکتی داشت و اصلا اهل استرس و عصبانیت نبود؛ بعد از آن اتفاق هرچه در ذهنم مرور می‌کنم حتی یک خاطره هم از او به یاد ندارم که عصبانی شده و یا من را رنجانده باشد؛ نه تنها من بلکه با پدر و خواهرش هم بسیار مهربان بود.

نفیسه در هشتم بهمن سال ۱۳۷۰ متولد شد و زمانی این اتفاق زمانی برایش رخ داد که تنها یک ماه به تولدش باقی مانده بود و او خود را برای امتحانات آخر ترم دانشگاه و فارغ‌التحصیلی آماده می‌کرد.

وی دوران دبیرستان را در مدرسه تیزهوشان گذراند و به رشته روانشناسی بالینی علاقه خاصی داشت اما در رشته حسابداری دانشگاه بین‌الملل امام خمینی (ره) قزوین پذیرفته و مشغول به تحصیل شد.

من و همسرم دوست نداشتیم نفیسه دور از خودمان و در شهری دیگر ادامه تحصیل دهد اما حالا که نفیسه در بین ما نیست گاهی همسرم می‌گوید شاید اگر در شهری دیگر چنین اتفاقی برایش می‌افتاد خودمان را سرزنش می‌کردیم.

خانم شهاب‌زاده که دبیر بازنشسته است می‌گوید: من و همسرم سال ۱۳۶۴ ازدواج کردیم و فرزند اول‌مان نرگس در سال ۱۳۶۵ به دنیا آمد، وقتی که سال ۱۳۷۰ خداوند نفیسه را به ما داد خیلی خوشحال شدم که دو خواهر همدم همدیگر می‌شوند.

وی بار دیگر شب حادثه را مرور می‌کند: چشم‌هایم را باز کردم و دیدم دخترم که تا چند دقیقه قبل می‌گفت و می‌خندید حالا روی تخت بیمارستان زیر دستگاه‌های مختلف نفس می‌کشد.

من هنوز متوجه نبودم که نفیسه به کما رفته و خون ریزی مغزی کرده است چون نفس می‌کشید، قلبش مثل ساعت کار می‌کرد، کلیه‌هایش فعال بود و فقط این چشم‌هایش بود که باز نمی‌شد و انگار به یک خواب هزارساله رفته است.

عموی نفیسه همان نیمه‌های شب سی تی اسکن را برای جراح مغز و اعصاب فرستاد و او هم با دیدن عکس متوجه وسعت خون ریزی شده و عمل جراحی را بی‌فایده‌ اعلام کرده بود اما با اصرارهای برادر همسرم، دکتر موافقت کرد تا عمل جراحی را انجام دهد.

حدود ساعت ۵نیم صبح نفیسه را به اتاق عمل بردند و ساعت ۷ عمل جراحی به اتمام رسید؛ به دخترم نرگس گفته بودند که با من صحبت کند و وضعیت نفیسه را برایم شرح دهد.

دخترم گفت که نفیسه دیگر به این دنیا برنمی‌گردد….
روز دوم آقای دکتر چگینی مسئول فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی قزوین با ما صحبت کرد که اگر تا ۲۴ ساعت دیگر برای اهدا اعضا فرزندمان اقدام نکنیم، اعضای بدن وی یکی یکی از کار خواهند افتاد.

خانم شهاب‌زاده به اتاق نفیسه که همان طور با وسایلش حفظ شده اشاره می‌کند و می‌گوید: علاقه زیادی به کتاب و فیلم داشت و پولی که هفتگی و ماهانه به او می‌دادیم برای خرید کتاب صرف می‌کرد.

عاشق هدیه گرفتن بود و به بهانه‌ها و اعیاد مختلف از ما هدیه می‌خواست و همیشه هم سعی می‌کردم یک کادو برایش کنار بگذارم.

سفر را خیلی دوست داشت و دلش می‌خواست به جاهایی که تا بحال ندیده است سفر کند.

نفیسه به طور کلی بسیار کم توقع و به دور از تجملات بود و امروز که فکر می‌کنم، می‌بینم به جز کتاب‌هایش تعلق دیگری به این دنیا نداشت و آزاد و رها پرواز کرد.

وی یادآوری می‌کند: با وجود اینکه شاغل و عاشق کارم بودم اما در دوران فعالیتم همیشه سعی کردم برای فرزندانم کوتاهی نکنم و وقت بیشتری را کنارشان بگذرانم.

همان طور که گفتم نفیسه شخصیت بسیار آرام و صبوری داشت و به این جهت شاید در طول روز متوجه نبودنش نشوم اما وقتی چشمم به قاب عکس‌هایش میفتد تازه یادم می‌آید که در میان ما نیست.

دخترها واسه به پدر هستند و نفیسه هم رابطه خاصی با پدرش داشت؛ همسرم در طول هفته چندین بار بر سر مزارش می‌رود.

مادرنفیسه به تصمیمی که برای اهداء عضو دخترش گرفته شد اشاره می‌کند و می‌گوید: وقتی با ما در مورد اهداء عضو صحبت کردند فقط یک سوال پرسیدم که آیا هیچ امیدی نیست؟

گفتند: اگر حتی یک درصد هم احتمال بهبود دوباره بود هرگز چنین پیشنهادی به شما داده نمی‌شد.

بعد دو موضوع به ذهنم خطور کرد؛ اول به یاد آیه ۳۲ سوره مائده در قرآن کریم افتادم که خداوند می‌فرماید: اگر فردی یک نفر را به قتل برساند گویا همه انسان‌ها را کشته است و اگر یک نفر را زنده کند انگار همه انسان‌ها را زنده کرده است.

