صبح قزوین ؛______ندا حبیبی.
گذشته ای که حاتمیکیا را پله به پله و در سالیان طولانی به قله به "وقت شام" رساند، اینک پیش روی مهدویان قرار گرفته است و او با سرعت و آشکارسازی بیشتر این مسیر را طی میکند.
خلاصه داستان:
داستان با بده بستانهای عاشقانه دو جوان دهه هفتادی آغاز میشود، دختر و پسری که تمام آرزویشان یک زندگی آرام و سالم است. اما راهی را که انتخاب میکنند به مرگ میرسد نه یک زندگی ایده آل.
ساعد سهیلی و زیبا کرمعلی دو بازیگر جوان لاتاری در مظلومیتی فرآوان درگیر انتخابهای نادرست خانوادههایشان شده اند. انتخابهایی که آنها را از مسیر اصلی زندگی دور میکند.
قهرمان داستان کیست؟ این سوالی است که در ابتدا ذهن مخاطب را به چالش میکشد، چه کسی قرار است زندگی این دو زوج جوان را پیش ببرد؟!
از همان ابتدا شاهد هستیم که امیرعلی به ظاهر نامزدش ایراد میگیرد و استارت داستان را میزند.
قصه گوی این داستان به ظاهر عاشقانه، قرار نیست روایت گر ماجرایی وصل و انتظار دو زوج جوان باشد. بلکه قرار است امیرعلی داستان را محک بزند و موسی دهه چهلی وظیفه مراقبت از این آزمون الهی را دارد.
امیرعلی دهه هفتادی در کش و قوس ماجراهای عاشقانه اش غیرتش آزموده میشود و موسی خفته را بیدار میکند.
نقشی که بیشتر از هر کاراکتر دیگری شخصیتش برای مخاطب آشکار است، مردی عصبانی که در ابتدا فکر میکنیم ترکشهای روحی جنگ بر روانش نشانه گرفته شده است و هر کاری که انجام میدهد، مورد اتهام نسل جدید قرار میگیرد؛ اما در اواسط داستان میفهمیم که موسی داستان از سعه صدر فرآوان برخوردار است و تیکهای عصبی اش تعریفی از مردانگی فراموش شده این روزها در کشور است.
هادی حجازی فر به خوبی از پس دوگانگی رفتاری این شخصیت میآید و در یک لحظه هم میتواند با آرامش و هم با تندی جوان دهه هفتادی را آرام کند.
موسای لاتاری آمده است تا بی توجهی چندین ساله اش را جبران کند؛ در خصوصیات رفتاری اش میبینم برچسبهایی را که بر روی در و دیوار شهر است، میکند و این وسواس رفتاری موسی بخاطر آن است که نمیتواند چهره شهرش را آلوده ببیند، همین احساس مسئولیت اش دلیلی میشود برای آغاز یک ماجرای ترسناک، ماجرایی که قرار است امیرعلی جوان را بسازد.
با ورود بازیگران به دبی در ابتدا فکر میکنیم قرار است یک فیلم نژادپرستانه را مشاهده کنیم، اما در میانه فیلم شاهد هستیم که ماجرایی که در حاشیه خلیج فارس اتفاق افتاده، رئال است و نیازمند آن است که کسی مانند موسی پیدا شود که در مقابل این حرمت شکنی بایستد.
تحقیر امارات و دبی به هیچ وجه نمیتواند نگاه کثیف نژادپرستانه داشته باشد، زیرا از دیرباز غیرت مرد ایرانی جدا از تمام عقاید دینی اش زبان زد جهانیان بوده است و این ماجرا هنوز در این سرزمین حرف اول را میزند، حتی اگر کارگردانی پیدا شود که غیرت خود را به اسکار بفروشد و زیر پوستی غیرت مرد ایرانی را زیر سوال ببرد.
برخلاف خیلی از آثار سینمای ایران، "لاتاری" آمده است شجاعانه عقایدش را فریاد بزند و خود را از صف آنهایی که بی غیرتی را نماد روشنفکری و بی حیایی را برابری زن و مرد میدانند، جدا کند.
در "لاتاری" تمام شخصیتهای دغدغه مند باغیرت هستند؛ حتی برادری که دستان بسته اش را نشان میدهد و از امیرعلی میخواهد، نگذارد خون خواهرش پایمال شود.
"جواد عزتی" که ایفاگر این نقش مشکل است، مظلومانه تطهیر میشود و نیمه قهرمانی در بند است که اگر دستانش بسته نبود شاهکار خلق میکرد. برادری که برحسب اتفاق و از خودگذشتی برای خانواده اش دست بسته شده است و نمیتواند از ناموسش دفاع کند.
این شخصیت زخمی وضعیت اقتصادی این روزهای ایران شده است، فلج شدن وضعیت اقتصادی در خانواده ای که پدرش فراموش میکند، غیرت را به مال و منال ندهد و دخترش را به باد بیتفاوتی نسپارد، چنین فاجعهای را به بار میآورد. دستان بسته برادر و غیرت اش، توصیف مردانی است که در آثار پیشین مهدویان زیاد دیده میشوند.
برادر نوشین نماد نوعی خفگی و اسارت غیرتی است که این روزها در پشت جبهه روشنفکران با نام خشونت ذبح میشود و فیلم سازانی همچون مهدویان به سختی آن را زنده میکنند.
در این فیلم حتی نوشین نیز از خود غیرت نشان میدهد، دختر جوانی که در تشخیص راه درست به مشکل میخورد و در نهایت از حیای خود دفاع میکند و دست به خودکشی میزند.
نوشین نماد سرزمینی است که اگر هم به بیگانه اعتماد کند، از اصول خود دست برنخواهد داشت و با خون خود آن را جبران خواهد کرد.
نوشین بی هویت نیست و نمیتواند گذشته پاک خود را قربانی کند؛ همچون سرزمین ایران که اگرچه بخاطر مصلحت اندیشیها و اعتماد بیجای عده ای از سیاستمدارانش به سختی روزگار میگذراند، اما اگر پای اصولش به میان بیاید هویت و غیرت را ترجیح میدهد.
لاتاری تشکیل شده از شخصیتهایی که هرکدام نماینده یک تفکر در جامعه ایران هستند.
موسای انقلابی، اگرچه گاهی اوقات از خط انقلابی گری اش بیرون میزند و تمام تفکراتش شبیه به افراد حاضر در جامعه نیست، اما تا حدودی میتواند غیرت مرد ایرانی را به مخاطب نشان دهد. در مقابل موسی شخص دیگری در میانه داستان قد علم میکند که مصلحت را بر هر چیزی ترجیح میدهد. حمید فرخ نژاد بازهم با همان جوش و خروش همیشگی اش گره بزرگی از داستان را با مصلحت اندیشی باز میکند و سربزنگاه امیرعلی جوان را نجات میدهد.
در ابتدا حمید فرخ نژاد در نقش فردی بی اهمیت ظاهر میشود، اما مخاطب میبیند او روشی متفاوت دارد و بیننده گاهی حق را به او میدهد.
این شخصیت در "لاتاری" وجود داشت برای آنکه نوعی دیگر از غیرت را به مخاطب نشان دهد. در آنجایی که از شنیدن نام جعلی "خلیج" اسلحه را به سمت متجاوز ناموس و خاک ایران نشانه میگیرد، نوعی غیرت و وطن پرستی را به مخاطب نشان میدهد و این خود هشداری است برای آنهایی که نسبت به تجاوز لفظی به خاک وطنشان غیرتی نشان نمیدهند و این نوع نگاه را تحجر میدانند.
فیلم سراسر شعار مهدویان نیاز ضروری این روزگار است و اگرچه برای مخاطبی که سالیان است تماشگر سینما مصلحت اندیش شده اند هضم نوع غیرت امیرعلی و موسی سخت است. اما به مروز زمان با تولید آثار این چنینی مخاطب نسبت به وضعیت کنونی کشور موظف میشود. به همین دلیل باید سینماگران برای ساخت اینگونه فیلمها همت بیشتری نشان دهند تا هویت ایرانی اسلامی فراموش نشود.
این فیلم با توجه به محتوای خط شکنانه خود توانست سرو صدای زیادی به پا کند و برخلاف تصور منتقدان مورد استقبال میلیاردی مردم قرار گیرد و مخاطبان مهدویان او را بخاطر روایت شجاعانه اش تحسین کنند.
علاقه این کارگردان به اسطوره سازی قهرمانهای کشورش سبب میشود، احساسات و عواطف نقشهایش را فراتر از آنچه روشنفکران تصور میکنند، بنویسد.
تصوری که سبب شد "لاتاری" مهدویان در جشنواره فجر امسال مورد کم لطفی داوران قرار بگیرد. تفاوت ایدئولوژی داوران در این جشنواره سبب شده بازیهای درخشان بازیگران لاتاری نیز دیده نشود.
جواد عزتی یکی از همین بازیگرهاست که پیش از این در فیلم ماجرای نیمروز مهدویان خوش درخشید، این بار حضور درخشان تری از خود نشان میدهد. این بازیگر حتی با وجود نقش کوتاهی که بازی میکند، میتواند در ذهن مخاطب باقی بماند و در چند سکانس کوتاه مخاطب را خیره هنر بازیگری خود کند.
هادی حجازی فر نقشی است که قهرمانی خود را از سالهای جنگ تحمیلی به همراه دارد. این بازیگر همانند آثار قبلی مهدویان نقش در خوری ارائه میدهد، اما پیشرفت چندانی ندارد و مخاطب تغییری در موسای لاتاری با رزمنده فیلم ماجرای نیمروز حس نمیکند. البته استفاده از یک شخص برای نقشهای مشابه بیشتر از آنکه هنر بازیگری حجازی فر را زیر سوال ببرد، او را ملکه ذهن مخاطب میکند و بیشتر از آنکه بتوان ایراد هنری به آن گرفت، میتوان آن را یک شگرد فرهنگی در نظر گرفت.
با تکرار موسای "لاتاری" در فیلمهای "ماجرای نیمروز"، "ایستاده در غبار" و حتی کمی متفاوت تر در "به وقت شام"، نوعی مقدس سازی مصنوعی در ذهن مخاطب بوجود میآورد که پیش از این آن را در بازیهای پرویز پرستویی میدیدم.
مهدویان این شگرد یکسان سازی نقشها در فیلمهای متفاوت را مدیون هنر فیلم سازی حاتمی کیاست.
آشکاری سازی مهدویان به این جهت است که فضا جامعه کنونی ظرفیت پذیرش چنین خط شکنی را دارد و مهدویان به عنوان فصل جدید فیلم سازی ایران میتواند فارغ از تمام توهینها و تحقیرهایی که از جبهه تفکر مخالف خود میشنود، آزادانه آنچه را که فروشندهها را برنده اسکار میکند، نقد کند.
انتهای پیام/2004
دیدگاه ها