مطلب دومی که به یادم آمد رضایت شفاهی نفیسه بود که یک روز در منزل وقتی در خصوص موضوع اهداء عضو صحبت می‌کردیم، گفت: اگر روزی اتفاقی برایم افتاد دوست دارم اعضای بدنم را اهداء کنید.

در عرض ۵ دقیقه من و همسرم نسیت به این امر خداپسندانه رضایت دادیم.

من معتقدم مرگ حق است و همه ما روزی از این دنیا خواهیم رفت و جسم دنیوی به هر حال در زیر خاک می‌پوسد پس وقتی می‌توان با اهداء عضو به بیماران نیازمند زندگی دوباره ببخشیم چرا این کار را نکنیم.

خانم شهاب‌زاده با بیان اینکه هرگز از تصمیم خود پشیمان نشده‌اند تاکید می‌کند: نه تنها از این کار ناراحت و پشیمان نیستیم بلکه خوشحال هم هستیم چون می‌دانیم که این تصمیم از طرف خود نفیسه و به خاطر نیت پاک او بود.

وقتی همه اتفاقات آن شب را مرور می‌کنم؛ می‎بینم که همه چیز دست به دست هم دادند تا اهداء عضو انجام شود چون علاوه بر نفیسه ۲ نفر دیگر هم همان شب دچار مرگ مغزی شده بودند که موفق به اهداء عضو نشدند.

مطمئن هستم که روح پاک و معصوم نفیسه شاد و آرام است چون معتقدم افرادی که اهداء عضو می‌کنند برای این کار انتخاب شده‌اند.

مادر نفیسه اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: آرزوی من این بود که اعضای بدن فرزندم به افراد جوان اهداء شود تا آن‌ها بتوانند سال‌های طولانی عمر کنند.

بعد از ۴ ماه افراد گیرنده را به ما معرفی کردند که فقط نام، سن و شهر آن‌ها را می‌دانیم.

قلب نفیسه به یک آقای ۲۳ ساله در استان گلستان، کلیه سمت راستش به آقایی ۳۰ ساله در اراک و کلیه چپش به خانمی ۳۷ ساله در ساوه اهداء شده بود و به جز عضوهای اصلی از نسوج هم استفاده کرده بودند.

از اینکه گیرندگان جوان هستند خوشحالم و دوست دارم افراد گیرنده را ملاقات کنم اما تا کنون چنین اقدامی نکرده‌ایم و هیچ آدرس و تلفنی هم از آن‌ها نگرفتیم چون اگر آن‌ها بخواهند ما را پیدا می‌کنند و دعای خیر آن‌ها برای ما کافی است.

خانم شهاب‌زاده بیان می‌کند: اطرافیان هیچ عکس‌العمل منفی نداشتند و فقط می‌گفتند؛ تصمیم سختی است و شما چطور توانستید این کار را کنید؟

ما هم می‌گوییم؛ این تصمیم و خواسته قلبی نفیسه بود که باعث شد ما بدون تردید نسبت به این کار رضایت دهیم.

می‌دانیم که خواسته او هم در این تصمیم موثر بود برای همین تصمیم‌گیرنده فقط ما نبودیم.

روزانه بیماران زیادی به خاطر نرسیدن عضو از دنیا می‌روند و این بی‌انصافی است که وقتی می‌توانیم زندگی دوباره به آن‌ها ببخشیم، این کار را نکنیم.

در واقع با اهداء عضو، حضور دوباره عزیزمان را احساس می‌کنیم و من خوشحالم که قلب دخترم هنوز می‌تپد.

دکتر علی چگینی کارشناس مسئول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی قزوین اظهار می‎کند: اهداء عضو و برنامه‌ریزی جهت شناسایی بیماران مرگ مغزی در استان قزوین از سال ۱۳۸۶ آغاز شد.

وی خاطرنشان می‌کند: در همان سال اول یک بیمار مرگ مغزی منجر به اهداء عضو شد که تا به امروز به طور کلی در استان قزوین تعداد ۶۳ مورد اهداء عضو صورت گرفته است که از این تعداد ۴۸ نفر آقا و ۱۵ نفر هم خانم بوده‌اند.

این مسئول بیان می‌کند: سال گذشته ۶ نفر و از ابتدای سال ۱۳۹۷ تا کنون هم تعداد ۳ مورد اهداء عضو در استان اتفاق افتاده است که همگی مرد بودند.

وی خاطرنشان می‌کند: مردم می‌توانند هم به صورت حضوری در بخش معاونت درمان علوم پزشکی و هم با مراجعه به سایت اهداء عضو ایرانیان نسبت به در یافت کارت اهداء عضو اقدام کنند.

به امید روزی که هیچ بیمار پیوندی به علت نرسیدن عضو جان خود را از دست ندهد

کارت اهدای عضو یکی از بزرگترین نمادهای فرهنگی در زمینه ارتقای فرهنگ اهدای عضو می باشد.

از زمان راه اندازی واحدهای فراهم آوری اعضای پیوندی در کشورمان، مراکز مختلفی شروع به ثبت نام و صدور کارت اهدای عضو نمودند.

در روزها و ماه‌های اول تعداد ثبت نام به بیش از ۱۰۰ نفر در ماه نمیرسید، اما با شروع تبلیغات فرهنگی و برگزاری جشن نفس، تعداد بیشتری از مردم نیک اندیش سرزمینمان با این امر مقدس آشنا شدند و تعداد افراد متقاضی کارت اهدای عضو به بیش از ۵۰۰ نفر در روز رسید.
انتهای پیام/2002

منبع: شاخص نیوز

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان